14.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلمی بسیار غمبار و جان خراش از آخرین روز عملیات عاشورایی بدر که توسط یکی از خبرنگاران شبکه های خارجی بلافاصله پس از تصرف منطقه توسط نیروهای مزدور بعثی عراق فیلم برداری شده است .
🌸 گرامیباد یاد و خاطره شهدای مظلوم عملیات بدر الخصوص سردار شهید مهدی باکری فرمانده مخلص و دلاور لشگر ۳۱ عاشورا
عملیات بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی شرق رودخانه دجله عراق انجام شد. ((که میداند برای وجب به وجب اینخاک جان ها وخون ها ریخته ))..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*استوری| ۲۶ مرداد سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی گرامی باد.✌️*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سیل در فرانسه!
🔺️ورود سیلاب به ایستگاه متروی بالارد در پاریس! با عرض پوزش از غربگرایان!
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سهم هر ایرانی برای نبریدن سرش
#ثامن
ایتا و روبیکا
@ahlolbasar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 *پاسخ وحید شمسایی سرمربی تیم ملی فوتسال به اراجیف علی کریمی:*
🔹همه به دنبال رزق اربابند، کوتاه و بلند هم ندارد میلیاردرها با ماشین های مدل بالا در صف نذری امام حسین می ایستند.
14.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند آمریکایی ها ارتکنولوژی نظامی ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم از طرف خوشنام
مهندس:
مهران اصدقی"یکی از اعضای دستگیره شده منافقین در بازجویی خود در مورد این عملیاتها میگوید:
در پی ضربات شدید در اوایل سال 61 و لو رفتن بسیاری از خانههای تیمی، سازمان دستور داد افراد مشکوکی را که در حوالی خانههای تیمی مشاهده میکردند، ربوده و سپس آنها را برای کسب اطلاعات مورد شکنجه قرار دهند. این عملیات نو ظهور توسط سازمان، "عملیات مهندسی " نام گرفت و تحلیل در مورد عملیات مهندسی نیز این بود که "کار مهندسی خیلی پیچیدهتر از کار عملیاتی است و احتمال بریدن هست. ما شکنجه میکنیم چون مجبوریم ولی وقتی که حاکم شویم، نمیکنیم! "
مهران اصدقی، عضو سازمان منافقین و فرمانده نظامی تهران این سازمان پیرامون چگونگی شکنجه شهدای کمیته انقلاب اسلامی میگوید:
همان روز مسعود قربانی به من ابلاغ کرد که به دستور رحمت (حسین ابریشمچی)، مسئولیت بازجویی آنها با من است و به من گقت که با هم سوال تهیه میکنیم که برای ما مشخص شود که خانههای تیمی چگونه لو میرود. از اینجا بود که من در راس این جریان قرار گرفتم و به عنوان کسی که خطوط مرکزیت را اجرا میکرد، عمل نمودم.
برای ایجاد هراس نقاب به چهره میزدیم. همین کار را کردم و وارد حمام شدم.
دیدم یک پسر 16-17 ساله در گوشه حمام در حالی که دستها و پاهایش با زنجیر بسته شده، افتاده بود. اسمش طالب طاهری بود.
دیدم پاهایش کبود شده و باد کرده و بدنش تاول زده بود. به اتاق رفتم تا فرد دیگر را که محسن میرجلیلی نام داشت ببینم.
فردی حدود 24-25 ساله در حالیکه دستها و پاهایش با زنجیر بسته شده در گوشه اتاق نشسته بود. بدن او نیز مانند بدن طالب با کابل شکنجه شده بود.
مصطفی معدنپیشه به من گفت که ما دیروز خیلی آنها را شکنجه کردیم تا معلوم شود که آیا خانه را زیر نظر داشتند یا نه، اما آنها انکار کردند و ظاهرا خانه را زیر نظر نداشتند.
سوالات را آماده کردم و کار شکنجه شروع شد.
