دعای «نادعلی»حاج حسین عرب سرخی -144p(1) - Copy.mp3
1.94M
🕋 #دعــاےنـادعــلے🦋
َنادِ عَلےًِّ مَظْهَرَ الْعَجَائِبِ تَجِدْهُ عَوْناً لَكَ فِی النَّوَائِبِ
🎙 با صدای حاج حسین عرب سرخی
#قــرار_بــه_رســم_چــلـه✨
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان🏴
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
#ترک_گناه_غیبت😱
جلسه غبیت = جلسه شیطانی .....
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان🏴
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
•| شهید محمد حسین حدادیان |•
#ترک_گناه_غیبت😱 جلسه غبیت = جلسه شیطانی ..... #شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان🏴 #کــپے_بـا_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_ایها_الغریب
#امـامزمـاݩڄـاݩمـ🌙
غایبےازݩـظرامـاشـدہاےساڪݩدݪ
ٻݩمـارخبـہمݩاےغـایٻمشہودٻیـا
ݩیسٺڂوشٺرزشمیمٺݩفسٻـاغٻہشٺ
گــݪخوشٻوےمݩاےڄݩٺموعـودٻیـا
#اللﮩـمعڄـݪݪولیـڪالفـرجــــ♥️🖇
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان🏴
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیدرضا_نریمانی
🎞 از خاک کنده و به سما میبرندمان...
🏴🏴🏴🏴
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان 🥀
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
°●•○°
🏴🏴🏴🏴
#خدایتراعاشقشو...♥️
گہ گـاهـے کہ دلـم مـیـگـیـࢪید، مے گـویم
به ڪجا بایـد ࢪرفـت ؟∞ بہڪہبایـدپـیـوسـت؟
بہ ڪہ باید دل بــسـت ؟
حـس تـنـهایےدرونـم گـویـد :
⇩چـہ سـوالے دارے؟ ⇩
تـو °•●ڂـدا ●•° ࢪ دارے.
🏴🏴🏴🏴
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان 🥀
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
#استوری #طرح
ای آنکه قبرت بی چراغ و سایبان است
روضه نمی خواهی...
مزارت روضه خوان است 😢
🏴شهادت امام باقر علیه السلام
تسلیت باد
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
...
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان 🥀
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
🏴🖤🏴🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به به چه رهبری داریم ما..☺️
سایه ات از سر ما کم نشود حضرت یار..🍀🌸🍀🌸🍀🌸
برا سلامتی #رهبرمون صلوات بفرستیم..🙏
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان 🥀🏴🏴
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
🏴🖤🏴🖤
#خانواده_ارزشی 💑
#حسادت همسران
اگر یه موقع هایی میبینید که همسرتون نسبت به کسی حسادت میکنه و به خاطر حسادتش به اون فرد عکس العمل نشون میده یکی از راهای کم کردن این نوع حسادت افزایش دادن عزت نفس همسرتونه
❌چطوری؟
از همسرتون تعریف کنید .مخصوصا در مورد اون ویژگی هایی که میبینید نسبت بهشون بر روی اون فرد حساسه.
بهش میدون بدید که کارهایی رو انجام بده که با انجام اون کارها پیش شما خودش رو نشون میده.
👈اگر همسرتون احساس کنه که بهش اعتماد دارید و اون رو در همه موارد قبول دارید و ترجیهش میدید خودش رو کمتر در معرض حسادت و مقایسه با دیگران قرار میده.
#همسرانه
🏴🖤🏴🖤
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان 🥀🏴
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿🏴
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
#اندکےتفکر🏴🌱
سنگینباش!
سبک،باشے؛
شیطونزودجابجاتمیکنه !
گناهازخواهشنَفْسشروعمیشه
میل،بهگناه ؛ نسیان ؛ غفلت . . .
شیطان
منتظرهتامابریمبهطرفغیرخدا
إِلاَّمارَحِمَرَبِّے ...
