ایام ولادت حضرت آقا روح الله هست حِیفَم اومد اینو نذارم ببینید و لذت ببرید ببینید امام اهل تعارف با خودشم نبوده که بخوان تواضع کنن ، کَم آدمی هم این مطالب رو به امام نَبَستَن آقای مشکینی که خودشون استاد اخلاق بودن این حرف ها رو از روی صداقت به امام «ره» زدن نه از روی تعریفات الکی

روش حسابی فکر کنیم ، خود این جمله درس عبرت هست

چی میشه همیشه زبانمون بَلَد باشه با خدا و اهلبیت «علیه السلام» حرف بزنه ... @seyedghafar

ابو زینب: 📛نماز شمرهای زمانه برای به خاک و خون کشیدن کودکان یمنی 📸یک خلبان سعودی در حال خواندن نماز قبل از بمباران بچه های یمن کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا

نه میشه اسمش رو بذاری برادر ، نمیشه اسمش رو بذاری رفیق ، نمیشه اسمش رو بذاری همراه ، نمیشه اسمش رو بذاری ... هیچی نمیشه اسمش رو بذاری چون هر چی بذاری بازم کمه برای کسی که تو آتیشم بخوای بری «سخت ترین شرایط ممکن» بدون هیچ تَعَلُلی همراهت بیاد الحمدالله این برنامه هم به خوبی جمع شد ، ان شاءالله داریم میریم برای جمع کردن اندیکا و بعد نیمه شعبان و ماه مبارک و سیستان و بلوچستان استراحت بماند بعد از شهادت😍

بر عکس یادآوری کننده جنایاتی است که شاگردان آن ها «داعشی ها» بعد از دَهها سال توانستند اندکی از این جنایات رو مجدد انجام دهند و تمام دنیا شُکِه کنند

این روزهای قدس از زاویه ای دیگر دل خوشی و شادی این روزهای بچه مسلمان ها در صحن مسجد الاقصی 😍

یکی از زیبایی های کار جهادی اینه که خانوادت بفهمنت و همراهی و پشتیبانیت کنن نه اینکه مجبور باشن باهات کنار بیان ، اصلا بخاطر این روحیه جهادی بودن و آگاهی کامل داشتن به این نوع زندگی یه زندگی جهادی شکل میگیره خیلی ها بخاطر اینکه این نوع زندگی رو درک نمی کنن فکر میکنن که زندگیه جهادی سخته و رسیدگی به خونواده کم هست و اصلا بعضی ها فکر میکنن اینطوری نمیشه زندگی کرد و فکر میکنن زندگیش رو رها کرده به امان خدا اما نمی دونن زندگی جهادی یه زندگی عادی هست و این یه تمرینه برای زندگی در دوران ظهور «چون اون موقع کار به اندازه یه سَیاره هست» اما یکی از اصول مهم زندگی جهادی ، برنامه ریزی دقیقه که میشه «رضایت خانواده» ان شاءالله که همه ی زندگی ها بِشَن زندگی جهادی ۱۴../۱۱/۹ ⏰ ۲۳:۴۲

اگر در این چهل سال دیدِت به انقلاب عوض شده گِلِه ای به امام «ره» و انقلاب نیست گِلِه به خودمونه چون حرف امام «ره» رو جِدی نگرفتیم وقتیکه آقا روح الله فرمودن : این انقلاب رو به دست «نااَهلان» نسپارید دهه فجر مبارک بر همه مستضعفان عالم مبارک

