دلگیر نبـاش، دلٺ ڪه گیر باشد رها نمیشوے یادٺ باشـد، خدا بندگان خود را با آنچه بدان دلبسٺه اند مےآزماید آزاد بودن،شرط #شهادت است #التماس_دعا #شبتون_شهدایی🌙 |🍃✨| @seyyedebrahim

⚠ آلمان یک کشور غربی کاملا آزاد هست ، مدارس مختلط داره ، به کودکان آموزش مسائل جنسی داده میشه ( شبیه همون سند ۲۰۳۰ ) بقول بعضی از هموطنان ایرانی عاشق غرب : چشم و دلشون هم سیره!!! ⛔ با این مقدمه حالا متن زیر را بخونید : ✋ به گزارش آوا، روزنامه الشرق الاوسط نوشت:" یورگ تسیرکه" رئیس پلیس فدرال آلمان با اعلام این مطلب درگزارشی در برلین افزود: پلیس این کشور درسال 2012میلادی، 12444مورد تجاوز جنسی به کودکان زیر چهارده سال را ثبت کرده است که افزایش حدود چهار وهشت دهم درصدی این جرم را درمقایسه با آمار سال 2012 نشان می دهد و اگر موارد مربوط به افراد چهارده ساله را به این آمار اضافه کنیم، این موارد به 15200مورد افزایش می یابد.  وی تصریح کرد : بطور متوسط سی ونه کودک آلمانی هر روز مورد آزار جنسی قرار می گیرند. !!!!😱😕 یورگ تسیرکه در این گزارش افزود: تقریبا نیمی ازاین جرائم توسط خویشاوندان و دوستان کودکان آزاردیده صورت گرفته است و این آمار در هرصورت به معنای نواخته شدن زنگ خطر برای جامعه آلمان به شمار می رود.  در همین حال پروفسور"کاتینکا بیکمن "استاد جامعه شناسی دانشگاه کوبلنز آلمان، آمار پلیس فدرال این کشور درباره جرایم جنسی علیه کودکان را وحشتناک توصیف و تاکید کرد: این آمار نه فقط مقصر بودن دستگاهها و نهادهای آلمانی را در مقابله با جرایم جنسی نشان می دهد، بلکه ثابت می کند که دشمن در درون جامعه و در منازل آلمانی ها لانه کرده است، زیرا آمار مزبور به صراحت مشخص می کند که اغلب این جرایم توسط اعضای خانواده، خویشاوندان و دوستان نزدیک کودکان صورت گرفته است.  به گزارش واحد مرکزی خبر، این روزنامه می افزاید: نکته مهم این است که در همان زمان که یورگ تسیرکه رئیس پلیس فدرال آلمان گزارش خود درباره جرایم جنسی علیه کودکان را قرائت می کرد، پولیس منطقه روستوک در شمال این کشور با یورشی برق آسا به دفتر رادیو«دریای شرق»،" مارکوس یابکه" خبرنگار و مجری برنامه صبح این رادیو را به اتهام تجاوز به دختری دوازده ساله درسال 2005 بازداشت کرد.  ❌ عزیزان عاقل، کمی درباره این مطالب فکر کنید .👆👆 @seyyedebrahim

تا فرودگاه رفت و همان طور که گفتم نتوانست برود و برگشت. خودمان به دنبالش رفتیم و مصطفی را ار فرودگاه آوردیم. در مسیر فرودگاه تا خانه فقط با صدای بلند گریه می کرد. روز بود، سریع در خانه سفره افطار پهن کردم. بعد از افطار مشغول جمع کردن وسایل بودم که گفت می خواهد برود و با یکی از دوستانش دعوا کند. مصطفی همیشه قربان صدقه دوستانش می رفت و لفظش در مقابل دوستانش فدات شم بود. تعجب کردم. مصطفی که همیشه آرام بود و اهل دعوا نبود می خواهد با کدام دوستش دعوا کند؟ او کم عصبانی می شد، ولی خیلی بد عصبانی می شد. به او گفتم من هم همراهش می آیم. طبق روال همیشه زندگی. آن زمان ماشین نداشتیم. با آژانس به میدان شهدای گمنام در فاز ۳ اندیشه رفتیم. آن جا اصلا محل زندگی نبود که مصطفی دوست داشته باشد و بخواهد با او دعوا کند. چند تا پله می خورد و آن بالا ۵ تا شهید گمنام دفن بودند. من از پله ها بالا رفتم ولی دیدم حتی مصطفی از پله ها هم بالا نیامد. پایین ایستاد و با لحن تندی گفت: اگر شما کار اعزام من را جور نکنید، هر جا که بروم می گویم شما کاری نمی کنید. هر جا که بروم می گویم دروغ است که شهدا عند ربهم یرزقون هستند، می گویم روزی نمی خورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمی کنید. خودتان باید کارهای اعزام من را جور کنید. دقیقا خاطرم نیست ۲۱ یا ۲۳ رمضان بود. من گفتم بالا می روم تا فاتحه بخوانم. او حتی بالا نیامد تا فاتحه ای بخواند. فقط ایستاده بود و زیر لب با شهدا دعوا می کرد. کم تر از ده روز بعد از این ماجرا حاجتش را گرفت. سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعزام شد. 🌷به نقل از همسر شهید @seyyedebrahim

: 🍃❤️ #السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین با زبان اشک های بی صدا گفتم حسین یاد تو شرط قبولی نمازم بوده است در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم حسین در مناجات شب جمعه نمیدانم چه شد خواستم بر لب برم نام خدا گفتم حسین ماند هل من ناصرت بی پاسخ اما بارها آمد از کربُبلا لبیک تا گفتم حسین نام زهرا را شنیدم هر کجا گفتم علی نام زینب را شنیدم هر کجا گفتم حسین عاشقی گفت آنچه میخواهد دل تنگت بگو با دلی غمبار گفتم کربلا گفتم حسین...❤️ #یاحسین...💔 @seyyedebrahim

مقرر کرد پروردگاتان بر خودش، رحمت را، که هر کس از شما انجام داد کار بدی را از روی نادانی، آن گاه پس از آن توبه کرد و کارش را اصلاح کرد، بداند که او آمرزنده مهربان است. سوره انعام آیه ۵۴ @seyyedebrahim

التماس دعا🌷🌷🌷

🍃🌸🍃 اتاقش یک قفسه کتابی داشت که دیگر جوابگوی حجم کتاب‌هایش نبود. پیشنهاد دادم که در اتاقش یک کمد دیواری درست کند تا بزرگتر باشد، به همین منظور قفسه کتاب را خالی کرد و کتاب‌ها چند ماهی در گوشه اتاق جمع‌آوری شده بود. من یک روز به شوخی به او گفتم که اگر برایت اتفاقی بیفتد، اینجا می‌خواهیم مراسم برگزار کنیم، اینطوری که نمی‌شود؛ کمد را درست کن و این کتاب‌ها را از روی زمین جمع کن. همان روز رفت و سفارش طبقات کمد را داد و تا صبح در حال اندازه‌گیری و نصب طبقات آن بود. فرش اتاقش را هم شسته بود. پسرم مهیای رفتن بود. 🍃راوی: به نقل از مادربزرگوار شهید🍃 #خاطرات ⭐️💥⭐️💥⭐️💥 @rasooll_khalili ⭐️💥⭐️💥⭐️💥