eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
746 دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
65 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 1⃣1⃣ |شما که ایرانی هستی.| |خود گفته های| 📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸 رفتم به آن دو نفر دیگر رو انداختم، آنها هم همین جواب را دادند و قبول نکردند. در همین گیر و دار، یاد گذرنامه افغانستانی که داشتم افتادم✌️. قضیه بر می گشت به ۱۳سال پیش😉. من به اقتضای شغلم که تاسیسات بود سه بار به حج عمره مشرف شده بودم. یکی از رفقایی که با او به حج رفته بودم، بهم گفت:«فلانی! اگر گذرنامه غیر ایرانی داشته باشی، سفارت عربستان راحت برای حج تمتع ویزا می ده😄!» برای رفتن به حج تمتع بعد از ثبت نام، حداقل باید ۱۰ سال در نوبت قرار می گرفتی تا اسمت در بیایید😢. خیلی هم آرزو داشتم به حج واجب بروم. از آن دوستم پرسیدم :«چه جوریه؟! چی کار باید بکنم؟!» گفت:«اگه میتونی یه گذرنامه افغانستانی ای، عراقی ای، چیزی جور کن، من ویزاش رو برات می گیرم.» با یک کارگر افغانستانی به نام «سید محمد» حدود ۸ سال کار می کردم و او را خوب می شناختم . همان ایام کار تاسیسات و لوله کشی یک ساختمان🏢 چهار طبقه دستم بود. فردا صبح سر ساختمان🏢 به سید محمد گفتم:« سید محمد! یه گذرنامه افغانستانی می خوام میتونی برام جور کنی؟». گفت:« ها! می تونم، پول بده برات جور کنم😉.» پرسیدم:«چقدر؟» گفت:« صد هزار تومن💵 بده با یه عکس برات ردیف می کنم👌 .» سال ۱۳۸۰ صد هزار تومان خیلی بود. با اینکه سید محمد را خوب می شناختم، اما باز ته دلم گفتم:«این کارگره! ممکنه صد تومنُ بگیره و دیگه از فردا پیداش نشه😣.»با این حال دلم را زدم به دریا و گفتم توکلت علی الله ، صد هزار تومان پول به همراه یک قطعه عکس خودم و خانمم دادم به سید محمد. اما از آن پول دل کندم و گفتم این حالا یک حرفی زد، نمی شود زیاد روی حرفش حساب باز کرد 😕. دو روز بعد سید محمد گذرنامه به دست آمد سر ساختمان🏢، آن هم گذرنامه اصل مو لای درزش نمی رفت😌. 📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸 🔴 ادامہ دارد ... 🔺منبع: کتاب 🔺انتشارات: یا زهرا 🔺مصاحبه و تدوین: علی اکبر مزد آبادی
📚 2⃣1⃣ |شما که ایرانی هستی.| |خود گفته های| 📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸 بعد از گرفتن گذرنامه، با خودم فکر کردم و گفتم :« تو که تا حالا حج واجب نرفتی، حالا هم که میخوای بری، رفتی رشوه دادی، با یک گذرنامه مسئله دار و غیر ایرانی بری! این چه حجیه🙍‍♂؟ به چه دردی میخوره🤦‍♂؟» همان جان قیدش را زدم و از رفتن به حج منصرف شدم . گذرنامه افغانستانی را هم انداختم داخل گاو صندوق مغازه. از انجا که می ترسیدم فراد این گذرنامه را یکی ببیند و برایم شر شود که مثلاً این ادم جاسوس است و به افغانستان آمد و شد دارد، گذرنامه را لای چیزی پیچاندم و آن را با چسب به گاو صندوق چسباندم🙃. وقتی میخواستم برای رفتن به سوریه ثبت نام کنم، یاد این گذرنامه بودم ،اما باز ترسیدم که انگ جاسوسی به من زده شود ،به همین خاطر آن را رو نکردم. ان روز در کوهسنگی ،وقتی التماس ها و جزع و فزع ام جواب نداد ، گفتم:«تیر آخرم را هم می زنم😝، هر چه بادا باد.» اتوبوس ها داشتند برای رفتن سازماندهی می شدند .با عجله آمدم سر پارک ،یک ماشین در بست گرفتم ،رفتم مغازه. گذرنامه را برداشتم و با همان ماشین مجدداً برگشتم کوهسنگی🤓 .از دور دیدم هنوز اتوبوس ها 🚌حرکت نکرده اند .ماشین🚙 جلوی پارک توقف کرد. تا محل اوتوبوس ها که حدود یک کیلومتر میشد ،بدو بدو آمدم. وقتی رسیدم پیش اتوبوس ها نفسم بالا نمی امد...😣 📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸 🔴 ادامہ دارد ... 🔺منبع: کتاب 🔺انتشارات: یا زهرا 🔺مصاحبه و تدوین: علی اکبر مزد آبادی
