گفتم: اگر در کربلا بودم
تا پای جان برای حسین تلاش می کردم.
گفت: یک حسین زنده داریم،
نامش مهدی (عج) است؛
تا حالا برایش چه کرده ای ..!؟
...
🖤 :)
╰┈➤❀●•۰ @shaakeleh_ir
3.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فوائد سینه زنی برای سلامت بدن
▪️خیلی مشتاقم نظر و تحلیل تون رو در مورد این ویدئو بهمون بگید.
حتما در کانال منتشر میکنیم😍
#شاکله_تربیت_فرزند|عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/652214573C31cbba5fdd
🌱
شب ششم محرم امسال در هیئت عرشالحسین تهرانپارس یه جوان ۳۵ سالهای بهنام نیما دلدار وسطای روضه جان داد و عملیات احیا هم فایدهای نداشت.
اواخر همین مجلس روضه، مجلس ختم او شد.
🥀حسین جان! ما کجا و چطوری قراره از این دنیا بریم؟
#شاکله_تربیت_فرزند|عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/652214573C31cbba5fdd
#نکته_تربیتی
👈 حتما بخوانید :
💠 مکتب تربیتی سیدالشهداء بی نظیر است.
💎 کافی است نوجوانان و جوانانمان را با آن آشنا کنیم؛ آنگاه است که تربیت آرام آرام در وجودشان محقق می شود و در سخت ترین شرایط باعث نجاتشان می گردد.
✴️ این خاطره روحانی مسئول مشاوره به زندانیان محکوم به اعدام در زندان رجایی شهر را بخوانید:👇
حدود ۲۳ سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در یک کبابی مشغول کار میشود، شبی پس از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع میکند و میرود در بالکن مغازه تا استراحت کند. درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه میکند و در جریان سرقت پولها، صاحب مغازه به قتل میرسد. او متواری میشود؛ اما مدتی بعد، او را دستگیر میکنند و به اینجا منتقل میشود.
☕️ :)
╰┈➤❀●•۰ @shaakeleh_ir
🔸حکم قصاص جوان صادر می شود، اما اجرای آن حدود ۱۸-۱۷ سال به طول میانجامد؛ میگویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به قول معروف پوست انداخته و اصلاح شده بود. آنقدر تغییر کرده بود که همه زندانیها قلبا دوستش داشتند.
☕️ :)
╰┈➤❀●•۰ @shaakeleh_ir
🔸پس از این ۱۸-۱۷ سال، خانواده مقتول که آذری بودند، برای اجرای حکم میآیند؛ همسر مقتول و سه دختر و ۷ پسرش آمدند و در دفتر نشستند، فضا سنگین بود و من با مقدمهچینی و شرح احوالات فعلی قاتل، از اولیای دم خواستم که از قصاص صرفنظر کنند. همسر مقتول گفت:
" من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کردهام" و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچکترین برادرمان واگذار شده است. بههرحال برادر کوچکتر هم زیر بار نرفت و گفت :"اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند، من از قصاص نمیگذرم؛ زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سالها، یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم."
🔸بههرحال روی اجرای حکم مصر بود. با خودم گفتم شاید اگر خود زندانی بیاید و با آنها روبهرو شود، چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید، بنابراین گفتم زندانی را بیاورند. یادم هست هوا بهشدت سرد بود و قاتل هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود؛ وقتی آمد رفت کنار شوفاژ کوچکی که در گوشه اتاق بود ایستاد به او گفتم اگر درخواستی داری بگو؛. او هم آرام رو به من کرد و گفت:"درخواستی ندارم."
🔸وقت کم بود و چاره دیگری نبود. مادر و یکی از دختران در دفتر ماندند و ۹ برادر و خواهر دیگر برای اجرای حکم وارد محوطه اجرای احکام شدند. جالب بود که مادرشان موقع خروج فرزندانش از دفتر به آنها گفت که اگر از قصاص صرفنظر کنند شیرش را حلالشان نمیکند. بههرحال شاگرد قاتل، پای چوبه ایستاد همهچیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت: "من یک خواسته دارم" من که منتظر چنین فرصتی بودم گفتم دست نگه دارید تا آخرین خواستهاش را هم بگوید.
ادامه دارد...