eitaa logo
شبهای با شهدا
298 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
285 ویدیو
5 فایل
💫 در شب‌های ظلمانی ، با این ستاره ها می شود راه را پیدا کرد ارتباط با ما👇👇 @Samanoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴یاد شهید #محمد_عبداللهی بخیر؛ هر جا هرکاری بود، محمد بدون آن‌که مسوولیتی داشته باشد و یا اظهار خستگی کند، به دنبال انجام آن می‌رفت و می‌گفت: #کار_نباید_روی_زمین_بماند. خط قرمز محمد ولایت بود و می‌گفت: آقا نباید ناراحت شود، آقا که نمی‌تواند مستقیم بگوید، ما سربازیم؛ #سرباز_باید_جلو_بیاید. فرمانده باید فرماندهی کند. شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
🌴 یاد شهید #حاج_عبدالله_نوریان بخیر؛ در عملیات والفجر 4 ، در دشت شیلر می‌خواستیم یک مین قمقمه‌ای را منفجر کنیم‌، اما نه خنثی می‌شد و نه منفجر؛ حاج عبدالله آمد و گفتیم: «نمی‌شود این را کاری کرد» او بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم گفت، همان کارهای مرا انجام داد و مین ترکید؛ حاج عبدالله گفت: #شما_بگویید_بسم‌الله‌‌الرحمن‌الرحیم_کار_درست_می‌شود. از کتاب #روز_سوم شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
🌴یاد شهید #صادق_مهدی_پور بخیر؛ توی وصیتنامه ش نوشته بود؛ همه مخصوصا دوستان حزب اللهی بدانند که به فرموده امام ،عالم محضر خداست و اکنون #کم_کاری و #سستی و #نفسانی_عمل_نمودن که #تشکیلات_اسلامی و کلاً محتوای اسلام را از بین می برد گناهی نابخشنودنی است که از هیچ کس پذیرفته نیست. شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 📢 کانال #شبهای_با_شهدا 🌷شب هاتون با #یاد_شهدا_بخیر ✅ کاری از #راویان_نور بسیج دانشجویی استان تهران ♦️آدرس در ایتا🔰 https://eitaa.com/shabhayeshahid ♦️آدرس در سروش🔰 https://sapp.ir/shabhayeshahid 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌴یاد شهید #مهدی_زین‌الدین بخیر؛ 📝 گاهی یک حدیث، یا جمله‌ی قشنگ که پیدا می‌کرد، با ماژیک #می‌نوشت_روی_کاغذ_و_می‌زد_به_دیوار. بعد راجع به ش باهم حرف می‌زدیم. هرکدام، هرچه فهمیده بودیم می‌گفتیم و جمله می‌ماند روی دیوار و توی ذهنمان. از کتاب #زین‌الدین شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
🌴یاد شهید مدافع حرم #محمدحسن_دهقانی بخیر؛ #سحرخیز بود و همیشه قبل از اذان صبح بیدار بود. #منظم و #اهل_برنامه‌ریزی بود و از زمان خود به خوبی استفاده می کرد‌. همیشه یک برگه در جیبش بود #برنامه‌ی_روزانه اش را بر روی آن نوشته بود و یکی یکی که انجام می داد تیک می زد. شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
🌴یاد شهید بخیر؛ برای میز تلویزیون خودش دکوری طراحی کرد که روی آن فضایی برای قرار دادن ، و قرار داشت. اصلاً برای اینکه این‌عکس‌ها را روی آن بگذارد آن را ساخته بود. تزیین خانه برایش جذاب بود. مثلاً حتی برای قسمتی از دیوار پذیرایی، برچسب‌های تزیینی خریداری کرد. شادی روحش @shabhayeshahid
🌴یاد شهید بخیر؛ . یکبار در جلسه خواهران بسیج، دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند او هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوری که در مقابل خواهران نباشد و چهره در چهره نباشند. می گفت: . طوری مینشینم که عکس شهید همت هم در مقابلم باشه. حاج قاسم میگفت این شهید منو یاد حاج همت می انداخت. شادی روحش @shabhayeshahid