طعم جهاد این عکس برای یکی از تجربه های مهم زندگیم هست سال 95 به بهانه عرفه رفتم عراق و موندگار شدم که فقط بتونم موقعیتی پیش بیاد و جهاد رو دَرک کنم مصمم به انجامش بودم و به دنبال یه راه مطمأن برای رفتن‌ توی خط با نیروهای حشدالشعبی عراق بودم قبلا هم این کار رو کرده بودم مثلا بعد از اربعین 92 عراق موندم و دنبال راهی بودم که برم سوریه اما بعد از کلی گشتن راه مطمأنی پیدا نکردم ، سال 94 بازم بعد از اربعین عراق موندم که بتونم برم تو خود خط مقدم عراق با داعش بجنگم‌ اما تنها جایی که راهم میدادن سرایا السلام مقتدی صدر بود که با تحقیقی که انجام دادم مناسب حضور یه ایرانی نبود از ایرانم هرچی اقدام میکردم که برم سوریه راه به جایی نمی بردم بشدت کلافه بودم چون احساس میکردم این باب جهاد هم در سوریه و هم در عراق داره بسته میشه و رو با اتمام هست بخاطر همین دل رو زدم به دریا و سال 95 از عرفه رفتم کربلا و با خودم عهد بستم اِنقدر موندگار بشم که راهی پیدا کنم نزدیک به 40 شب تو بین الحرمین و سرداب حضرت ابالفضل «علیه السلام» حَرم خواب شدم و انقدر دنبال راه گشتم و صبر کردم تا بلاخره راه باز شد و تونستم برای عملیات موصل با یکی از گردان های حشدالشعبی برم خط اول راهی بیجی شدیم و بعد راهی منطقه عملیاتی تَلِعَفَر شدیم که اونجا بود با فرمانده شهیدم حاج خیرالله احمدی فر که از شیر بچه های کرمانشاه و که از یادگاران دفاع مقدس بودن آشنا شدم ... الحمدالله بزرگترین توفیق آشنایی با این بزرگ مرد بود اما حیف که این آشنایی خیلی کوتاه بود و حاجی آسمانی شد این سفر خاص نزدیک به 87 روز طول کشید

ابو زهرا یکی از اولین شب هایی که داخل یکی از مَقَرهای سَرایا الجهاد داخل شهر حِله بودیم عراقی ها گفتن مهمون ویژه داریم ، ابو زهرا با چندتا از بچه هاشون «نیروهاشون» اومدن خیلی برام جالب بود اون کیه انقدر عراقی ها بِهِش احترام میذارن ، یکی از رفقا که عربی بَلَد بود و واسطه اومدن ما به اونجا شده بود ازش پرسیدم ابو زهرا کیه ، گفت از شیر بچه های کرمانشاه هستن که از اوایل جنگ عراق خودجوش اومدن عراق و به نیروهای عراقی آموزش دادن و قبل از عملیات ها خبرشون میکنن و ایشونم میاد کمکشون در عملیات ها شرکت میکنن خیلی به به دِلَم نشست همون شب رفتم پیش حاجی خوش آمد بِگَم‌ الان که یاد اولین دیدارم با حاجی می افتم دِلم بیشتر به حال خودم میسوزه که چرا زودتر نتونستم با حاجی آشنا بشم و چرا بیشتر نتونستم با حاجی باشم ، تازه مُراد دلم رو پیدا کرده بودم انقدر خوش اخلاق ، آرام ، صبور و بی نهایت کار بَلَد و قابل استفاده از تجربیاتشون به اندازه یک دریا اما حیف که چند ماه از این آشنایی نگذشت که حاج خیرالله احمدی فر صبح 16 بهمن 95 در اطراف شهر تَلِعَفَر آسمونی شدن داغی که برای همیشه به دلم موند که چرا زودتر و بیشتر نتونستم حاجی رو درک کنم ان شاءالله به مرور خیلی از ایشون میگم 1400/11/16 5:40

حال خوش جهادی هر چقدر هم کار جهادی سخت باشه مهم نیست مهم حال دل جهادی هست که تو سختی باید خوش باشه ، با صفا باشه ، قُرص باشه که آب تو دل کارِت تکون نخوره 1400/11/18 14:08

به نام پدر دوست داشتم روز نیرو هوایی رو دیروز بهشون تبریک بگم ، گذاشتم امشب که اون اتفاق خاص تو سال 57 براشون افتاد رو بگم هم جانباز انقلاب باشی هم جانباز دوران جنگ هم جهادی باشی هم بسیجی باشی و هم رفیق ایشون هُمافر نیروی هوایی ارتش بودن و استخدام سال 56 تعریف میکنن وقتی فهمیدیم هُمافران نیروی هوایی رفتن با امام «ره» بیعت کردن بقیه هُمافران دیگه هم ازشون حمایت کردن میگفتن یک روز بعد از بیعت هُمافران ، ما تو پادگان مرکز آموزش های نیروی هوایی بودیم که داشتیم فیلم ورود امام «ره» رو برامون بصورت خودشون پخش میکردن ، وقتی امام «ره» رو دیدیم همه صلوات فرستادیم یکی از بچه ها اومد گفت بچه ها گارد شاهنشاهی با نفربر وارد پادگان شدن ، وقتیکه صدای صلوات شما رو شنیدن شروع کردن فحش دادن و ما هم ریختیم بیرون و شعار میدادیم که گارد شروع کرد به طرف ما تیراندازی کردن ، ما هم سلاح نداشتیم و شروع کردیم به پرتاب سنگ من جلو بودم که توی بازوم احساس سوزش کردم ، وقتی دست زدم دیدم خون جاری شده «بعدش از جای زخم فهمیدن با تیر کُلت زخمی شدن» بچه ها کمک کردن بردَنَم بیمارستان اما چون دنبالمون بودن زیاد نموندیم و همون شب با کمک کادر درمان از بیمارستان فرار کردم ... داستان مفصله و همیشه برام جذابه و هر سال تو این روز میشینم و میگم باباجان برام تعریفش کن ، حتی الان که اندیکا هستم و بازم زنگ زدم😊 ساعت زخمی شدن حوالی ساعت ۲۳ 1400/11/20 23:34

