زیارت+آل+یاسین+علی+فانی.mp3
5.82M
••جهتقرارِدل🫧☁️••
میگفت:
هروقتدلتبرایآقاتتنگشد
زیارتآلیاسینبخون،انگارآقاباهاتحرفمیزنه
خودایشونمگفته:
بهمحبینِمنبگو
آنلحظهکهاحساسِتنهاییمیکنید
تنهاچیزیکهشماراآراممیکند ،
منهستم...❤️🩹🌱
[امامزمانعجّ]
#امامزمانعجاللهتعالیفرجهالشریف
╭┅─────────┅╮
https://eitaa.com/seyyedebrahim
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوבم و زنم وبچـہ ام و همـہ هـ؋ـت جـב آباבم فدای یـہ کاشے حرم بی بی🖤
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
یازینب کبری(س)
#یا_زینب
#مصطفای_قلب_ها
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#سید_ابراهیم
#شهیدانه
╭┅─────────┅╮
https://eitaa.com/seyyedebrahim
╰┅─────────┅╯
#یا_زینب_ڪبرے_س🥀
ما رأیٺ الاجمیلا چون نمایان مےشود
بانگاه زینبے عالم گلستان مےشود
هرڪسے ڪه ساخٺ سبڪ زندگے را زینبے
زن اگر باشد یقیناً مرد میدان مےشود
#أم_المصائب🥀
#شهادت_حضرت_زینب(س)🥀
#تسلیت_باد🥀
https://eitaa.com
@seyyedebrahim
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
🌷قسمت هفتادم 🌷 #اسم تو مصطفاست پدرم که آمد حیرت کردم:" باباچرا دولا دولا راه میر ی؟" - همین جوری!
🌷قسمت هفتاد ویکم 🌷
#اسم تو مصطفاست
روزهای بعد ازشهادت سخت تر ازخود شهادت است. وقتی از حضرت سجاد علیه السلام می پرسند:" کجا از همه جا سخت تر بود؟" می فرماید:" الشام،الشام!" شهادت آن قدر اذیت
نمی کندکه حواشی آن.
دیگرمی دانم که خودم باید تمام کارهایم را به تنهایی انجام دهم تا برای کسی زحمتی ایجاد نکنم، حتی خریدها را. این را از همان زمان که به سوریه رفتی یاد گرفتم وحالا بیشتر. از کارهای روزمره، ازخرید و بچه داری و کارهای خانه ناراحت نمی شوم، آنچه ناراحتم می کند حرف ها وحرکات مردم است واینکه دیگر نمی توانم با تو مشورت کنم و در تصمیم گیری ها از تو کمک بگیرم.
آن روزها هر وقت می آمدی چند دقیقه اول فقط نگاهت
می کردم بدون حرف. الان هم وقتی خوابت را می بینم فقط نگاهت می کنم باز هم بدون حرف. در یادواره ای از کسی پرسیدم:" اگه مصطفی یه جا کم بگذاره وحواسش نباشه، بازخواست میشه؟ " جوابش ناراحتم کرد:" بعداز شهادت پرونده اعمال بسته می شه ودیگه باز خواستی نداره."
خیلی ناراحت شدم. آن روز از بهشت رضوان که ردشدم برای همه شهدا صلوات فرستادم. برای همه به جز تو.گفتم:" مصطفی امشب باید تکلیف من رو روشن کنی!"
برف شدیدی می آمد. رفتم فاطمه و محمدعلی را از خانه مامانم آوردم. آن ها که خوابیدن نشستم و با عکست صحبت کردم مثل همین حالا. گفتم:"که من سرم نمی شه،باید امشب برام مشخص کنی که هنوز مرد خونه هستی یانه؟ من رو که می شناسی،شاید نتونی بیای تو خوابم ولی به خواب هرکی رفتی ، همین امشب باید این مسئله را روشن کنی!"
شب خوابیدم. صبح که بلند شدم برادرم پیام داد که برادر خانمش آقا ناصر خوابی دیده. وزنگ زدم به آقا ناصر وگفتم:" اون خواب چی بوده؟"درجوابم گفت:" خواب دیدم در
پذیرایی اتاق شما نشسته ام وجلسه داریم وآقامصطفی یک سری نکات را گفت. جلسه که تمامشد خونه شلوغ وآشفته. به من گفت: ناصر بلند شو اینا رو جمع کن،الان خانمم میاد ناراحت می شه.
درهمان حال محمد علی می خواست بره دستشویی. آقامصطفی گفت: صبر کن الان مامانت میاد. گفتم: مگه باباش نیستی؟ خوب ببرش دست شویی:.گفت الان یک سری کارا
هست که من نمی تونم انجام بدم،فقط خانمم بایدانجام بده. پرسیدم: پس شماچه می کنی؟ گفت: بایدحواسم به خانمم وبچه ها باشه وبا اون بیشتر بازی کنم. بعد حس کردم وقت اذانه. گفت بلند شو وضو بگیر بیا نماز بخون سجاده رو پهن کرد و شروع کرد به نمازخواندن گفتم: تو که همیشه مسجد نماز می خوندی؟
گفت: چند وقته نمازم رو تو خونه خودم می خونم.."
