این سکوتهای مرگبار و اخبار چند پهلو،
فقط ما رو یاد یه خاطره تلخ میندازه . .
#فرود_سخت! 💔
باران که شروع میشد،زیر باران میایستاد،
تا آنجا که لباسش خیسِ خیس میشد
و آب باران از محاسن و صورتش میچکید!
کسی به عجله گفت:
یا امیرالمومنین! به سرپناهی بروید...
همانطور که لبخند به لب داشت جواب داد:
این آبی است که،
از نزدیکیهای عرش و خدایم آمده....
| الکافی،جلد۸،ص۲۴۰
داریم تمرین میکنیم انتظار کشیدنو. تازه داریم یاد می گیریم "منتظر" باشیم. چیزی که سالها بلدش نبودیم. منتظرِ "یا ایها العزیز" جهان...