🔴 *امشب ساعت ۲۱ همه با هم فریاد #الله_اکبر سر می‌دهیم.* *قصد قربت کنید و این را از بزرگ‌ترین عبادات قلمداد کنید ...* *برای علو و خلوص و اثر بیشتر، خود و هر یک از اعضای خانواده را تشویق کنید به نیت یک #شهید تکبیر بگویند* *تکبیر_شهدایی جنسش هم فرق می‌کند*

حال خوش جهادی ۲ وقتی بتونی تو سخت ترین شرایط کاری تو کوه های اندیکا یاد تولد رفیق جهادیت باشی و ابتکار به خرج بدی و با اهالی و بچه های جهادی براش تولد بگیری که هیچ وقت یادش نَرِه نشونه چی هست ؟😁 بهش میگن حال خوش دیشب شب تولد آقا احمدرضا اوریادی بود معروف به «گِزلَر» کیک نبود بجاش یه شیرین عسل گذاشتیم با چندتا چوب کبریت ، برف شادی نبود بجاش از کپسول آتشنشانی استفاده کردیم 😂 خب حالا حال که خوشه ما بچه جهادی ها از همه حالمون بهتره 1400/11/22 13:52

دختر سید غفار 😍 جمله قاطع و همیشگیش همینه ، وقتی میگن کی هستی میگه دختر سید غفار دنیا اومدن ایشونم یه داستان ویژه داره هدیه امام زمان «عج» و حضرت معصومه «س» خلاصه بعد از چهار سال تو یه همچین روزی خدا سیده زینب خانم رو به ما هدیه داد دقیقا اوایل کار ساخت و ساز روستای زلزله زده انجیره سرپل ذهاب بودم که ایشون دنیا اومدن خدا مثل مادرش بهش صبر داده که دوری باباش رو تحمل کنه و انصافاً هم تحمل میکنه چون واقعا در حد خودش درک میکنه که کجاها میرم دعا کنید که عاقبت بخیر بشه و یه سرباز خوب برای حضرت صاحب الزمان «عج» بشه این عکسم برای اذان صبح هست که بعضی وقت ها از ما سرحال تر بلند میشه برا نماز 😊 1400/11/23 17:20

زیباترین خاطره زندگی متأه‍لی ما از اینجا شروع شد ... 27 بهمن ماه 1390 سه راه طلائیه خطبه عقد جاری شد ، برای همه جذاب و جالب بود از این سبک زیبا 😍 الان که به پشت سَرم نگاه میکنم و خوبی های این دوران ده سال رو میبینم اصلا دوران مجردی دیگه به چشمم نمیاد چون اصلا فضائل و ایام با صفاش با هم قابل مقایسه نیست 1400/11/28 12:45 در حال بالا رفتن از جاده روستای کمفه سپیدار و پایان آنتن

آقای «ولی نعمت» 17 رجب سالروز شهادت ولی نعمت ما شیرازی ها و استان فارسی ها حضرت احمد بن موسی «علیه السلام» آقا و اربابی که هنوزم که هنوزه معرفت به شناختش پیدا نکردیم اونم با این همه لطفی که به ما داشته و کمترینشم این بوده سعادت و توفیق سومین حرم اهلبیت «علیه السلام» رو در ایران اسلامی پیدا کردیم تلاش چندین ساله ما تو برگزاری های مراسم های سنگین شعائراللهی در کَف شهرمون برای این بوده که بتونیم کمکی کنیم که شهرمون با وجود این ولی نعمت در عمل هم سومین حرم اهلبیت «علیه السلام» باشه نه فقط در لفظ 1400/11/29 21:05 اندیکا

