کمر خم کرد هرکس برد بار عشق را بر دوش
«جوان» شد پیر، «گل» شد سربه زانو، «بید» شد مجنون
#فاضل_نظری
تو که نمیدانی . . .
هر آدمی دلتنگی های
مخصوصِ خودش را دارد،
و تو پنهانی ترین دلتنگیِ منی(:
شبنم🌱
از پختگی است گر نشد آواز ما بلند
کِی از سپندِ سوخته گردد صدا بلند؟!
#صائب_تبریزی
لماذَا نسمیه مَاضِي و نَحنُ نَتَذکُره یَومیًّا؟!
«چرا آن را گذشته مینامیم،
در حالی که روزانه آن را یاد میکنیم...»
#عربیات🌱
ماه بالای سر آبادی است
اهل آبادی در خواب
روی این مهتابی خشت غربت را می بویم
باغ همسایه چراغش روشن
من چراغم خاموش
ماه تابیده به بشقاب خیار به لب کوزه آب
غوک ها می خوانند
مرغ حق هم گاهی
کوه نزدیک من است : پشت افراها سنجد ها
وبیابان پیداست
سنگ ها پیدا نیست گلچه ها پیدا نیست
سایه هایی از دور مثل تنهایی آب مثل آواز خدا پیداست
نیمه شب باید باشد
دب اکبر آن است : دو وجب بالاتر از بام
آسمان آبی نیست روز آبی بود
یاد من باشد هر چه پروانه که می افتد در آب زود از آب درآرم
یاد من باشد کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد
یاد من باشد فردا لب جوی حوله ام را هم با چوبه بشویم
یادمن باشد تنها هستم
ماه بالای سر تنهایی است
#سهراب_سپهری