❤️حاج سعید سیاح طاهری❤️
✅ #پیشنهاد_دانلود ✅
☀️ #شهید_سیاح_طاهری ☀️
به درخواست یکی از اعضای محترم کانال:
🌸امروز روز شهید حاج سعید سیاح طاهری است🌸
⏳زندگی نامه این شهید
🏞عکس هایی از این شهید
📗معرفی کتابی از این شهید
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
❤️حاج سعید سیاح طاهری❤️
✅ #پیشنهاد_دانلود ✅
☀️ #شهید_سیاح_طاهری ☀️
❤️حاج سعید سیاح طاهری❤️
✅ #پیشنهاد_دانلود ✅
☀️ #شهید_سیاح_طاهری ☀️
❤️حاج سعید سیاح طاهری❤️
✅ #پیشنهاد_دانلود ✅
☀️ #شهید_سیاح_طاهری ☀️
❤️حاج سعید سیاح طاهری❤️
✅ #پیشنهاد_دانلود ✅
☀️ #شهید_سیاح_طاهری ☀️
❤️حاج سعید سیاح طاهری❤️
✅ #پیشنهاد_دانلود ✅
☀️ #شهید_سیاح_طاهری ☀️
❤️سیاح طاهری در سال ۱۳۳۶ در شهرستان آبادان به دنیا آمد. دوران نوجوانی او مصادف با اوجگیری مبارزات مردم ایران علیه حکومت پهلوی بود. وی پس از انقلاب نیز در عرصههای مختلف دفاع از کشور، از جمله غائله ضدانقلاب در کردستان، خط التقاط و فتنه منافقین و بنیصدر مشارکتی فعال داشت.❤️
#زندگینامه
💛پیش از آن نیز وی در عملیاتهای فتح المبین و آزادسازی خرمشهر حضور داشت.
وی پس از دوران جنگ عراق با درجه جانبازی ۷۰ درصد به کار خود پایان داد و وارد عرصه فعالیتهای فرهنگی، هنری و اجتماعی شد. او با وجود هفتاد درصد جانبازی با توان و جدیت به فعالیتهای فرهنگی پرداخت که برگزاری جشنوارههای فیلم دفاع مقدس دانش آموزی در مناطق محروم و ساماندهی یادمان ۱۷۷ شهید گمنام گلزار شهدای آبادان، برگزاری مسابقات کتابخوانی دفاع مقدس نمونه ای از تلاشهای اوست.💛
#زندگینامه
🧡سیاح طاهری بعد از تشکیل بسیج به فرمان خمینی، در زمان فرماندهی «حمید قبادینیا» به عضویت بسیج آبادان درآمد و در آغاز جنگ تحمیلی، از آبادان دفاع کرد. وی در سال ۶۰ به عضویت سپاه آبادان درآمد و پس از قبادینیا، فرماندهی سپاه آبادان را عهدهدار شد، در آذر ماه سال ۶۰ نیز طی یک عملیاتی مجروح شد و یکی از انگشتان دستش را از دست داد، چندی بعد دوباره به جبهه آبادان بازگشت و همواره پرتلاش و در اغلب عملیاتها حضور مستمر داشت. وی در پنجم آذرماه سال ۶۵ در خلال عملیات کربلای ۵، دچار مجروحیت شدیدی شد که منجر به از دست دادن چشم راست و شنوایی گوش چپ شد، همچنین عصب دست چپ وی نیز در این عملیات منقطع شد.🧡
#زندگینامه
💚با شروع جنگ سوریه، سعید بهطور داوطلبانه برای حضور در این نبرد و آموزش نیروهای جوان سوری و لبنانی اعلام آمادگی کرد و موفق به اخذ اجازه جهت حضور در سوریه شد. وی در آنجا وارد تیپ سیدالشهدا شده و کار خود را با آموزش تخصصی موشکهای هدایت شونده تاو، کورنت و مالیوتکا در رزم زمینی آغاز کرد.💚
#زندگینامه
💙وی همچنین در مقطعی آموزش موشکی نیروهای پاکستانی و افغانستانی واقع در منطقه حلب را برعهده داشت که در نهایت ظهر روز ۲۳ دی ماه ۱۳۹۴ در حالیکه جهت بازدید منطقه خان طومان به همراه جابر زهیری عازم شده بود با گلوله خمپاره معارضین سوری مورد هدف قرار گرفت و هردو کشته شدند.💙
#زندگینامه
#زنگ_زندگی
🕰کتاب «به شرط عاشقی» زندگی نامه و خاطراتی از شهید حاج سعید سیاح طاهری را بازگو میکند🕰
#زنگ_زندگی
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
#کتاب_دختر_شینا🌹🍃 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌷🕊 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌹🍃
#کتاب_دختر_شینا🌹🍃
#خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌷🕊
#همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌹🍃
#نویسنده :بانو بهناز ضرابی..