آنها را به نوبت داخل حمام می بردیم، در حالی که پاهایشان تاول زده بود و حال نداشتند و فریاد میزدند.
مصطفی دهان آنها را با پارچه گرفته بود. آن قدر آنها را زدم که تاولهای پای آنها ترکید و خونریزی کرد. وقتی پاهای آنها خونریزی کرد مصطفی پایشان را باندپیچی کرده و آنها را برای شکنجه مجدد آماده کرد.
سوالات من همگی از سوی آنها انکار میشد و جوابی نمی دادند اما از بالا گفته بودند که حتما آنها اطلاعاتی دارند.
روز بعد کار را مجددا شروع کردیم. ابتدا جواد محمدی به جان آنها افتاد، سپس آنها را روی همان صندلیها بستیم و روی پاهای متورم و خون آلودشان آب جوش ریختیم، به طوری که پوست بدن آن ترک خورد و تاولها میترکید.
این دو نفر بارها بیهوش میشدند و باز هم به هوش میآمدند. وقتی آب داغ روی سر و صورت آنها میریختیم، سریعا تاول میزد.
خون زیادی از بدنشان رفته بود. طاهر (جواد محمدی) با نوک چاقو به بدنشان میکشید. طوری که عضوی از بدن آنها نبود که خون آلود نباشد.
من و مسعود قربانی به داخل حمام و به سراغ محسن میرجلیلی رفتیم. مسعود به او گفت که اگر اطلاعات ندی تو را میپزیم. سپس به من گفت که اتو را بیاورم. بعد از آنکه اتو را به برق زد و کاملا گرم شد، ناگهان اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند. محسن از شدت درد دهانش را به طرز عجیبی باز کرد و از هوش رفت. بوی سوختگی همه جا را گرفته بود، من خیلی ترسیده بودم، مسعود هم ترسیده بود، ولی سعی میکرد خودش را مسلط به کاری که میکند نشان دهد.
جواد محمدی و مصطفی معدنپیشه مشغول شکنجه طالب طاهری بودند، جواد به مصطفی گفت: برو چاقو بیاور، مصطفی چاقو را که آورد چاقو را چند بار بر روی بازوی طالب کشید که بار سوم خون بیرون زد و بر اثر درد شدید تکان خورد.
طالب میخواست حرف بزند که جواد با مشت توی دهانش کوبید، طوری که دندانش شکست. جواد گفت حالیت میکنم و سپس میله سربی را برداشت و به دهان و فک و چانه او زد که وقتی طالب دهانش را باز کرد، دندانهای شکستهاش به همراه خون و آب دهان بر روی شلوارش ریخت، مصطفی با میله سربی که در دستش بود به جاهای دیگری از بدن او میزد.
محسن میرجلیلی به هوش آمده بود که مسعود قربانی به من گفت که برو آب جوش بیاور، من آب داغ آوردم و مسعود گفت که بر روی پاهایش بریز، من میخواستم به یکباره خالی کنم که مسعود اشاره کرد که یواش یواش بریز تا بیشتر زجر بکشد، من نیز همین کار را کردم، طوری که تمام تاولهای پایش ترکید و شکل خیلی وحشتناکی پیدا کرد و پوست پاهایش از بدنش جدا می شد.
محسن بیهوش شد و بعد که به هوش آمد به روی شلوارش پنجه میکشید. مسعود آب داغ روی دستهای محسن میریخت که دستهای محسن پف کرد و چروک شده و حالت پختگی داشت.
