فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موسیقی زیبا و خاطره انگیز
فیلم سینمایی سفر به چزابه
@shabake_khaterah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترانه زیبای یک هفته به عید (یادبود شهدا) با صدای محسن یگانه
@shabake_khaterah
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لیلی با من است: یکی از زیباترین کمدی های سینمای ایران با بازی بی نظیر پرویز پرستویی
ساخته کمال تبریزی در مقام تدوینگر، نویسنده و کارگردان است. وی این فیلم را در سال ۱۳۷۴ ساخت است.
صادق مشکینی فیلمبردار تلویزیون که بسیار زیاد از جبهه و جنگ میترسد برای اینکه بتواند از صندوق تلویزیون وام بگیرد تا خانه نیمه ساخته اش را تکمیل کند باید برای فیلمبرداری فیلمی مستند از اسرای عراقی به منطقه جنگی برود. صادق شبانه وصیتی تنطیم میکند و فردا صبح به همراه آقای کمالی عازم منطقه میشود و صادق برای اینکه پایش به جبهه و منطقه جنگی و خط مقدم نرسد حوادث عجیب و غریبی رقم میزند.
بازیگران: پرویز پرستویی, محمود عزیزی, شهره لرستانی, رحمان باقریان, مهدی فقیه, هدایت الله نوید
https://eitaa.com/joinchat/726663223C3a70140e76
7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی خاطره انگیز قدیمی
حاج صادق آهنگران
به همراه تصاویر قدیمی از زمان جنگ
@shabake_khaterah
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصنیف زیبای فیلم اخراجی ها
با صدای محمد اصفهانی
@shabake_khaterah
🌷به نام خدا و با یاد شهیدان 🌷
موضوع : داستان کوتاه( دهه شصتی )
جبهه در خانه :
اون روز مامان همه جای خانه را مرتب و تمیز کرده بود و همه ی حیاط را آب و جارو زده بود
بعد کیف پول و کیف بیرون اش را چک کرد و چادر مشکی اش را برداشت و مرا صدا کرد و گفت : مریم جان من دارم می رم به خواهرانت سری بزنم و تا غروب بر می گردم تا برای شام یک غذایی برایتان آماده کنم شاید همین روزها از بابات نامه بیاد اگه از جبهه نامه ایی داشتیم تا من بر نگشتم در نامه را باز نکن و مواظب خانه و برادرانت باش تا من بر گردم و جایی را شلوغ نکنید چون امروز برای تر تمیز کردن وسایلی که دیروز ولو کرده بودید خیلی خسته شدم
گفتم : مامان برو خیالت راحت
خانه و بچه ها را با خیال به من پسبار ولی زود برگردی ها
مامان گفت : کوپن جدید اعلام شده می خوام برم دم خونه ی خواهرانت وسایل کوپنی را بگیرم و یک سری هم به خواهرانت بزنم و برگردم زیاد نمی مانم
وقتی مامان رفت احمد گفت : حوصله مان سر رفته چی کار کنیم
گفتم بچه ها دوست دارید یه خاله بازی جبهه ای بکنیم ؟
احمد گفت : جبهه مگه خاله بازیه ؟!
گفتم : نه مثلا من می شم برادر محسن رضایی تو می شی برادر ابراهیم سلمانی و حامد هم می شه برادر ناصر رخ و می ریم به جنگ عراقی ها
احمد گفت : خب پس کی عراقی بشه ما که فقط سه نفریم ؟؟
رفتم تو گوش احمد گفتم : می خوای حامد را عراقی کنیم ؟ احمد خندید و رضایت داد ولی حامد گفت : عجب زرنگید ها من دوست ندارم عراقی باشم
گفتم بچه ها دعوا نکنید من می شم عراقی و احمد بشه برادر محسن حامد جان تو هم بشو برادر ناصر رخ خوبه ؟؟
بچه ها گفتند خوبه ولی با چی بازی کنیم رفتم از توی زیر زمین چند تا تفنگ چوبی که قبلا خودم آنها را درست کرده بودم آوردم و شروع به بازی کردیم ولی احمد گفت با تفنگ خالی که بازی حال نمی ده باید توپ و موشک و خمپاره هم باشه
یه نگاهی به رختخواب ها کردم و گفتم از بالش ها به عنوان سنگر و خمپاره استفاده می کنیم
پاییز ۱۳۷۰ ( مریم حسنی ) ادامه دارد
@shabake_khaterah