سيحبك آلاف غيري
وستستلمين بريد الشوق
لكنك لن تجدي بعدي
رجلا يهواك بهذا الصدق.
«هزاران نفر به غیر از من عاشقت خواهند شد، و نامههایِ عشق را دریافت خواهی کرد، اما پس از من کسی را نخواهی یافت که با این "صداقت" تو را دوست داشته باشد.»
هدایت شده از - آشفتگیهبایدببخشید -
-دل باید به یک جا قرص باشد صاحاب داشته باشد !
دل بیصاحاب زود نخکش میشود چروک میشود بوی نا میگیرد بید میزند . . .
-کتابپریدخت
درستُ میدونی اما عادت کردی به اشتباه.
اونجاست که باید غصت بگیره.
از سر عادت تمومش نمیکنی ،بخاطر عادت تو روابط اشتباه سمی هستی ،بخاطر عادت ذهنت ارامش نداره و همش بخاطر یه کلمه چهار حرفی مضحک!
عادتات تلمبار میشن و حاصلش سال ها زندگی مشترکی که حتی ابراز علاقشم از شر عادت بوده.
عادت به دوستی حتی که حتی دردلاتم اط سر عادت گوش میده و نه حتی کنجکاوی .
با عادت زندگی به اندازه همین جمله ها یکنواخت و حوصله سر بر میشن.
تو بچگیمم یه کنجکاو پر سر صدا بودم.
مخصوصا وقتی اعصاب بابابزرگمو باسوالای عجیب غریب به کار میگرفتم.
موقعی که کم می اورد و گیج میشد با یه نمیدونم منو از سر خودش وا میکرد و توی تیتر های روزنامه گم میشد.
و این نمیدونم ها به مرور شد جواب های روزمره اطرافیانم.*شایدم واقعا نمیدونستن.
وقتی رفتم مدرسه و معلم پای تخته از منِ هول کرده سوال میپرسید با همون کلکای همیشگی که نوک زبونمه ،پیچوندن موضوع طی میکردم و اخرشم با یه نمیدونم ماجرارو تموم میکردم. و حنای بی رنگمو بار دیگه به رخ معلم میکشیدم و اونم گردالی سوراخشو روبروی اسمم با افتخار میزاشت.
منِ نووجون با ترس جواب بعدش با ترس لرز رو به تو کردم گفتم منو دوست داری؟
_نمیدونم.
نمیدونم بهترین نوع جواب منفی بود که میتونست بده .
نمیدونمش شبیه بی حوصلگی بابابزرگم بود.
نمیدونم اون بوی تلخ جوهر خودکار قرمزی که معلمم اون گردالی سوراخ رو کنار اسمم میزاشتُ میده.
یه روفوزه طرد شده.
نمیدونم. شاید واقعا نمیدونسته.