به اتاق که رفتم صحنه دلخراشی دیدم، پوست
سمت راست سر طالب به همراه موهایش کنده شده بود و جواد محمدی در حالی که چاقوی خون آلود دستش بود بالای سر طالب که بیهوش شده بود، ایستاده بود، وقتی طالب به هوش میآمد حرف نمی
✨﷽✨
🏴روایتی بسیار عجیب و زیبا درباره زیارت سیدالشهداء(ع):
✍دعای امام صادق(ع) در حق زائران امام حسین(ع): معاوية بن وهب نقل كرده: اذن خواستم كه بر امام صادق(ع) داخل شوم، به من گفته شد كه داخل شو، پس داخل شده آن جناب را در نمازخانه منزلشان يافتم. پس نشستم تا حضرت نمازشان را تمام كردند. پس شنيدم كه با پروردگارشان مناجات نموده و میگفتند:
بار خدايا، اى كسى كه ما را اختصاص به كرامت داده و وعده شفاعت دادی... من و برادران و زائرين قبر پدرم حسين(ع) را بيامرز؛ آنان كه اموالشان را انفاق كرده و ابدانشان را به تعب انداختهاند، به جهت ميل و رغبت در احسان به ما و به اميد آنچه در نزد توست به خاطر صله و احسان به ما و به منظور ادخال سرور بر پيغمبرت(ص) و به جهت اجابت كردنشان فرمان ما را و به قصد وارد نمودن غيظ بر دشمنان ما... بار خدايا، دشمنان ما، به واسطه خروج بر ايشان، آنان را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند؛ ولى اين حركت اعداء، ايشان را از تمايل به ما باز نداشت و اين ثبات آنان از باب مخالفتشان است با مخالفين ما؛
پس تو اين صورتهایى كه حرارت آفتاب آنها را در راه محبّت ما تغيير داده مورد ترحّم خودت قرار بده و نيز صورتهایى را كه روى قبر اباعبدالله(ع) میگذارند و برمیدارند مشمول لطف و رحمتت قرار بده و همچنين به چشمهایى كه از باب ترحم بر ما اشك ريختهاند نظر عنايت فرما... خداوندا، من اين ابدان و اين ارواح را نزد تو امانت قرار دادم تا در روز عطش اكبر كه بر حوض كوثر وارد میشوند، آنها را سيراب نمایى.
هنگامى كه امام از دعا فارغ شدند، عرض كردم: فدايت شوم، اين فقرات و مضامين ادعيهاى كه من از شما شنيدم، اگر شامل كسى شود كه خداوند عز و جلل ا نمیشناسد، گمانم اين است كه آتش دوزخ هرگز به آن فائق نيايد! به خدا سوگند آرزو دارم حضرت امام حسين(ع) را زيارت كرده ولى به حج نروم. امام(ع) به من فرمودند: چقدر تو به قبر آن جناب نزديك هستى، پس چه چيز تو را از زيارتش باز میدارد؟ سپس فرمودند: اى معاويه، زيارت آن حضرت را ترك مكن. عرض كردم: فدايت شوم، نمیدانستم كه امر چنين بوده و اجر و ثواب آن اين مقدار است.
🔺️حضرت فرمودند: اى معاويه، كسانى كه براى زائرين امام حسين(ع) در آسمان دعا میکنند، به مراتب بيشتر هستند از آنان كه در زمين براى ايشان دعا و ثنا مینمايند.»
📚کامل الزیارات، باب۴۰، ح۲
#داستان
توانست بزند، فقط در حالی که دهانش را به سختی باز میکرد نالههایی از او شنیده می شد و جواد که با حالت عصبانی از او میپرسید: چرا حرف نمی زنی؟، صدای ناله خود را شدیدتر میکرد و سر خود را به شدت تکان میداد. مصطفی سر او را محکم گرفته بود و جواد با عصبانیت چاقو را بالای گوش طالب گذاشت و آن را برید، طوری که خون زیادی از سر و صورت طالب جاری شد و تمام سر و صورتش غرق در خون شد و بیهوش شد.در همین حین که طالب بیهوش بود، جواد چاقو را کنار چشم طالب گذاشت و فشار داد که خون از چشمش بیرون زد
من با کابل به کف پا و بدن محسن زدم که به هوش آمد. هنگامی که دهانش را باز میکرد بوی گندیدگی شدیدی از دهانش میآمد و لثههایش حالت پوسیدگی داشت، بدنش سست شده بود، یکبار که مسعود موهایش را می کشید و من با کابل او را میزدم یک دسته از موهایش در دست مسعود ماند. سپس محسن را که دیگر رمقی در بدن نداشت به داخل اتاق دیگر بردیم و با زنجیر به میز بستیم.