بهش میگم عزیز مهربون اولین باری که با هم رفتیم بیرون سال 90 بود ، با یکی از رفقا رفته بودیم از باغشون سیب بچینیم بفروشیم برای محرومین امیرآقا هم بواسطه اوشون اومدن کمک ، قبلاً دورادور دیده بودمش از موبایلش داشت مداحی پخش میشد ، گفتم کیه داره میخونه ، گفت خودم باوَرَم نمیشد ، گفتم بیشین بهت نمیاد گفتم کجا میخونی ، گفت اتحادیه انجمن اسلامی خلاصه رفاقتمون از همونجا با هم شروع شد کَم کَم اومد هیآتمون مداحی کرد کم کم اومد تو کارهامون کم کم اومد تو جمع مون کم کم شد یکی از نفرات اصلی جمع مون الان چند ساله شده یکی از پاره های تنم که هیچ وقت اَزَم جدا نشده و تنهام نذاشته همیشه برادرخوب ، رفیق خوب ، همراه خوب ، همسفر خوب و ... تولدت مبارک همیشه رفیق همیشه برادر امیر آقای محمدی 1400/11/30 22:42 اندیکا

الهی بین ما و گناہ سیم خاردار بکش و این فاصله را مین گذاری کن! بارالـها! ما را از ترکش خمپارہ های گناہ حفظ کن خدایا ما را پیرو خون شهدا قرار بده 🌺🍂🍃🌺🍂

*و ما اَدراکَ چشمانت* حاجی دعاکن ما هم به آرزوهامون برسیم دعا کن غرق نشیم تو دریای روزمرگی حاجی این گرداب مجازی خیلی قوی شده دعا کن ما رو نَکِشه تو خودش دعا کن خالص شیم و خلاص شیم دعا کن از این گیجی دربیایم همه چیز و همه چیز ، برای خدا باشد ، حتی چشم هایت !

🎥 برای دل‌هایی که هوایی راهیان‌نور است انتشار برای نخستین‌بار؛ شهید حسن باقری در جمع نوجوانان بازدیدکننده از جبهه: همه‌جای ایران جبهه است. تلنگر به شخصه تو این ایام دِلَم خیلی جاهاست که اگر میخواستم میتونستم «حرم بی بی زینب «س» ، کربلا ، راهیان خادمی مشهد و ... باشم» اما یاد گرفتم پا روی دِلم بذارم و به خودم میگم : سید غفار الان وظیفت اینجاست کجا میخوای بِری پِیِ دِلِت این کلیپ عجیب تکلیف خیلی هامون رو مشخص میکنه ... #استراحت_بماند_بعداز_شهادت

سالگرد شهادت شهید غیرت علی خلیلی عزیزان تهرانی حتما با خانواده مشرف بشن لطفا اطلاع رسانی فراموش نشه ان شاءالله از همین کانال پخش زنده سالگرد نمایش داده میشه رأس ساعت 14:45

*حَرم عرشیِ حضرت ساقی کوثر «بابا علی» دعاگو و نائب الزیاره همه همسنگرا هستم*

شنبه که وارد عراق شدیم با دوستان عراقیم «ضامل و ابو مصطفی» از قبل هماهنگ کرده بودم و اومدن دنبالمون که مارو بیارن خونه د‌وست عراقی که بچه ها از قبل خودشون هماهنگ کرده بودن ، خیلی لطفا و محبت دارن به بنده از سال 95 تا حالا اربعین ها مهمان ابو مصطفی میشیم داستان آشنایی ما زمانی شد که ، ما تلعفر تو خط مستقر بودیم که چندتا ماشین از نجف به صورت خودجوش برای رزمنده ها غذا و یه مقدار وسائل تهیه کرده بودن و خودشون تو خط بین رزمنده ها تقسیم می کردن کار ما تو خط به پایان رسیده بود و نزدیک اربعین بود ، هماهنگ کردیم که با اینا برگردمیم ، تعدادمون به 20 نفررسید و ابو مصطفی اینا با سه تا تویتا اومده بودن ، سوار شدیم و حرکت کردیم به سمت مَقَرِمون در حِله که اسلحه هامون رو تحویل بدیم بعد از تحویل سلاح به مقر ، ساعت از نیمه شب گذشته بود و میخواستیم بریم سمت نجف که پیاده روی رو شروع کنیم چون دیر موقع بود ابو مصطفی با اصرار مارو برد کوفه خونش ، اون چیزی که تو راه از ابو مصطفی دیدم این بود ، تو مایه بچه بسیجی مثبت های خودمون و خیلی باهاش صفا کردم و گذشت از اون موقع تا حالا هر سال با بچه ها میریم منزلشون و رو سَرِش خراب میشیم😅 دوشنبه 1401/1/8 سفر نوروزی عتبات ساعت 5:35 صبح به وقت عراق