فصل پانزدهم ..( قسمت اول)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
به همین خاطر همان نصف شبی خانه را تمیز کردم لباس و وسایل بچه ها را آماده گذاشتم. بعد رفتم بخوابم. اما مگر خوابم می برد کمی توی جا غلت زدم که صدای در بلند شد خوشحال شدم گفتم حتما صمد است اما صمد کلید داشت رفتم و در را باز کردم خانم دارابی بود گفت: صدای آژیر آمبولانس شنیدم فکر کردم دردت گرفته دنبالت آمده اند.
گفتم نه فعلا که خبری نیست. خانم دارابی گفت: دلم شور می زند امشب پیشت می مانم.
هنوز نیم ساعتی نگذشته بود که حس کردم واقعا درد دارد سراغم می آید یک ساعت بعد حالم بدتر شد طوری که خانم دارابی رفت خواهر شوهرش را از خواب بیدار کرد آورد پیش بچه ها گذاشت.ماشینی خبر کرد و مرا برد بیمارستان. همین که معاینه ام کردند مرا فرستادند اتاق زایمان و یکی دو ساعت بعد بچه به دنیا آمد.
فردا صبح همسایه ها آمدند بیمارستان و آوردندم خانه یکی از اتاق را تمیز می کرد یکی به بچه ها می رسید یکی غذا می پخت و چند نفری هم مراقب خودم بودند خانم دارابی کسی را فرستاد سراغ شینا و حاج آقایم.
عصر بود که حاج آقا تنهایی آمد. مرا که توی رختخواب دید ناراحت شد به ترکی گفت: دختر عزیز و گرامی بابا چرا این طور به غریبی افتادی عزیز کرده بابا تو که بی کس و کار نبودی.
بعد آمد و کنارم نشست و پیشانی سردم را بوسید و گفت: چرا نگفتی بچه ات به دنیا آمده گفتند مریضی شیناهم حالش خوب نبود نتوانست بیاید همان شب حاجآقایم رفت دنبال برادر شوهرم آقا شمس الله که با خانمش همدان زندگی می کردند خانم او را آورد پیشم بعد کسی را فرستاد دنبال شینا و خودش هم کارهای خرید بیرون را انجام داد.
یک هفته ای گذشته بود شینا حالش خوش نبود نمی توانست کمکم کند می نشست بالای سرم و هی خودش را نفرین می کرد که چرا کاری از دستش بر نمی آید. حاج آقایم این وضع را که دید شینا را فرستاد قایش. خواهرها هم دو سه روز اول ماندند و سر خانه و زندگی شان. فقط خانم شمس الله پیشم بود، که یکی از همسایه ها آمد و گفت: حاج آقایتان پشت تلفن است با شما کار دارد.
معصومه زن آقا شمس الله کمکم کرد و لباس گرمی تنم پوشاند و چادرم را روی سرم انداخت دستم را گرفت و رفتیم خانه همسایه.
گوشی تلفن را که بر داشتم نفسم بالا نمی آمد. صمد از آن طرف خط گفت: قدم جان تویی؟!