یاد شهید #حميدرضا_مدنی_قمصری بخیر 🌴 شـــیمیایی بود برای درمـــــان به انگلیس اعــزام شد خـــــون لازم داشت گفت خون #غـیرمســلمان نزنید تـــوجه نکردند!! هـرچه زدند بدنش نپذیرفت خون یک #مسلمان جواب داد پزشکش مسلمان شد گفت: #معـجزه ست! شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
🌴یاد فرمانده شهید، #علی_صیاد_شیرازی بخیر؛ مثل کارمندها نمی آمد ستاد کل؛ که هفت و نیم ، هشت صبح کارت ورود بزند و چهار بعد ازظهر کارت خروج. زود می آمد و دیر می رفت. خیلی دیر. می گفت: ما توی #کشور_بقیة‌الله هستیم. #خادم_این_ملتیم. مردم ما رو به اینجا رسوندند. باید براشون کار کنیم. از کتاب #یادگاران، ج ۱۱ شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
🌱یاد علمدار روایتگری #حاج_عبدالله_ضابط بخیر؛ سرو صدا زیاد شد. بلند شد چیزی را بهانه کرد و رشته صحبت را دست گرفت. #تا_توانست_از_شهدا_گفت. همه ساکت بودند و فقط گوش می‌دادند. از رسالت پیامبر  تا ولایت سید علی, همه چیز برایشان حل شده بود. یک ساعت مانده به اذان, بحث‌ها تمام شد. نماز صبح ، همان دختر و پسرها, اولین کسانی بودند که پشت سر حاجی صف بستند. از کتاب #شیدایی @shabhayeshahid
🌴یاد شهید #عبدالله_میثمی بخیر؛ شب جمعه دلش بدجوری گرفته بود. شروع کرد به خواندن #دعای_کمیل تا رسید به این جمله که: «خدایا! اگر در قیامت بین من و دوستانت جدایی بیندازی و بین من و دشمنانت جمع کنی، چه خواهد شد؟» افتاد به سجده و های های گریه کرد. سرش را که بلند کرد، دید هم سلولی کمونیستش که خیلی اذیتش می کرد. سرش را گذاشته کف سلول و او هم گریه می کرد. از کتاب #تنها_سی_ماه_دیگر @shabhayeshahid
🌴یاد شهـید ابراهــیم هــادی بخیر همیشه آیه‌‌ی «وَ جَعَلْنا» را زمزمه می ڪرد. ‌گفتـم: آقا ابراهیم، این آیه برای محافــــظت در مقابـل دشمـن هست اینجا ڪه دشمن نیست! نـگاه معنا داری ڪرد و گفت: _شــیطان هم وجـــود داره!؟؟ شادی روحش صلوات.🌷 @shabhayeshahid
🌴 یاد شهــید جــواد جــهانی بخیر به خـــــواهران و بـــــرادرانـــم تـــوصـــــیه می‌ڪنـم به خــدا بیشتر #تـــوسل جوئیـد دعـــای #ڪمــیل و #نـمـاز_جمــــعـه دعـــــای #‌توســل را از یـاد نــبرید به #نمـازاول‌وقـت بیشتر اهمیت دهـــــید. شادی روحش صلوات.🌷 @shabhayeshahid
🌴یاد شهید #سیدرضا_بطحائی بخیر؛ 🔸روز بیست و هشتم صفر سال۹۲ بود رفتیم خونه‌شون 🔹یه خونه کوچک بود که #طبقه_پایین_رو_برا_زوار_قرار_داده_بود 🔸اول ذکر #صلوات گفت بگیریم و هر صد تا صلوات یه دونه نخود یا لوبیا رو باید مینداختیم تو کاسه می گفت در طول سال این حبوبات جمع شده رو برای برکت غذاشون می ریزن داخل غذا 🔹دو روز مهمون سید بودم خیلی خونگرم و مهربان بود. شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
یاد شهید #هادی_زاهد بخیر؛ خیلی ساده زیست بود به معماری ایرانی و سنتی علاقه داشت به غذاهای سنتی و دمنوش خیلی علاقه داشت همیشه در سوریه مشغول درس خوندن بود فوق لیسانسشو تازه دفاع کرده بود هر وقت از سوریه می آمد برای کل فامیل سوغاتی میاورد...برای بچه یتیم ها و نیازمند ها هم میآورد .‌‌. خیلی شجاع بود میگفت دعا کنید بتونم به بهترین شکل دشمنای اسلام رو نابود کنم شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
🌴یاد شهید بخیر ؛ های محمد را هرگز فراموش نمیکنم. توی جمع بچه های آن زمان، محمد تنها کسی بود که خیلی نماز شب میخواند و معنویتش از همه بچه ها بیشتر بود. با این حال وقتی طی روز او را میدیدی با شوخی کردن و تو سر و کله بچه ها زدن، . توی حیاط سپاه دنبال هم میدویدیم و مثل بچه ها از در و دیوار بالا می رفتیم. از کتاب @shabhayeshahid
🌴یاد شهیدان داود، رسول و علیرضا #خالقی‌پور بخیر؛ فیلمبردار از مادرشون میپرسه ناراحت نیستی که همه رفتن؟ حاج خانوم میگه چرا ناراحتم میگه پس چرا گذاشتی بره؟ حاج خانوم میگه ناراحت نیستم که چرا جبهه رفتن، ناراحتم که چرا بیشتر از ۳ پسر ندارم تا بفرستم جبهه... #کاش_به_اندازه_موهای_سرم_پسر_داشتم_و_اونها_رو_هدیه_میکردم فیلمبردار ( شهید آوینی) اشک در چشمهاش جمع شد. شادی روحشان #صلوات @shabhayeshahid
🌴یاد شهید #مهدی_خندان بخیر؛ #از_شدت_خستگی_نشسته_بود_ولی_دراز_نکشیده_بود. بلند شد که دستش را گرفتم و فریاد زدم: دراز بکش تا آتش سبک بشود. لحظه ای دراز کشید و بعد به سرعت بلند شد ایستاد گفت این یک دقیقه ای که اینجا دراز کشیدم برای این بود که شما گفتید. و الا من تا به حال در مقابل آتش این نامردها سر خم نکرده‌ام به خاطر رشادتش بین بچه ها به #شیر_کوهستان معروف شده بود @shabhayeshahid
🌴یاد شهید بخیر؛ در اوقات فراغت، سطلی در دست می گرفت و را که تعداشان چندان هم چشمگیر نبود، ،می گفت:«اینا حیفه،باید علیه خودشون ازشون استفاده کنیم. وقتی توی شهر، از جلوی یک کتابفروشی رد میشد، پا سست می کرد، با موضوعات مورد نظرش را می خرید و شادی روحش @shabhayeshahid
🌴 یاد شهید #سید_حسن_مدرس بخیر؛ تا نیمه های شب، نامه های رسیده از طرف مردم را می خواند بعد چند ساعتی می خوابید و سپس به مدرسه سپهسالار( شهید مطهری) می رفت. از آنجا به مجلس. از او پرسیدند :چرا برای بچه های تان کمتر وقت می گذارید؟ گفت ؛ تمام بچه های ایران بچه های من هستند و من اگر کاری برای آنها بکنم برای اینها هم کرده ام.  شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
یاد شهید #حاج_یونس_زنگی_آبادی بخیر؛ هیچ گاه احساس خستگی، ناامیدی، یأس یا مانند آن در چهره اش مشاهده نمی کردند.  روحیه #استقامت_و_صبر حاجی زبانزد همه بود. در انجام کار #پشتکار و #جدیت خاصی به خرج می داد. در سخت ترین لحظات نبرد #لبخند_زیبایی بر لبان حاج یونس نقش می بست که حکایت از #توکل بالای ایشان به خداوند منان می کرد. کتاب خاطرات شهید 👈 #ظهور شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
🌴یاد شهید #سید_مجتبی_علمدار بخیر؛ شيوه خاصي در جذب جوانان داشت گاهي خود من هم به سيد مي گفتم: اينها کي هستند مي آوري هيأت؟ به يکي مي گويي بيا امشب تو ساقي باش؛ به يکي مي گويي اين پرچم را به ديوار بزن ول کن بابا! مي گفت: کسي که در راه اهل بيت هست که مشکلي ندارد، اما کسي که در اين راه نيست، اگر بيايد توي مجلس اهل بيت و گوشه بنشيند و به او بها ندهيد، مي رود و ديگر هم بر نمي گردد @shabhayeshahid
🌴یاد شهید #سید_حسین_علم‌الهدی بخیر؛ بنی صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در هویزه عقب نشینی كنند و به سوسنگرد بیایند. حسین میگفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا میتوانیم به عراق ضربه بزنیم. شخصاً با بنی صدر هم صحبت كرده بود. وقتی كه دید راه به جایی نمیبرد، نامه ای به آیت الله خامنه ای نوشت و گفت كه #تعداد_اسلحه‌های_ما_از_تعداد_نیروها_هم_كمتر_است، #ولی_میمانیم. @shabhayeshahid
🌴یاد شهید #علی_اکبر_پیرویان بخیر؛ یک روز از سرکار به خانه می آمدم با تعجب دیدم شلواری که برای علی اکبر خریدم پای یکی از دوستانش است.  وقتی به خانه آمدم به مادرش گفتم: مگر پسر من محتاج پول است که شلوارش را به محمد فروخته؟ وقتی علی اکبر آمد جریان را پرسیدم. سرش را پایین انداخت و گفت:« راستش محمد خانواده فقیری دارد و یتیم است. #امسال_لباس_نو_نداشت برای همین #شلوارم_را_به_او_دادم @shabhayeshahid