eitaa logo
شهید عباس دانِشگَر ♡
672 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
112 فایل
♦️شهید مدافع حرم عباس دانشگر سردار اباذری: شهید عباس دانشگر نمونه بارز یک جوان مومن انقلابی بود👌🏻♥️ #نشر مطالب کانال باعث زنده نگهداشتن یاد شهدا می شود فوروارد زیباتره♡ ¹³⁹⁸.⁹.²⁴ (: ✨🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
•°﴾♥️🛵﴿°• اگه خُـدٰا رو↫♥️|• بیشتَر از خـودِت ‌دوسـت ‌داشتـٰی به ‌شَهید شُدنت‌ شَڪ ‌نڪُن...↜🌿|• 🕊 🖤🕊 🖤💔 🥀🖤 { @sh_daneshgar }
❤️ ✍🏻 میگفت🗣 : شهدا ❤️ به قیافه مثبتت😇نگاه نمیکنن ! به دل وامونده ات نگاه میکنن ...💔😔 ●▪•○حاج حسین یکتا ○•▪● { @sh_daneshgar }
•🌻• مردان عاشق مشق عشق می‌‌نویسند بی‌عشق نمی‌توان به هیچ جنگی رفت...! ♥️ { @sh_daneshgar }
🌸 گـاهـی کـه چـادرم خـاکـی میشـود …🥀 از طعنــه هــای مــردم شـهــر …😔 یاد چفیـه هـایی می افتـم … که برای چادری ماندنم …💔 خــونـی شدند …!😭 { @sh_daneshgar }
میخوای بشی؟ تو زندگیش وقتش رو تلف نکرد زمان رو دور زد...:)! 🌱..↷ { @sh_daneshgar }
گفتم‌از‌عشق نشانی‌به‌من‌خسته‌بگو😓 گفت‌جزعشقِ👀 حسین‌؏هرچه‌ببینی‌بَدَلیست😌🌱 { @sh_daneshgar } ‌‌‌‌‌
『🌿』 ‌ ‌بودھ‌ در لالایۍ ام‌البنین این زمزمهـ جانِ عباسم بہ قربانِ حسین فاطمھ..! :) ‌ ‌ 🖤 🌷 🌱🤲 { @sh_daneshgar }
♏️صدف از شن ، مرواریدی گران میسازد 👈ودم نمیزند ، اما ما به گردن میآویزیم 👈و جیغ فخر سر میدهیم . @sh_daneshgar
بزرگی ،معرفت ،ادب؛ و نجابت آدمیان را به هنگام خشم و عصبانیت بیازمائید نه در زمانی که همه چیز بر وفق مرادشان است... @sh_daneshgar
به وقت رمان جذاب *(ناحله) صلوات❤️
شهید عباس دانِشگَر ♡
🍃رمان ناحله #قسمت_بیست_و_نهم +ها یره تو کاری نداری؟بیا اینجا ب مو کمک کن . رفتم‌سمتشو _من آموزشِ
🍃رمان ناحله دیگه از شدت گریه چشام جایی رو نمیدید که احساس کردم دستم به چیز زبری برخورد کرد ! اشکامو با آستینم پاک‌کردم و با دستم خاک و از روش کنار زدم . یه چفیه و یه دفترچه ی تیکه تیکه شده. گذاشتمشون رو وسایلی که بقیه پیدا کردن. با دقت خاکا رو فوت کردم سمت دیگه. دستمو گذاشتم تو خاک که حس کردم دستم با یه استخون برخورد کرد ! سید مرتضی رو صدا زدم . خودم رفتم کنار . فرمانده هم نشسته بود یکی دو ساعتی گذشت و دقیقا دوازده تا شهید پیدا شد . هیچکی تو پوست خودش نمیگنجید خیلی گشتیم ۱۲ تا شهید حتی دریغ از یه پلاک !! فوری با سپاه تهران تماس گرفتم و گزارش دادم . قرار شد در اسرع وقت شهدا رو ببریم معراج و بعدشم برن برا DNA. شهدا منتقل شدن معراج از بچه های شناسایی اومدن برا آزمایش! بعد اینکه کارشون تموم شد بچه های تفحص و به زور فرستادیم حسینیه. من و محسن موندیم و شهدا. منتظر جواب DNA شدیم ‌. انقدر وقت عشق بازی بود که تونستم از شهدا عکس و فیلم بگیرم و تو پیجم پست بزارم خیلیا التماس دعا گفتن . اصلا حال و هوامون دگرگون شده بود بین اون همه شهید . از اذان ۴ ساعت میگذشت و من و محسن هنوز روزَمونو باز نکرده بودیم .‌ با ریحانه تماس گرفتم و بهش اطلاع دادم‌. از لرزش صداش فهمیدم‌که اونم گریش گرفته ‌. محسن از جاش بلند شد و +حاجی من برم یه چیزی بگیرم‌بخوریم میمیریم الان . سرمو تکون دادمو _باشه برو نفهمیدم چند دقیقه گذشت که با چندتا ساندویچ و نوشابه برگشت.اصلا میل خوردن نداشتم . دوتا گاز زدم و گذاشتمش کنار به معنای واقعی کلمه حالم خوب بود. از هیجان قلبم داشت کنده میشد. از تو جیبم قرصمو برداشتم و بدون آب گذاشتم تو دهنم . شبو پیش شهدا موندیم . خلاصه انقدر باهاشون حرف زدیم و از دلتنگیامون گفتیم که خالی شدیم از درد و غصه!!! و من مطمئن بودم اونا بهترین شنوندن . تلفنم زنگ خورد بعد چند ثانیه جواب دادم ____ اشک ازچشام‌جاری شد. بین این همه شهید هیچ‌کدوم نه نامی نه نشونی. خانواده هاشون چی.. تلفن و قطع کردم زنگ‌زدم به فرمانده و اطلاع دادم که همشون گمنامن . سریع خودشو رسوند به من . بعد تموم شدن کارا خیلی سریع شهدا رو منتقل کردن. ما هم قرار بود فردا صبح حرکت کنیم سمت تهران _ فاطمه: فردا عقد ریحانه بود ‌ خدا رو شکر مشکل لباس نداشتم. لباسی که مامان خریده بود برامو میپوشیدم ‌. تو این ده دوازده روز از این سال مضخرف همه ی توانمو گذاشته بودم رو درسام . چند باری هم مصطفی بهم پیام داده بود ولی سعی کردم بی توجهی کنم . ولی درعوضش محو پیج داداشِ ریحانه شدم . چقدر از شخصیتش خوشم اومده بود . هر روز از اتفاقات اطرافش پست میذاشت و خاطره هاشو مینوشت. چه قلم گیرایی داشت . تو وقتای استراحتم بقیه پُستاشم نگا میکردم و نظراتشو راجع به مسائل مختلف میخوندم مثلا حجاب یا مثلا ازدواج . حس میکردم پر بیراهم نمیگه . ولی هر چی هم بود نباید بی ادبی میکرد :فاطمه زهرا درزی و غزاله میرزاپور ✅کپی بدون ذکرنام نویسنده شرعا حرام میباشد. @sh_daneshgar