طالب بیهوش، در حالی که خون در جاهای مختلف صورتش خشکیده بود، روی صندلی همچنان در حال شکنجه شدن بود و جواد محمدی با انبر دست مشغول کشیدن دندانهای طالب بود که از دهان او خون زیادی بیرون میریخت و دهانش بوی بسیار بدی میداد.
جواد اطلاعات میخواست و طالب جوابی نمیداد. جواد گفت این طوری نمیشود باید این را کبابش کرد و مصطفی به آشپزخانه رفت و گاز پیک نیکی و سیخ را به همراه خود آورد.
جواد سیخ را دو بار سرخ کرد و به ران طالب زد و بار سوم سیخ را سرخ کرد و به دکمه های جلوی شلوار طالب چسباند که شلوار طالب سوخت و سیخ داغ به بدن طالب اصابت کرد که یک دفعه دچار شوک شد. تمام فضای اتاق را بوی سوختگی و پارچه و گوشت پر کرده بود.
تا عصر، آنها یکی، دوبار به هوش آمدند. حوالی عصر مصطفی معدنپیشه بر اثر دست پاچگی، وقتی محسن میر جلیلی یک تکان خورده بود، تیری شلیک کرد و مجبور به تخلیه خانه شدیم.
با همان میلههای سربی آنها را بیهوش کردیم و سپس به بدن آنها سیانور تزریق کردیم و در حالی که هنوز جان میدادند، آنها را پتو پیچ کردیم و داخل صندوق عقب گذاشتیم.
ساعت 9 شب ماشین را در خیابان نظام آباد تحویل خسرو زندی و محمد جعفر هادیان دادیم تا آنها را برای دفن به بیابان های اطراف ببرند.
شهید خلبان محمد نوژه
در مورخ 25/ 5/ 1358 خلبان محمد نوژه به همراه ستوان یکم خلبان بشیر موسوی(کابین عقب) که به جهت پشتیبانی از بالگردهای نیروی زمینی ارتش و ستون اعزامی کرمانشاه به پاوه اعزام شده بود پس از انجام عملیات، در حین انجام گشتهای هوایی هواپیما مورد اصابت آتشبار عناصر ضد انقلاب قرار گرفت و از کنترل خارج شد درحالی که دست راست خلبان کابین جلو در اثر اصابت گلوله به درون کابین قطع شده بود، متأسفانه هیچیک از خلبانان فرصت استفاده از صندلی پران را نیافتند وهواپیما به کوه اصابت کرد و در منطقه قشلاق بین پاوه و روانسر سقوط کرد و در حالی که سرگرد خلبان محمد نوژه روزه بود با خون خویش افطار کرد.
پس از شهادت وی مسئولین نیروی هوایی، پایگاه سوم شکاری را به پایگاه شهید نوژه تغییر نام دادند.
در 18 تیرماه 59 برخی عناصر خودفروخته و معاند نظام اسلامی دست به کوتایی نافرجام زدند که طی آن قرار بود از محل پایگاه سوم شکاری (نوژه) به مناطق حساس در تهران حمله کنند.(( کودتای نافرجام ضدانقلاب «عملیات نقاب» نام داشت ))از آنجا که این پایگاه به نام شهید نوژه نامگذاری شده بود، امروزه به غلط در برخی روایات و افکار عمومی از این کودتا به نام کودتای نوژه نام می برند که این ظلمی ناخواسته در حق این خلبان شهید است که باید نام این کودتا به کودتای نقاب نام گذاری کنند چون کودتا گران نام عملیات خود را عملیات نقاب گذاشته بودند و نام شهید نوژه باید از روی این کودتا برداشته شود
منتظران ظهور(۱)