روح!
و حالا من طلسم خود کرده خودم شدم! عشق و روحمو آینه با خودش برده .. باید دنبال تیکه های الماسم بگردم
تیکه های آئینه تو برگشتنی نیست.
تو مثل یک اهن ربا کوچکترین تکه هاهم کنار هم قرار بدی،اما باز هم یک آیینه شکستَ ست.
آئینه به اندازه صاحبش مهم نیست.
کسی که این وسیلرو به تو داده با ارزشه.
قلبش آیینه همراه تو بوده و با ندانم کاری اون قلب شکسته شده.
پری با چشم های پف کرده غرقِ در اقیانوس افکارش شد.
دراون اقیانوسِ تاریک بین مرجان های ذهنش اون فردو پیدا کرد!
اینقدر توجهش به خود آیینه پرتقالی بود، که به یاد نمی اورد هدیه چه کسیه!
با همان صورتِ بغض الود و لبخندی بزرگ که نشان دهنده امید بسیار زیادش بود،نامش را داد زد.
من به همراه ماه ِروی زمین و پری از همان کوچه های باغ آلوچه و زردآلو رد شدیم و هوش و مشاممان بار دیگر جاماند.
به سوی نا کجا آباد اما امیدوار به یافتن صاحب آینه پرتقالی:)
..
روح!
قهوه تلخ..: قهوه تلخ..: نامه ای از سوی اعماق قلبم، برسد ب دست کسی ک باعثش شده...! «نیمه شب ب آن کوچ
در اولین نگاه فردی تلخ رو وجدی بنظر می آمد.
اما تلخ رویی اش مانند قهوه لذت بخش بود!
چرا که تلخیش تنها دامن دیگران را میگرفت.
و باتو مثل حبه قندی بود که روکش تلخ ترین شکلات آن راپوشانده.
او واقعیتی و شاید گذشته ای را از توپنهان میکرد اما آنقدر ها هم مهم نبود.
با اون میتوانستی به اعماق زمین سفر کنی همزمان درباره خواننده مورد علاقه ات بحث.
او شبیه بود. شبیه به آن روح در بدنی دیگر،که همچنان تعهدت را حفظ کرده بودی(:
آنِ مسحور کننده!
سلام کوچولوی من:)
میدونم که این روزا درگیر رویاهای خودتی و خیلی وقتی نداری برای من.
اما من اینجام که ازت تشکر کنم؛ بابت وقتایی که منو میکشوندی تا پارک که خودتو رها کنی بین تاب و سرسره ها:)
ممنونم از وقتایی که با کوچیکترین چیز ها مثل یه آبنبات این جسم ۱۷ ساله رو ذوق زده کردی.
من همون دختر کوچولوعه پنج ساله ام ،که با خنده های دیگران میخندم و با اشکاشون هوای بارونی دارم .
سادم مثل یه تیله شیشه ایه بدون رَگه.
و البته حواسم پرته رویاهامه!
-من روح کوچولوام-
من برای لبخند زدن زاده شدم.
من برای کمک کردن زاده شدم.
من برای فهمیدن زاده شدم.
من زاده شدم که به خودم نشون بدم در هر شرایطی باید انسان باشی.
دستانم بالشت را میفشرد، غمی که بین دوراهی تنفس و مِری ام خانه کرده بود .
سعی کردم با لبخندی بزرگ دردِ شاید پنهانم را بپوشانم.
هر چه سعی کردم نشد که از اشک هایم برکه ای کوچک بسازم.
گیج و سردگم دنبال راه حلی بودم تا از این وضعیت نجات پیدا کنم.
پیانو!
دامنم را بالا بردم و اهسته از پله های چوبی پر سر صدا گذشتم .
روی صندلی چرم نشستم و نواختن را آغاز کردم.
افکار جنون آمیز خود را غرق در نوت ها کردم ؛
همانطور که موسیقی .... را با دستانم هنر نمایی میکردم،خاطراتم در پرده ذهنم نمایش داده میشد ..
کمی آرام شدم، چشمم را باز کردم؛خون به ... پیانو رنگ تازه ای داده بود.
هدایت شده از ایما | شخصیت شناسی MBTI
🎹همیشه اینجوری نیست.. :):
➖؛#enfp ها فقط یه خرگوش کوچولوی خوشحالن.!
➖؛#infp ها تمام وقتشونو خرج گریه کردن میکنن.!
➖؛#enfj ها میخوان تو زندگی بقیه دخالت کنن.!
➖؛#infj ها یه مشاورن که به بدبختیهای همه گوش میدن.!
➖؛#entp ها سر هر چیز کوچیکی بحث راه میندازن.!
➖؛#intp ها یه سنگ به جای قلبشون دارن.!
➖؛#entj ها یه رییس خودخواهن.!
➖؛#intj ها مغز متفکر شیطانین.!
➖؛#esfp ها دیوونه ی اجرا و نمایشن.!
➖؛#isfp ها به جز کارای هنری به هیچی فکر نمیکنن.!
➖؛#estp ها هوس بازن.!
➖؛#istp ها طعنه و کنایه میزنن.!
➖؛#esfj ها خاله زنک بازی در میارن.!
➖؛#isfj ها سعی میکنن مثل مامانا رفتار کنن.!
➖؛#estj ها نچسبن.!
➖؛#istj ها کسل کنندن.!
مطمئنم وقتی خوندیش اعصابت یکم ریخت به هم!▫️
اینا حرفهایین که همیشه درست نیستن..برای همه ی آدما صدق نمیکنن..
بعضی وقتا گفتنشون باعث میشه قلب کسایی که دوسشون داریمو با #کلیشه های چرت و پرت بشکنیم.
اگه دوست نداریم بشنویمشون؛ بهتره سعی کنیم به همدیگه هم نسبت ندیمشون. پایه این؟🙃
#FUN #alltypes
#zamin🎼
══════════════
❀•@Eema_MBTI