همان روز گلدان شمعدانی گرفتم وغامدم اینجا سر مزارت وتشکر کردم.
چند روز بعد مادرت از سفر خوزستان آمدو تلفن زد:
" نمی دونم چرا چهارشنبه شب خواب مصطفی را دیدم. خواب دیدم اورکت خاکی سپاه تنشه وکنارم دراز کشیده من هی توی ذهنم می گم خدا رو شکر که مصطفی هوای سمیه رو داره و براش ظرف می شوره واین طرف وآن طرف میبردش،دیگه خیالم راحته. "
دو روز بعدخواهر شوهرم خوابی را که دیده بودتعریف کرد:" شماو داداش مصطفی بالای سفره نشسته بودید و بقیه پایین سفره، مدام به حلقه ای که تو دستش بود، نگاه می کردو
می پرسید: آبجی حلقه م قشنگه؟ می گفتم:
خیلی! گفت: عزیز برام خریده. همون رو به مامان نشون دادو گفت : ببین حلقه م قشنگه؟
مامانم گفت زیاد! دادش گفت: عزیز برام خریده.." دیدن این خوابها به یقینم رساند..که حواست به من وبچه ها هست.
چند شب که داداش سجادم که می دید که خیلی توی خودم هستم دعوتم کرد خانه اش.
آن وقتها که تو بودی همیشه ماهی یکی دوبار می رفتیم خانه شان یا هر پنچ شنبه جمع می شدیم خانه مادرم. خانم ها یه اتاق آقایون یه اتاق، صدای تو و داداش ها خانه را لبریز از انرژی مثبت می کرد. شوهر خواهرم هاج و واج شما را نگاه می کرد. و پدرم به اتاق دیگری می رفت تا به خیال خودش جوان ها راحت باشند. گاه تا چهار پنچ صبح بیدار
می ماندیم. صبح هم هشت صبح بلند می شدیم وکله پاچه و یاحلیم. اما این بار که رفتم،سجاد گوشه ای نشسته بود و سبحان هم گوشه ای .کسی با کسی کاری نداشت. صدا از کسی در نمی آمد. خیلی دلم گرفت . رفتم پای ظرف شویی،اشکم سرازیر شد. دوستم زنگ زد:" کجایی؟"
- چطور؟: خونه داداشم.
- خواب آقا مصطفی رادیدم.
- کی؟
- همین حالا! از کلاس که اومدم خسته بودم خوابیدم. دیدم آقامصطفی لباس مهمونی تنشه. فاطمه هم. داداشات هم هستند وآقامصطفی روی همه آب می پاشه ودر گوش تو پچ پچ می کنه:" حالا کدوم خیس کنیم؟"
گریه ام شدید شد.
- چراگریه می کنی؟ اذیتت کردم؟
ادامه دارد ...
🌷آخرین قسمت 🌷
#اسم تو مصطفاست
نه چه اذیتی؟ الان خونه داداشم هستم.خونه ساکته، کسی شوخی نمی کنه، ولی خوابت میگه اون هست و ما نمی بینیم.
همه ترسم از مجروحیت تو بود .اولین مجروحیت ها یت که شروع شدترسم ازشهادتت شد.
ترسم از دوریت بود وندیدنت.
چطور می توانستم در دنیایی باشم خالی از مصطفی؟
یک بار که مجروح شده بودی گفتم:" دیگه نباید بری! " گفتی:" مثل زنان کوفی نباش!" گفتم:" تو غمت نباشه من دوست دارم با زنان کوفی محشور بشم، تو اصلا اذیت نشو وفقط نرو!" گفتی:" باشه نمی رم!" بعداز ناهار گفتم:" منو می بری؟"
- کجا؟
- کهنز.
- چه خبره؟
- هیئته.
- هیئت نباید بری!
- چرا؟
- مگه نگفتی من سوریه نرم . من سوریه نمی رم، اسم توهم سمیه نیست.
اسم جدیدت آزیتاست.
اسم منم دیگه مصطفی نیست. ،کوروشه.
اسم فاطمه رو هم عوض می کنیم.
هیئت ومسجد هم نمی ریم توخونه نماز می خونیم.
تو هم بازنان کوفی محشور می شی!
- اصلا هم نگران نباش هیئت هم نمی ریم!
بعد از ظهر که نرفتم.شب که شد دیدم نمی شودهیئت نرفت.
گفتم:" پاشو بریم هیئت!
- قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم!
- چرا اینجوری می کنی آقا مصطفی؟
- قبول می کنی من سوریه برم و تو اسمت سمیه باشه و
اسم من مصطفی واسم دخترم فاطمه و پسرم محمدعلی؟ درآن صورت هیئت نماز و مسجد هم می ری!
- من رو با هیئت تهدید می کنی؟
- یا رومی روم، یا زنگی زنگ.
کمی فکر کردم وگفتم:" قبول اسم تو مصطفاست."
