eitaa logo
⸤ شباهنگام ³¹³ ⸣
4.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
322 ویدیو
29 فایل
﷽ +از مغرب‌تاسحرقدم‌میزنیم🌙 ⚠️⇦نشرِ+ بدون حذفID☘(: [صاحب سبک جدیدی از هیئت مجازی] به گـوشیم⇩ payamenashenas.ir/Shabahengam بیسیمچی⇩📞📻 @bisim_chi_shabahengam شهداییمون⇩ @shahrokhmahdi هیئت⇩ @Omme_abeaha فعالیت⇦ تحت نظر امام‌زمان💚
مشاهده در ایتا
دانلود
sajjad_mohammadi_ghiam_mikonam-۲.mp3
2.44M
⸤ 🌙 ⸣ ↷ 👌 _ عقیله منم!!!✋🏻 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷ _ راوی میگه امام حسین علیه‌السلام اشک می‌ریخت وقتی تو صحرای عرفات می‌گفت : خدایا ممنونتم رحم کردی به ابراهیم نذاشتی پسرش جلوش ذبح بشه . …وَمُمْسِکَ یَدَیْ إِبْراهِیمَ عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ کِبَرِ سِنِّهِ وَفَناءِ عُمُرِهِ،… …ای گیرنده دست‌های ابراهیم از بریدن سر فرزندش، پس از سنّ پیری و به پایان آمدن عمرش! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷ _ اگر کسی بر تو غلبه کند پیوسته بخوان به برکت آن غالب شوی↯ "حَسْبِیَ اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلْ" [مخزن تعویذات|۲۷] ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷ _ اگر هر کسی در راهی یا جایی از تنهایی خود بترسد یا از وحشت خائف باشد یا در خلوت متوهم ، اسم "یا واجِد" را هزار مرتبه بگوید مشکل حل شود [رهنمای گرفتاران|۲۱۶] ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷ _ شخصی از بدبیارے در کاسبے خدمت 🍃 گله کرد ایشان فرمودند: "تا میتوانے استغفار کن و خسته نشو"↻ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷ + ششمین روز به نیابت از 🌹 هدیه به سرور و سالار شهیدان ✨ ➕¹⁰⁰صلوات ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷ _ نمازشب را مقید باش، کار به کار کسی هم نداشته باش، این گنج است، هرکسی استعداد و توان دنبال گنج رفتن را ندارد، البته همه به گنج علاقه دارند. [🍃] ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌قــــــــــرارمون‌یــــــــــادت‌نره ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷ _ فضائل خواندن زیارت عاشورا؛ ● ثواب دوازده هزار حج ● ثواب هزار جهاد. ● ثواب دو هزار حج عمره ● ثواب مصیبت هر پیامبری از اوّلین تا آخرین. ● ثواب مصیبت هر رسولی. ● ثواب مصیبت هر وصیّی تا روز قیامت. ● ثواب مصیبت هر صدّیقی تا روز قیامت. ● ثواب هر شهیدی تا روز قیامت. ● بلندی مقام او صد هزار درجه. ● نوشته شدن هزار حسنه. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷ + هفتمین روز به نیابت از 🌹 هدیه به سرور و سالار شهیدان ✨ ➕¹⁰⁰صلوات ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷ + هشتمین روز به نیابت از 🌹 هدیه به سرور و سالار شهیدان ✨ ➕¹⁰⁰صلوات ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam
‌⸤ 🌙 ⸣ ↷ نماز شب چهره را زیبا، اخلاق را نیکو بوی بدن را پاک، روزی را فراوان بدهکاری را اداء و همّ و غم را برطرف می‌سازد و دیده را جلا می‌دهد . - . ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷ + دهمین روز به نیابت از 🌹 هدیه به سرور و سالار شهیدان ✨ ➕¹⁰⁰صلوات ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷ _ "قدّس سرّه" در جلسه درس مي‌فرمودند انسان با صلوات بر اهل‌بيت عصمت و طهارت(عليهم‌ السلام) از خدای سبحان برای اين خاندان درخواست رحمت مي‌كند و اين دعا مستجاب مي‌شود و آنگاه كه رحمت الهی به آنان رسيد به همه شيعيان آنان، كه دعاكننده نيز از آنهاست، رحمت مي‌رسد و بدين‌گونه در پرتو رحمت الهی و به بركت آن ذوات نورانی، حاجت او برآورده مي‌شود. [کتاب تسنيم|ج٧|ص۵۶١] ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷ _ آیت الله شیخ محمدتقی بهلول نقل میکردند : "ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت : کاروان را نگه‌دار ، می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان دار گفت : بی‌بی! دوساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت : نه!می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت : نه مادر . الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت : نگه‌دار. او گفت : اگر پیاده شوید ، شما را می‌گذارم و می‌روم. مادرم گفت : بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم .کاروان حرکت کرد . وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم و مادرم ؛ دیگر کاروانی نیست ؛ شب دارد فرا می‌رسد و ممکن است حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزه‌ی آبی که داشت ، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد ؛ رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. لحظه به لحظه رعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد ؛ در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلّل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت : بی‌بی کجا می‌روی؟ مادرم گفت : گناباد. او گفت : ما هم به گناباد می‌رویم. بیا سوار شو! یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت : من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم. سورچی گفت : خانم ، فرماندار گناباد است. بیا بالا ؛ ماندن شما اینجا خطر دارد ؛ کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت : من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم. در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است ؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت؛ آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت : مادر بیا بالا ؛ اینجا دیگر کسی ننشسته است . مادرم داخل درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. اگر انسان بنده‌ ی خدا شد ، بيمه مى‌شود و خداوند امور اورا كفايت و كفالت مى‌كند. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam