eitaa logo
شبهای با شهدا
298 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
285 ویدیو
5 فایل
💫 در شب‌های ظلمانی ، با این ستاره ها می شود راه را پیدا کرد ارتباط با ما👇👇 @Samanoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴یاد شهید به خیر تعارف توی کارش نبود،وقتی توی منزلشان جلسه به درازا می کشید و وقت نماز می شد جلسه را قطع می کرد و می گفت:«بلند شوید نماز بخوانیم،ادامه جلسه باشد برای بعد.» وقتی نماز خوانده می شد خیلی خودمانی غذای ساده ای را می آورد تا دور هم چیزی بخوریم،بی اراده تسلیم سادگی و تصمیمش می شدیم و غذا می خوردیم،بعد جلسه ادامه پیدا می‌کرد. 🍃🍃🍃🍃🍃 دعوت نامه ای با کاغذ معمولی که دستی کپی شده بود به دستم رسید که عکس امام روی آن چاپ شده بود،فکر کردم جلسه یا مراسمی از طرف یک ارگان انقلابی برپاشده،وقتی کارت دعوت را باز کردم ،متوجه شدم کارت دعوت عروسی است. شهید مداحی عروسیش را در کمال سادگی گرفت و در کارت عروسی هم،امام را فراموش نکرد. 🍃🍃🍃🍃🍃 پنج نفر بیشتر توی جهاد نبودیم،دیر وقت بود،همه رفته بودند.آماده رفتن شدیم،پایمان را که توی محوطه جهاد گذاشتیم تریلی سیمان نظر حاج حسن را جلب کرد.پرسید:«بار این تریلی چرا خالی نشده؟» بچه ها گفتند:آخر وقت آمد،کارگر نبود خالی اش کند. همه می دانستیم اگر تریلی یک شب در آن جا بماند کرایه ی بیشتری می خواهد. نگاهی به ما انداخت و گفت:«خب،کارگر نیست ما که هستیم،باور کنید من می توانم به اندازه ی یک کارگر کار کنم.» بعد بدون اینکه منتظر نظری باشد به طرف تریلی حرکت کرد و دست به کار شد. شادی روحش https://eitaa.com/shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6034909408612319347.mp3
3.06M
🔊🚨 توصیه‌ های رهبرانقلاب به جهت استفاده از 🔰از رجب بهره ببرید ... 💠 این انسان های که دیده اید، کسانی هستند که از جوانی کرده اند. https://eitaa.com/shabhayeshahid
خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود ز دام خال سیاهش کسی رها نشود خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود جواب ناله ی ما را نمی دهد "دلبر" خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود شنیده ام که از این حرف، یار خسته شده خدا کند که به اخراج ما رضا نشود مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست خدا کند که مریضی من دوا نشود ز روزگار غریبم گشته است معلوم شفای ما به قیامت بجز رضا نشود... خامنه ای https://eitaa.com/shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلداده ی توام ..رویای هرشبی 🍃🍃🍃🍃 در هایش با خدا و شبانه اش تمام مردمان و عزت مند را یاد بود، در ماه او را یاد داشته باشیم تا همیشه....❤️ https://eitaa.com/shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴یاد شهید بخیر؛ با این که هفده هجده سال بیشتر نداشت رفقایش او را صدا می زدند . علی از خواربار فروشی پدرم به فقرا می کرد ، و بود این یعنی باعث شد که حریصانه به دنبال جایگاه مردمی بودند، او را کار خودشان در منطقه می دیدند . یک بار تنهایی گیرش آوردند و با چاقو زخمی اش کردند ولی نتوانستند جلوی او را بگیرند . بار دوم کردند... شادی روحش https://eitaa.com/shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 چه کسی بهتر از ایشان 🔘 : 💠 خدا را کنید که ایشان(رهبر انقلاب) در تمام مسائل و تمام خطرات بوده‌اند و قطعاً خوبی است در این دریای طوفان زده . مخصوصاً بعد از که با درایت خاص همه قشرها را در صحنه نگه داشتند... ما چه را بپذیریم که در رأس آن مثل آقای را پیدا کنیم؟ کی بهتر از ایشان که با تمام وجود مقابل دنیای و ایستاده است و دنیا هم از ایشان حساب می برد و ما باید او را کنیم. 📚 ماه در آینه ص ۳۱ https://eitaa.com/shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت شیرین از مادر شهیدان پور که حضرت را به صرف لوبیاپلو دعوت کرد. https://eitaa.com/shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴یاد شهید علیخانی بخیر؛ مادرش می گفت: به خواب رفته بودم و خیلی گریه کرده بودم که آمد به خوابم، دیدم یک دریا هست که خیلی عمق آن روشن است و اگر یک سکه بیندازی معلوم است ولی خیلی عمیق و گود است و روی آن نرده گذاشته اند و من تا خواستم پایم را روی نرده بگذارم می رفتم پایین… گفتم : من می خواهم بروم آن طرف چرا من را می برد پایین؟! دیدم پسرم شهیدم از آن طرف گفت : جان چرا ناراحتی؟! گفتم : جان می خواهم بیایم آن طرف ولی از این دریا می ترسم… گفت : قسم بخور که دیگر گریه نمی کنی تا من بیایم دستت را بگیرم ببرم آن طرف… گفتم : نمی شود که گریه نکنم..! گفت : نه… گریه بکن ، گریه برای (ع) و (س) بکن.. برای (س) گریه بکن برای من گریه نکن… دستت را می گیرم و می برمت آن طرف… آمد و دستم را گرفت ، نه آب بود و نه چیزی و رفتیم آن طرف… لباس های سبز هم پوشیده بود و با آن چشم های آبی تا زمانی می‌رفت به من پشت نکرد و از آن زمان گریه که می کنم می گویم به نیت (ع)…. شادی روحش https://eitaa.com/shabhayeshahid
منتظران شهادت🌷🌷 هدیه ای از شهید برای شما رفیق https://digipostal.ir/clksw0w https://eitaa.com/shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطر یاد شهیدان را در روز شهادت امام هادی علیه السلام از روایت علمدار هدایتگری شهدا، شهید حاج عبدالله ضابط جستجو میکنیم تا در توسلمان به آن امام همام، از باب الشهدا دق الباب کنیم. زمان : ۲۷ بهمن ۹۹ ساعت ۱۵ مکان: امامزاده قاضی الصابر راوی: همسر شهید ضابط مداح: برادر شاهدی برای حضور در هیئت مجازی لطفا از طریق آدرس زیر وارد شوید👇 https://www.skyroom.online/ch/ale_kassa/raviyan هسته راویان نور سازمان بسیج دانشجویی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 معلوم نیست جایز باشد ... 🔘 حجت الاسلام راشد یزدی: 💠 یک بار در مراسمی ، چند به محضر رهبری آمده بودند و با ایشان دیدار داشتند و ما هم حضور داشتیم. حاج ناصر برای مهمانان آورد. به من که رسید گفتم قند برایم ضرر دارد ، اگر امکان دارد بیاور. در خرما گذاشت و برایم آورد. وقتی خرما را به تعارف کردم پسر حضرت آقا گفتند: من خرما نمیخورم ، خرما برای آقاست ، معلوم نیست باشد من هم از آنها بخورم. 📚 ماه در آینه ص ۱۷۳ https://eitaa.com/shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘⚘ ‌‌ فرزند شهيد خطاب به رهبر انقلاب: به خدا اگر را درنوردی با تو مينورديم ‌‌‌ 🔺️یاد و خاطره شیخ شهید گرامی https://eitaa.com/shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀🍀برگی از یک نوشته 🔴محسن نوری از دوستان تعریف می‌کند که: یک بار از احمد پرسیدم من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیر رشد معنوی شما اینقدر سرعت گرفته!!... لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیدم! بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟!... نفس عمیقی کشید و گفت: «یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم . همه رفقا مشغول و بودند. یکی از بزرگترهاجایی را نشان داد وگفت آنجا رودخانه است؛ احمدآقا برو این کتری را برای چای درست کردن آب کن! از لابه‌لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیک شدم... اما تا چشمم به رودخانه افتاد بدنم شروع به لرزیدن کرد! سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم و پشت بوته‌ها مخفی شدم! در پشت آن بوته‌ها چندین دختر مشغول شنا کردن بودند... گفتم خدایا کمکم کن! شیطان وسوسه ام می‌کند که نگاه کنم؛ هیچکس هم متوجه نمی‌شود... اما خدایا! من به خاطر تو از این گناه می‌گذرم... بعد کتری خالی را برداشتم، سریع از آنجا دور شدم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها هنوزمشغول بازی بودند. من هم مشغول آتش درست کردن شدم خیلی دود توی چشمانم رفت... همین‌طور از چشمانم جاری بود... حالم خیلی منقلب بود...همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا می‌کردم خیلی با توجه گفتم ! به محض این که این عبارت را تکرار کردم از اطراف خود صداهایی شنیدم! ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد ولی گویا فقط من میشنیدم!! همه میگفتند » احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: «از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد... قول بده تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکنی...» 📚منبع: انتشارات https://eitaa.com/shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا