eitaa logo
روح!
76 دنبال‌کننده
949 عکس
185 ویدیو
7 فایل
حرفی سخنی؟:) ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
موهاش شبیه یه شب سیاه بود؛ ولی پر از ستاره های سفید. .
روح!
چالش نوشتن 30 روز روز اول: شخصیت خود را توصیف کنید روز دوم: چیزهایی که شما را خوشحال می کند. روز
دوست داشتن کسی مثل زنجیری صورتیست که خودت آن را به پایت وصل میکنی. گرفتاری ، دردسر و دل مشغولی ویژگی اصلی دوست داشتن است. هر چند که بار ها گفته ام اما باز هم میگویم؛ دردشیرین است علاقه.. شاید به پای عشق نرسد اما همین هم بسیار کار ساز است. زیباست و سخت، زنِ سختی میخواهد و مردی با جَنمش. تعهد و مسئولیت میخواهد بین دو دوست. گذشت و نادیده گرفتن خودت میخواهد.. و یا اشک! شاید سخت بنظر برسد اما لحظه ای هم شک نکن که می ارزد به سختی هایش.. مثل مادری که نه ماه هر سختی را تحمل میکند ،از خودش میگذرد خوابش و چه شبها از درد گریه کرد، اما همه ان ها را با اشتیاق میپذیرد تا من و تورا در آغوش بگیرد و لبخندِ رضایت به لبهایش بنشیند ،با اینکه میداند تازه اول راه است. اسمش را جز عشق و علاقه چیز دیگری نمیتوانیم بگذاریم.
رنگِ سبز گلدون هام منو تحت تاثیر قرار میده،با شکوهه🌝🌿
روح!
چالش نوشتن 30 روز روز اول: شخصیت خود را توصیف کنید روز دوم: چیزهایی که شما را خوشحال می کند. روز
شاید الان مثل خیلی های دیگه دنبال تاپ ترین اهداف شغل ها باشم ولی اهداف من شاید کمی متفاوت باشه.. جلوه دادن از واقعیت و کمال دین میتونه گزینه خوبی باشه. همه چی هم به مدرک نیست،پس با یه فعال اجتماعی هم خیلی میتونم اخت باشم🤝 یا حتی یه خطاط . مهم درست خدمت کردن به ادمهای اطرافته. درست زندگی کردن و رسیدن به هدف اصلیست .
روح!
اونجایی که نگه داشتم برای تو به دنیا نمیدشو🌝
واقف از میخانه مسجد نی ام؛ چشم ابرویی مرا دیوانه کرد : ))
روح!
خسته شدم ازبس خسته شدم.
خسته شدم از بس تو ۱۷ سالگی موندم:/
یادگارِ عشقت ردِ اشک روی گونم بود.
روح!
بازهم سلام هر کسی. امروز مثل صد ها روز دیگر در عمرم کاملا معمولی و مسخره بود. جای تاسف دارد اما خب د
سلام به هر کسی. حال توهم خوب است؟ گوشِ شنیدن داری که برایت خودم را تعریف کنم؟ از من به تو نصیحت، این رو دوستانهههه نمیگم🤝 هیچوقت کسی رو که سر صبح خوابه و داره پادشاهای خوابشو میشماره و داد بیداد بیدارش نکن. چون قطعا پادشاه ها تبدیل به سگ های ولگرد میشن و پاچت را میگیرند. و سالی ک نکوست از بهارش پیداست.. البته که امروز کمی پایبند به برنامه ام بودم ،فقط کمی👌🏿 زمستان هم خیلی لج دربیار است،یک لحظه گوشی را برداشتم . سر را که بالا آوردم، ماه به من سلام کرد. از این مرضی خانم هم که نگویم برایت! هر وقت مرا میبیند یادِ عروسی و شوهر دادن من می افتد. فکر میکنم او مرا به چشم پیر دختری میبیند که مرز چهل سال را رد کرده است:/ اینقدر پر چانگی کردم که یادم رفت از تو هم بپرسم آنجایی که هستی مثل اینجا غماهایش زیاد است و فراگیر؟ امیدوارم نامه هایم به دستت برسد هرکسی؛ تنها خدا نگهدارت باشد. -4-
روح!
سلام به هر کسی. حال توهم خوب است؟ گوشِ شنیدن داری که برایت خودم را تعریف کنم؟ از من به تو نصیحت، این
حال ندارم اشتباهامو درست کنم .میرارم همونطوری که گند زدم به این یکی بمونه
روح!
سلام به هر کسی. حال توهم خوب است؟ گوشِ شنیدن داری که برایت خودم را تعریف کنم؟ از من به تو نصیحت، این
سلام مجدد هر کسی. خبری هم هست؟ برای من که نه ، هیچ. اما نه یادم آمد،امروز تنها تفاوتش فشار عصبی ای بود که هر چند ساعت به من سرازیر میشد. نمیدانم،آدمها از من چه میخواهند؟ مگر چه کردم؟ نمیدانم نظر تو چیست اما آدمی هستم که نمیتوانم حتی به اندازه یک سیسی هم غم را به کسی تزریق کنم و خودم لبخندی تا بنا گوش بر لبم باشد.. و حالا! حسِ بیشعوری بی ادبی و قدر نشناسی وجودم را پر کرده است،امیدوارم ناراحت نشود، نباشد .. مثلا میخواستم امشب را زبان به دهن بگیرم اما مگر میشود پای تو وسط باشد ومن دلُ دهن قرص؟ دلم مثل پاهایم وقتی خون به آن نمیرسد شل میشود و زبانم شل تر.. پس تا بند را آب نداده ام؛ خدا نگهدار تو باشد** -5-
روح!
چالش نوشتن 30 روز روز اول: شخصیت خود را توصیف کنید روز دوم: چیزهایی که شما را خوشحال می کند. روز
و اخرین نوشتن! خب یه حقیقتی هست که باید گفت. خودکار،مداد دستم نمیگیرم چون بیشتر از اینکه به متنم توجه کنم به خطم توجه میکنم. پس وقت نوشتن یابهتره بگم تایپ کردن، حس میکنم بعد از سالها درِ کارخونه مغزمو باز کردم و نور میتابه به گرد خاک های معلق و هوای گرفته اون کارخونه. اینکه قطره به قطره روحم، دیدگاهم و ... به نوشته تبدیل میکنم قابل توصیف نیست،برای هیچکسی.. شاید ارزش ادبی آنچنانی هم نداشته باشه اما میتونم بابت پاک شدن و گم شدن دونه به دونه کلمه هایی کنار هم چیدم، مغزمو بهم بریزم یا حتی ببارم.. بیشتر حکم یه تسکین دهنده و آرامبخشو داره برام نوشتن هر چیزی که نمیشه به دیگران گفت و براشون اهمیتی نداره. نمیدونم از کی این حس شروع شد ولی انگار جزعی از زندگیم شده که آخر شبا با عجله فقط خودمو برسونم به اینجا و بنویسم وبنویسم تا مغزم خالی شه،خالی! ‌* دلم نمیاد اخرین موضوع رو تموم کنم. مثل سریال مورد علاقم بود که بهش وابسته شدم.. مثل کتابی بود که نصف شبا باهاش میخندیدم، گریه ،میکردم و عاشق میشدم . و حالا تو خط اخرش گیر کردم و نمیخام کتابو ببندم،اما خداحافظت:)))
روح!
من خیلی ادمِ ''عه این لباسُ،عه این درخترو،عه این کوفتو''هستم🤝
من خیلی آدم''ِ اونو ناراحت کن بعدش؛ خودت گریه کن بخاطرش'' هستم 🤝