راهگریزینیست
مگرخدابهانسانرحمکند!
وَماأُبَرِّئُنفْسےإِنَّالنَّفْسَلَأَمَّارَةٌبِالسُّوءِ
[یوسف/۵۳]
#دم_اذانی 🍃
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان 🥀
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
#بصیرتمجازی👊
جنگ امروز اسلحہ نمیخواد
اسلحہات رو بایدتومغزت پرورش بدی !
کہ بتونی تو دنیای مجازی
با دشمن واقعی بجنگی !
تو جبهہ خودی؛ نہ اینکہ بہ خودی بزنی
جنگ این روزا نخبہی مؤمن میخواد
نہ علاف تو فضای مجازی ¡¡¡
پر انرژی پیش بہ جلو بسیجی : )🌱
🏴🏴🏴
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان 🥀🏴
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿🏴
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
┄┅═══✼🌼✼═══┅┄
💢مواظب باش؛ چشم و گوشت
هر چیزی را نبیند و نشوند.
#شهید_حمید_سیاهکالی
🏴🏴🏴
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان 🥀🏴
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿🏴
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
࿐☀️○ 🌺 ○☀️࿐
🌱#حدیث_نور
🌸 امام علی علیه السلام:
لباسی زیباتر از سلامتی نیست.
📗غرور الحکم ج ۶ ص۳۸۰
#من_ماسک_میزنم😷
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان 🥀🏴
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿🏴
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
رابطہ زیبای اربعین حسینی و غدیر !
-یھ یاعلی بگید🏴✌️🏻
#پست_ویژه
#نشر
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان 🥀🏴
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿🏴
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
🌹🍃دختر چادری٬
ای فرشتهی زمینی
سرت را بالا بگیر...
تو حالا
سرباز جوانِ جنگنرمی
نه جان داده اے٬
نه عضوی از اعضای بدنت را..
نه به خط مقدم رفتهاے٬
و نه تیری شلیکـ کردهای...
ولـــے..
با چادر سر کردنت حتی در فصل بسیار گرم سال٬
با تحمل طعنههای روزگار٬
کماکان
در جهاد بزرگـےشرکت کرده اے..
پس نسیم خیال پرور بهشت،گوارای وجود زهرایے ات🌹🍃
#حجاب 🏴
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان 🥀🏴
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿🏴
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
#ســـردآر_ډلــــهــــآ
【🌙】تا چـﹻٰ۪ﹻٰٰﹻٰٰـشم ڪار میڪند جاے خالے شمـ❥ـا حس میشود
تقصیر من نیست
تلخے آن جاے خالے با خرمن هـا خرمن عسـﹻٰ۪ﹻٰٰﹻٰٰـل شیرین نخواهـد شد
ڪاش عڪست نفس مے کشید🥺【🌙】
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان 🥀🏴
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿🏴
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
با عرض پوزش از اعضای عزیز بابت تاخیر 🙏🏻😔😔
پارت چهارم رمان تقدیم نگاه شما عزیزان 👇👇
🌺🍃🌺🍃
#رمان
#دمشق_شهرِ_عشق
#پارت_چهارم
📚 انگار گناه #ایرانی و رافضی بودن با هیچ آبی از دامنم پاک نمیشد که خودش را عقب کشید و خواست در را ببندد که سعد با دستش در را گرفت و گله کرد :«من قبلاً با ولید حرف زدم!» و او با لحنی چندشآور پرخاش کرد :«هر وقت این #رافضی رو طلاق دادی، برگرد!»
در را طوری به هم کوبید که حس کردم اگر میشد سر این ایرانی را با همین ضرب به زمین میکوبید. نگاهم به در بسته ماند و در همین اولین قدم، از #مبارزه پشیمان شده بودم که لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چکید.
