کافیه بهونه کوچیکی دست خودتودلت بدی، اونجاست که غم وارد صحنه میشه و قلبو به محاصره خودش درمیاره.
یه اسم مشابه یا یه اهنگ احساسیم چاشنی داستانمون میشه😂!
هر چی ساعتم از دوازده بیشتر بگذره آب تابشم حسابی تره..
تا صبح گوله گوله مثل ابر بهار میباری در حدی که صبح از اینهمه بچگی و احساسی بودنت قهقهه میزنی.
اگرهم صبحش نخندیدی تضمین میکنم چند وقت بعدش فراموش میکنی حتی همچین شبی وجود داشته.
عشق هم جزعیاتی دارد..
اقای محترم چقدر از این جزعیات با خبری؟
اون موقعی که یه لبخند پر رنگ میشنست رو لبم وقتی مسجیتو میدیدم.
یا وقتی که برام ویس میفرستادی ساعتها همون ده ثانیرو گوش میدادم.
چه شبایی که نبودی ولی نه تو فکر من.
حتی تو خوابمم تو بودی رویای محال و فقط میشد حسرتتو خورد؛
از وقتایی که خودمو بین عکسات غرق میکردم چی؟ از اون خبرداری؟
حتی یه بارم به این فکر نکردی که چرا باید ساعت دو نصفه شب خوابشو با پنگوئنای ماداگاسکارو تعریف کنه؟
حالا شما بگو عشق؟وجود خارجی نداره که! جزعیات که سهله.
راست میگن که ادم عاشق کوره
ولی بنظر من کرم هست.
مگه میشه ادم عاشق باشه و زبون دراز؟
مگر تو دنیایی که فیلها پرواز میکنن!
با این حساب معشوقش به یدونه دعا اکتفا نکرده.
من بودم . همیشه بودم..
خیلی از ادما میومدنو یه تیکه از من برای پر کردن خلا درونشون برمیداشتن و خدانگهدار!
منم که ابزاری برای خوب کردن حالشون و تنها کسی که اینهمه مهربونیه رایگانو بی منت خرجشون کرده!
ولی با این حال دلم نمیخاد باور کنم چشمو گوشامو خالی از گذشته میکنم و باز هم فیلشون یاد هندوستان میکنه.
عرض کنم که؛
حتی اگر نقاش من جناب کمال الملک بود ،باز هم باب دل شما نبودم.
یا چشمام هفتا اسمونو تو خودش داشت باز هم شما چشم عسلی دوست داشتید!
من اگر موهای راپنزلم داشتم،شما محبوبتون سفید برفی بود ..
تو دلتون هلهله برپا بودااا اما با صدای یک درخت پر از کلاغ سیاه.
نمازِ وحشتِ این عاشقانه را خواندم
من از نبودِ تو با افتخار می ترسم...!
#سید_مهدی_موسوی
آن که میگفت:تویی قبله ی من، بعد از من
سر به مُهرِ چه خدایی ست، خدا میداند...!
مسیح مسیحا