سلام خدا قوت
🔴درمان مشکلات و بیماری ها با صدقه!
✍مردی خدمت امام کاظم (علیه السلام) رسید و عرض کرد:
ده نفر عائله دارم تمامشان بیمارند، نمی دانم چه کنم و با چه وسیله گرفتاریشان را بر طرف سازم؟
امام(علیه السلام) فرمود: آنان را به وسیله صدقه و احسان به نیازمندان مؤمن در راه خدا، معالجه کن
که هیچ چیزی سریع تر از صدقه حاجت را بر آورده نمی کند
و هیچ چیز برای بیمار سودمندتر از صدقه نمی باشد...
گاهي امام سجاد سلام الله عليه چيزي كه به سائل مرحمت مي فرمودند،دست مبارك خود را مي بوييد
و مي گفت: اين دست به دست الهي رسيده؛ چون خداوند در آیه 104 سوره توبه فرموند: خداست که توبه را از بندگانش می پذیرد و اوست که صدقات آنها را می گیرد...
📚بحارالانوار،ج 62، ص 269.
🌺🌿🌸☘🌺🍃🌸🌿🌺
♦️نامه ای که ترامپ برای بایدن به یادگار گذاشت: جو ! می دانی که من برنده شدم
#افول_امریکا
👿🔥🇺🇸🔥👿
🔔
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
ببین خـدایمـــان، در قــرآنش! چقدر
هوایوالدین و خصوصاًمادر را دارد
چقدر سفارششان را به ما میڪند!
مــادری ڪـہ ماهها ما را با هــزاران
مشقّـت حمــل ڪـرده
حالا نوبت ماست که معرفت ڪنیم
و زمینش نگذاریم!
خیـلــے مــراقب رفتــارمان با پدر و
مادرمان باشد ڪـہ خداوند حسابی
حسـاس اسـت به آنهـا.🌺🌸🌺
برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان
عجل الله صلوا ت 🌺🌸🌺
برای سلامتی پدر و مادرهاصلوات
🌺🌸🌺
برای شهیدان و درگذشتگان فاتحه صلوات 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
آش نخورده و دهان سوخته
در زمان های دور، مردی در بازارچه شهر حجره ای داشت و پارچه میفروخت. شاگرد او پسر خوب و مودبی بود وليکن کمی خجالتی بود. مرد تاجر همسری کدبانو داشت که دستپخت خوبی داشت و آش های خوشمزه او دهان هر کسی را آب می انداخت. روزی مرد بيمار شد و نتوانست به دکانش برود.
شاگرد در دکان را باز کرده بود و جلوی آنرا آب و جاروب کرده بود ولی هر چه منتظر ماند از تاجر خبری نشد. قبل از ظهر به او خبر رسيد که حال تاجر خوب نيست و بايد دنبال دکتر برود. پسرک در دکان را بست و دنبال دکتر رفت.
دکتر به منزل تاجر رفت و او را معاينه کرد و برايش دارو نوشت. پسر بيرون رفت و دارو را خريد وقتی به خانه برگشت ، ديگر ظهر شده بود. پسرک خواست دارو را بدهد و برود ، ولی همسر تاجر خيلی اصرار کرد و او را برای ناهار به خانه آورد
همسر تاجر برای ناهار آش پخته بود سفره را انداختند و کاسه های آش را گذاشتند. تاجر برای شستن دستهايش به حياط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشقها را بياورد.
پسرک خيلی خجالت می کشيد و فکر کرد تا بهانه ای بياورد و ناهار را آنجا نخورد. فکر کرد بهتر است بگويد دندانش درد می کند. دستش را روی دهانش گذاشت. تاجر به اتاق برگشت و ديد پسرک دستش را جلوی دهانش گذاشته به او گفت: دهانت سوخت؟ حالا چرا اينقدر عجله کردی ، صبر می کردی تا آش سرد شود آن وقت می خوردی!
زن تاجر که با قاشق ها از راه رسيده بود به تاجر گفت: اين چه حرفی است که می زنی؟ آش نخورده و دهان سوخته؟ من که تازه قاشق ها را آوردم. تاجر تازه متوجه شد که چه اشتباهی کرده است. از آن پس، وقتی کسی را متهم به گناهی کنند ولی آن فرد گناهی نکرده باشد، گفته میشود: آش نخورده و دهان سوخته !
---------------------------------