با لذت خندیدی و گفتی:" بله، اسم من مصطفاست!
مصطفی اسم من و پرچم منه!"
حالا باید برگردم آقا مصطفی. الآن وقتی نگاهت میکنم،دیگر آن گره ابروانت نیست. نگاهت شیرین و زلال است و بدون اخم مرا نگاه می کنی ،
- ازم راضی ای مصطفی؟
سعی کردم با واگویه خاطرات تو رو دوباره بسازم.
راضی هستی آقا مصطفی؟
صدای قهقهه ی مستانه ای در گوشم می پیچد .
راه می افتم. باد می وزد و چادرم را به هر سو می کشاند،
اما من سبک وراحت گام بر می دارم.
همپای گام های تو.
کاش زمان کش بیاید!
🌷نثار روح مطهر شهید مدافع حرم شهید مصطفی صدرزاده فاتحه و صلوات 🌷
پایان
☘️بهترین هدیه🎁 به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)☘️
💫طبعاً جاى اين سؤال هست که چه کاری است كه آقا را ناراحت مىكند؟ چيست كه قلب مقدس ایشان را مجروح مىكند؟ براى اينكه بفهميم چه نوع کاری است كه آقا نمیپسندد و ناراحت مىشود بايد بگوييم که اصلاً امام زمان براى چه به وجود آمده است؟
💫آيا فلسفه وجود امام، غير از اين است كه بندگان خدا را به راه خدا آشنا كند تا به سعادت دنيا و آخرت برسند؟! بنابراين این سؤال يك جواب كلى و روشن دارد؛ هر گناهى، آقا را ناراحت مىكند.
💫همینکه ببيند در نامه اعمال شيعيانش گناهانى نوشته شده ناراحت مىشود؛ اما طبعاً گناهان مراتبى دارد. گناهان صغيره، زود قابل آمرزش است. بعضى از كبائر هم هست كه تنها با توبه، زود آمرزيده مىشود اما بعضى از گناهان كبيره هست که آنقدر تبعات و دنبالهها دارد كه نهتنها تبعاتش عاید خود گناهكار مىشود بلکه عواقبش دامنگير جامعه اسلامى مىشود، آتشى است كه نهتنها خرمن خود گناهكار را مىسوزاند بلكه خرمن جامعه اسلامى را آتش مىزند و بر باد مىدهد.
۱۳۸۳/۰۷/۱۰
#مهدویت
#آیتاللهمصباح(رضیالله)
╭┅─────────┅╮
https://eitaa.com/seyyedebrahim
╰┅─────────┅╯
07-07.mp3
1.31M
🔊 #صوت
💠 حضرت زینب صلوات الله و سلامه علیها؛ انسان کامل در قامت یک زن
🗂 گفتاری از استاد حسینی شاهرودی
╭┅─────────┅╮
https://eitaa.com/seyyedebrahim
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصطفی جانم ❤️
سلام مارو به#بیبیجان برسون
سلام مارو به #حضرتزهرا برسون
سلام مارو به#ارباب برسون
صدای شهید محمد آژند🥀
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#شهید_محمد_آژند
#مصطفای_قلب_ها
#سید_ابراهیم
╭┅─────────┅╮
https://eitaa.com/seyyedebrahim
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔سَیّدتی یا زینب .........
#حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
#وفات_ام_المصائب
╭┅─────────┅╮
https://eitaa.com/seyyedebrahim
╰┅─────────┅╯
ShabVafatHazratZeynab1393[01].mp3
13.24M
🖤آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود
#حاجمیثممطیعی
#روضه
💔التماس دعا
✨کلام امیرالمومنین علی علیه السلام✨
📝#نهجالبلاغه
#امام_علی_علیهالسلام
╭┅─────────┅╮
https://eitaa.com/seyyedebrahim
╰┅─────────┅╯
شھدا . . .
باهردردیجا،نمیزدن ؛
میگفتنفداسرِحضرتِزهرآ !
شھیدزندگیکردنیعنیهمہسختیارو
بھجونخریدنبرایفداشدن! 🌿
#تلنگࢪانہ
#شهیدمصطفیصدرزاده
https://eitaa.com/seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡#استوری
🖤قرار بود تا فتح برادر را کند کامل .....
#حضرت_زینب_(س)
#حاجمهدیرسولی
╭┅─────────┅╮
https://eitaa.com/seyyedebrahim
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصطفی جانم❤️
درست است که دل ما پر از گرد گناه شده است اما عشق به تو دل ما را ویران کرده است خودت دست ما را بگیر دیگر طاقت دوری از تورا نداریم رحمی بکن ای باوفا🥀
#مصطفای_قلب_ها
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#رفیق_شهیدم
#شهیدانه
#سید_ابراهیم
╭┅─────────┅╮
https://eitaa.com/seyyedebrahim
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #کلیپ_استوری
| انسانهای نزدیک به امام زمان(عج)
⛅ #مهدویت
✨#رهبرانه
╭┅─────────┅╮
https://eitaa.com/seyyedebrahim
╰┅─────────┅╯