هدایت شده از ﮼ساکوت
نه سیگاری ، نه مشت تو دیوار کوبیدنی ،
نه پیانویی ، نه عربده زدنی .
نمیدونم تا کِی و کجا میشه
این حجم از خشم و غم رو
دنبالِ خودم بکشم .
تو اگر باشی و من باشم و باران باشد
به بغل میکِشمت گرچه خیابان باشد !!
فکر بوسیدن و آغوش تو تا زد به سرم
به جهنم که در آن کوچه نگهبان باشد
لب تو باشد و من باشم و یک گوشهی دنج
گُنه بوسه زدن گردن شیطان باشد
گونهات معدن و من در پی استخراجش
نمکش حیف که در حصر نمکدان باشد
باز باران به دلم شور جوانی بخشید
نم باران و تو" ای کاش فراوان باشد"
راستی هر چه شده بین من و تو راز است
رازداری صفت فرد مسلمان باشد
منِ عاشق شده عُمریست که بیایمانم
از خدا نیست نهان از تو چه پنهان باشد
گرد غبار غم، خندقی که باعث شده بین من و روحم فاصله بیوفته و دست خالی به میدون جنگ عشق رفتن.
عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است
بیقرارم کرده و گفته صبوری بهتر است
توی قرآن خواندهام، یعقوب یادم داده است:
دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است
نامههایم چشمهایت را اذیت میکند
درد دل کردن برای تو حضوری بهتر است
چای دم کن، خستهام از تلخی نسکافهها
چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است
من سرم بر شانهات؟ یا تو سرت بر شانهام؟
فکر کن خانم اگر باشم چه جوری بهتر است؟
^حامدعسکر^
دلتنگی صدا داره.
دلتنگی صدای جرقه ی فندک رو میده.
صدای بغضِ شعر های شهریار رو میده.
دلتنگی مثل یه بمب اتم صداش میپیچه تو تمام رگات و ظاهرت جز مشتی کرد خاک چیز دیگه ایو رو نشون نمیده .
دلتنگی صدای گرد باد رو میده،گردبادی که سرگردونه و حتی نمیدونه چجور بِوزه و فقط صدای زوزش به گوش قلبت میرسه..