گفتم: سلام.
تا صدایم را شنید مثل همیشه شروع کرد به احوال پرسی می خواست بداند بچه به دنیا آمده یا نه اما انگار کسی پیشش بود و خجالت می کشید به همین خاطر پشت سر هم می گفت: تو خوبی؟ سالمی حالت خوب است؟
من هم از او بدتر چون زن همسایه و معصومه کنارم نشسته بودند خجالت می کشیدم بگویم: آره بچه به دنیا آمده. می گفتم من حالم خوب است. تو چطوری؟ خوبی؟ سالمی
معصومه با ایما و اشاره می گفت:
بگو بچه به دنیا آمد بگو.
از همسایه خجالت می کشیدم. معصومه که از دستم کفری شده بود گوشی را گرفت و بعد از سلام و احوال پرسی گفت: حاج آقا مژده بده بچه به دنیا آمد قدم راحت شد.
صمد آن قدر ذوق زده شده بود که یادش رفت بپرسد حالا بچه دختر است یا پسر گفته بود:
خودم را فردا می رسانم. از فردا صبح چشمم به در بود تا صدای تقه در می آمد به هول از جا بلند می شدم و میگفتم: حتما صمد است آن روز که نیامد هیچ هفته بعد هم نیامد. دو هفته گذشت. از صمد خبری نشد همه رفته بودند و دست تنها مانده بودم با پنج تا بچه و کلی کار و خرید و پخت و پز و رفت روب. خانم دارابی تنها کسی بود که وقت و بی وقت به کمکم می آمد اما او هم گرفتار شوهرش بود که به تازگی مجروح شده بود صبح زود بنده خدا می آمد کمکی به من می کرد بعد می رفت سراغ کارهای خودش گاهی هم می ایستاد پیش بچه ها تا به خرید بروم.
#یازهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#انتقام_سخت
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲┊ #کلیپدلتنگـی
عزیزم حسین ،پناهم حسین...
میخواستم که مشق لیلی کنم نوشتم حسین
ڪپےباذڪرصلواتآزاد
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدے♥
خوشا دردی!که درمانش تو باشی
خوشا راهی! که پایانش تو باشی
خوشا چشمی!که رخسار تو بیند
خوشا ملکی! که سلطانش تو باشی
خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی
خوشا جانی! که جانانش تو باشی
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج💚
🌸🍃
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
#پنج_شنبه_های_شهدایی..
دست خودش نیست،دل که تنگ میشود هوایت میکند..
هوای آن مزار تربت نشانت..
هوای دیدارت..
آن هنگام که قدم به قدم مهدی فاطمه بازمیگردی..
@seyyedebrahim
🌺خواهر #شهید_ابراهیم_هادی:
🌱یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند
عدهای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین.
🔹 ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد.
نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت:
اشتباه شده! بروید.❗️
🌷ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد.
آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. 😓
🦋 ابراهیم از زندگیاش سوال کرد؟
کمکش کرد و برایش کار درست کرد!
طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و
بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد.❤️
✨مچ گرفتن آسان است!
دست گیری کنیم
@seyyedebrahim
🌹رهبرمعظم انقلاب: شهید حاج عماد هم خودش را به قدر یک جوان ایرانی فرزند امام و نزدیک به امام میدانست؛ چرا؟ چون امام به او روح داده بود؛ امام او را زنده کرده بود.
🌹سالگرد شهادت #عماد_مغنیه
@seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست گداییام شب جمعه به سوے توست
خیلے شنیده ام ڪه گداپرورے حسین
ڪپےباذڪرصلواتآزاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی امروز براتون
♡ پر از برکت و شادی
پــر از آرامـــش
♡ خوشبختی
موفقیت
♡ ایمان
آرزوهاتون
♡ برآورده به خیر
صحت و سلامتی
♡روزی شما وعزیزانتون
رحمت خداوند
♡بدرقه ی راهو
زندگیتون
♡باشه
🌴💎🌹💎🌴