قسمت منفی ماجرارو به تردید و شک ترجیح میدم.
ادمی که مردده احساس نا امنی میکنه .تصمیمات زندگیش ،ذهن و خیالشم دیگه امن نیست.
فکر میکردم درگیر عشقِ ارمانیُ همه چیز تموم و البته چشم کور کن شدم.
ولی هر چی عمیق تر بشی و باشی میفهمی که اینجا دنیای واقعی نه دیزنی یا اهنگو فیلما.
همیشه اونطور که میخای پیش نمیره . تنها علاقه و رابطه بدون بحث «*حتی 70 خوش دست یا شیش تا تیکه عضله»کافی نیست.
برعکس اهنگ و فیلمای تینیجری درگیر این چیزا شدن تو این سن هر چقدرم عاقل بنظر بیای بی فایدست و بازم یجا کم میاری.
بهترین کار اینه که از تنها بودن ننالی،دهنتو ببندی و درستو بخونی.
اینکه یه وقتایی از ادمای اطرافت ناراحت میشی خیلی خوبه.
نشون میده هنوز یه کسایی برات مهمن.