📚 سعد زیر لب به ولید ناسزا میگفت و من نمیدانستم چرا در ایام #نوروز آواره اینجا شدهایم که سرم را بالا گرفتم و با گریه اعتراض کردم :«این ولید کیه که تو به امیدش اومدی اینجا؟ چرا منو نمیبری خونه خودتون؟ این چرا از من بدش اومد؟»
صورت سفید سعد در آفتاب بعد از ظهر گل انداخته و بیشتر از عصبانیت سرخ شده بود و انگار او هم مرا مقصر میدانست که بهجای دلداری با صدایی خفه توبیخم کرد :«چون ولید بهش گفته بود زن من ایرانیه، فهمید #شیعه هستی! اینام وهابی هستن و شیعه رو #کافر میدونن!»
📚 از روز نخست میدانستم سعد #سُنی است، او هم از #تشیّع من باخبر بود و برای هیچکدام این تفاوت مطرح نبود که اصلاً پابند #مذهبمان نبودیم و تنها برای آزادی و انسانیت مبارزه میکردیم.
حالا باور نمیکردم وقتی برای آزادی #سوریه به این کشور آمدهام به جرم مذهبی که خودم هم قبولش ندارم، تحریم شوم که حیرتزده پرسیدم :«تو چرا با همچین آدمهای احمقی کار میکنی؟» و جواب سوالم در آستینش بود که با پوزخندی سادگیام را به تمسخر گرفت :«ما با اینا همکاری نمیکنیم! ما فقط از این احمقها استفاده میکنیم!»
📚 همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم میرسید و همین هیاهو شاهد ادعای سعد بود که باز #مستانه خندید و گفت :«همین احمقها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه!»
سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد :«فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمقهای وحشی میتونیم حکومت #بشار_اسد رو به زانو دربیاریم!»
📚 او میگفت و من تازه میفهمیدم تمام شبهایی که خانه نوعروسانهام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا میکردم و او فقط در شبکههای #العریبه و #الجزیره میچرخید، چه خوابی برای نوروزمان میدیده که دیگر این #جنگ بود، نه مبارزه!
ترسیده بودم، از نگاه مرد #وهابی که تشنه به خونم بود، از بوی دود، از فریاد اعتراض مردم و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود و مقابل چشمانش به التماس افتادم :«بیا برگردیم سعد! من میترسم!»
در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانهام صورتش از عرق پُر شده و نمیخواست به رخم بکشد با پای خودم به این معرکه آمدم که با درماندگی نگاهم کرد و شاید اگر آن تماس برقرار نمیشد به هوای #عشقش هم که شده برمیگشت.
از پشت تلفن نسخه جدیدی برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد و دیگر گریههایم فراموشش شد که به سمت خیابان به راه افتاد.
📚 قدمهایم را دنبالش میکشیدم و هنوز سوالم بیپاسخ مانده بود که #معصومانه پرسیدم :«چرا نمیریم خونه خودتون؟» به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا دروغش را بهتر بشنوم :«خونواده من #حلب زندگی میکنن! من بهت دروغ گفتم چون باید میاومدیم #درعا!»
باورم نمیشد مردی که #عاشقش بودم فریبم دهد و او نمیفهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید :«امشب میریم مسجد #العُمَری میمونیم تا صبح!» دیگر در نگاهش ردّی از #محبت نمیدیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید :«من میخوام برگردم!»
📚 چند قدم بینمان فاصله نبود و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکمتر بود که لبم از تیزی دندانم پاره شد.
طعم گرم #خون را در دهانم حس میکردم و سردی نگاه سعد سختتر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد. صدای #تیراندازی را میشنیدم، در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله میکشید و از پشت شیشه گریه میدیدم جمعیت به داخل کوچه میدوند و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم.
📚 سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده، شانهام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم. حجم خون از بدنم روی زمین میرفت و #گلوله طوری شانهام را شکافته بود که از شدت درد ضجه میزدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان 🥀🏴
#کــپے_بـا_ذکــر_صــلـواتــ 📿🏴
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