eitaa logo
معاتبه: سید محمد انجوی نژاد
1هزار دنبال‌کننده
97 عکس
57 ویدیو
2 فایل
تلگرام: https://t.me/seyyedanjavi . ایتا: https://eitaa.com/seyyedanjavi . ویراستی: https://virasty.com/seyyedanjavi . دست نوشته های سید محمد انجوی نژاد . گر مسلمانی از این است که حافظ دارد آه اگر از پی امروز بود فردایی
مشاهده در ایتا
دانلود
ياران عبث نصيحت بي حاصلم کنيد ديوانه ام من، عقل ندارم، ولم کنيد ممنون اين نصايحم اما من آن چنان ديوانه اي نيم که شما عاقلم کنيد مجنونم آنچنان که مجانين ز من رمند واي ار به مجلس عقلا داخلم کنيد من مطلع نيم که چه بامن نموده عشق؟ خوـست اين قضيه، سوال از دلم کنيد يک ذره غير عشق و جنون، ننگريد هيچ در من اگر که تجزيه آب و گلم کنيد کم طعنه ام زنيد که غرقي به بحر بهت؟ مرديد اگر هدايت بر ساحلم کنيد! "ميرزاده ي عشقي " @seyyedanjavi
اگر توی فروشگاه استارباکس کار میکردم، به جای نوشتن اسم مردم روی فنجان قهوه‌شان، جملات زیر را می‌نوشتم: شما و تمام کسانی که دوست‌شان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفته‌اید یا کارهایی که انجام داده‌اید برای تعداد کمی از مردم، اهمیت خواهند داشت آن‌هم صرفاً برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگی‌ست. تمام مسائلی که به آن‌ها فکر می‌کنید یا کارهایی که انجام میدهید، تنها گریزِ استادانه‌ای از این حقیقت‌اند. ما غبارهای کیهانی بی‌اهمیتی هستیم که در یک نقطه‌ی‌ آبی پرسه می‌زنیم و به هم برخورد می‌کنیم. عظمتی برای خودمان تجسم می‌کنیم و اهدافی برای خودمان می‌سازیم. امّا راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم. پس از قهوه‌ی لعنتی‌تان لذت ببرید! . https://t.me/masnavi8sale
سخت نگیر بهشت.mp3
8.7M
🙏🏻 سخت نگیر دنیا همینه فقط بهشت می خوام... 😐 @seyyedanjavi
پدر پدربزرگ مادریم سید رضا خان صانعی سروده: . در کودکیم که زندگی شیرین بود پیوسته دعای مادر من این بود می گفت الهی پسرم پیر شوی غافل که همین دعا مرا نفرین بود!!! @seyyedanjavi
✅ #حجت_الاسلام_سید_محمد_انجوی_نژاد با لباس مقدس سپاه در دوران جنگ تحمیلی . #من_یک_پاسدارم . 🆔 @rahpouyan
تا که بودیم نبودیم کسی کشت ما را غم بی هم نفسی تا که رفتیم همه یار شدند خفته ایم و همه بیدار شدند قدر آئینه بدانیم چو هست نه در آن وقت که افتاد و شکست اقبال لاهوری @seyyedanjavi
✅ 35 - پدربزرگ... . اوایل دهه هفتاد که مشهد جایی برای سکونت نداشتم، می‌رفتم خونه پدربزرگ خدابیامرزم. مادربزرگ ساکن تهران شده و پدربزرگم تنها بود. همیشه اون خونه برام یه رنگ و بوی خاصی داشت. یه آپارتمان قدیمی تو محله عسگریه. وسایل مندرس و خونه‌ای که مشخص بود زن توش نیست و غبار روی وسایل نشسته بود و بوی تنهایی و سکوت می‌داد و پیرمردی که خودش کارای خودشو می کرد. با کمری خم، در سکوت و تنهایی آهسته راه می‌رفت، می‌خورد، می‌خوابید، کار می‌کرد، مریض می‌شد، خوب می‌شد و .... در تنهایی می‌خندید و می‌گریست. در سکوت به گذشته‌ها فکر می‌کرد، به بچه‌هاش، به ایام مانده، به نگرانی‌های بعد از رفتنش که برای بازماندگانش داشت. به روزهای اون طرف. . . این روزها آن ایام برام تداعی می‌شه همین! جمعه 20 فروردین 1400 @seyyedanjavi
8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😐دوم رمضان 1400 خرما نتوان خورد ازین خار که کشتیم... @seyyedanjavi