♥️•﷽•♥️ 📝 روایت خاطره شهید مدافع حرم حسن قاسمی دانا از زبان سردار شهید مصطفی صدر زاده فرمانده تیپ فاطمیون 👈🏻هنوز وقتش نرسیده است تو حلب شب­‌ها با موتور، حسن غذا و وسایل مورد نیاز به گروهش می‌رساند. ما هروقت می‌خواستیم شب‌ها به نیرو‌ها سر بزنیم با چراغ خاموش می‌رفتیم. یک شب که با حسن می‌رفتیم تا غذا به بچه‌ها برسونیم، چراغ موتورش روشن می­‌شد. چند بار گفتم چراغ موتور و خاموش کن، امکان داره قناص‌ها بزنند. خندید! من عصبی شدم، با مشت به پشتش زدم و گفتم ما را می‌زنند. دوباره خندید! و گفت «مگر خاطرات شهید کاوه را نخواندی؟ که شب روی خاکریز راه می‌رفت و تیرهای رسام از بین پاهاش رد می‌شد. نیروهاش می‌گفتند فرمانده بیا پایین تیر می­‌خوری». در جواب می­‌گفت «آن تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده است». حسن می­ خندید و می­‌گفت نگران نباش آن تیری که قسمت من باشد، هنوز وقتش نشده و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاق‌هایی برایش افتاد و بعد هم چه خوب به شهادت رسید. یاد هر دو عزیز با صلوات «نَسأَلُ اللّهَ مَنازِلَ وَ مُعایَشَهَ وَ مُرافَقَهَ » @seyyedebrahim
مردمي ترين ارتش دنيا ... روز ارتش جمهوري اسلامي ايران مباركباد 🌺 @seyyedebrahim
اوست کسی که شب را برای شما پدید آورد تا در آن آرام گیرید✨ 🌼 بارالها ... 🙏 وعـده دادے کـہ شــب را براے  آرامـش ما آفریدے 💫 پس آرامشـے از جنس سـکوتِ پروازِ فرشـتگان به ما عطا کن🕊 🌺 ♥️ @seyyedebrahim
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ چشمم به سوی درب ماند تا بیایی..... تا با طلوع نور در فردا بیایی.... @seyyedebrahim
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 💖 💔 "اززبان‌مادرشهید" گفتم مامان جان یک دختری برایت دیده‌ام؛ مثل برگ گل... اسمش فاطمه است. انشالله باید بروی خانه‌ی خودت. رفت نشست لب پنجره کلیدی دستش بود گفت: من این خانه را انتخاب کرده‌ام؛ نیم متر عرض دارد، دومتر طول...... 《برگرفته از کتاب راز نجابت چشم‌هایت》 😭😭😭😭😭😭😭😭😭 @seyyedebrahim
✳️ در آرزوی شهادت 🔶 از خدا می خواهم مبادا بعد از یک عمر زحمت، مرگ ما در بستر بیماری باشد و در میدان شهادت نباشد. شهادت، مرگ در راه ارزشهاست .... @seyyedebrahim
به اطلاع اعضای محترم و یاورانِ امام زمان(عج) می رساند👇 🌺بسم الله الرحمن الرحیم باتوجه به منویات مقام معظم رهبری در سخنرانی امروزشون(٩٩/١/٢١) تن از مدرسه علمیه خواهرانِ جویبار تصمیم گرفتند به صورت خودجوش جهت یاری و تهیه مایحتاج نیازمندان وافراد آبرومند اقدام نمایند؛ ✅بمناسبت روز فرخنده ولادت مولامون صاحب الزمان(عج) (روز نيمه شعبان ١٣٩٩) وآغازِ این همّتِ پرشکوه ، نام خیریه مون رو گذاشتیم 👇 کارِ جهادی _ یاری امامِ عصر(عج)❣ ان شاءالله با کمک شما دوستان اتفاقات خوبی رو در این زمینه رقم بزنیم... ومورد توجه و مرضي امام زمان روحي فداه (عج)قرار بگیرد... ان شاالله ميخوايم اولین کارمون رو براي ماه مبارك رمضان شروع و بسته غذایی آماده کنیم همانندِ روزهای گذشته مارا در این امر یاری کنید 🌹به نیتِ سلامتی و تعجیل فرج مولامون(عج) و به نیابت از👇 قاسم سلیمانی نورمحمدفرجی شورکایی(جاویدالاثر/دفاع مقدس) مصطفی صدرزاده(مدافع حرم) 💥نحوه كارِ خيريه👇 در حالِ حاضر دریافت واریزهای نقدی می باشد و انشاءلله در نهایت به روایت تصویر گزارش عملکرد، خدمت عزیزان ارائه خواهد شد. 💥با نهایت احترام شماره کارت خدمتِ شما عزیزان 👇 ( ۶۰۳۷-۹۹۷۴-۹۲۹۰-۷۱۰۱ معصومه حمیدنژاد ) گاه _فرهنگی علمیه خواهران (سطح۲وسطح۳) جویبار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا