وقتی هنوز نمیدونی کتاب مورد علاقتو*

چرا نگفتی غم داری؟من که بغل دارم

اگر درست متوجه شده باشم: ترکیبی از سورئالیسم و پاپ آرت. ترکیب جالبیه..

بامداد یک شب لباس و کتاب هایم را سرازیر میکردم به کوله ی زرد رنگم . خود را به غفلت میزدم و خانه را از خودم خالی میکردم. به سمت راه آهن و مازندران . روستایی جنگلی و مرتفع .. تا شاید خودم را در طبیعت پیدا میکردم.

روز ها ساعت ها و دقیقه به دقیقه فکر کردم،فکر تورا. بودی یا هستی؟ دوستت داشتم یا دوستت دارم؟ میخواستی یا میخواهی؟ فکر های بی هدف وبی مقصود مغز تورا خانه چوبی در اختیار موریانه ها قرار می دهند . کاش که اجاق دلم را روشن میکردی و مرا بیدار از این خیالِ ترس!

نکنه اونطوری که واقعا هستم رو نشون نمیدم!؟

باورش سخته باهات نباشم.

آهنگای علی ایضا>>>

پرخاشگر، دلِ سوخته، خسته، بی حوصله با ظاهری نرمال و شاد .

گلم گر نیستی ، خارم چرایی ؟

من دارم میسوزم تو این جهنمِ زیبا؛

چقدر آدمایی که حس واقعیشون رو نسبت بهم نمیگن و من،تو قلبشون جایی ندارم اما مدارا میکنن، دلگیرم میکنن.