کی میگه این روزا ،این دردا و خراب بودنا یادمون میره؟
تو فقط یاد اوریش نمیکنی وگرنه هستش.
گوشه مغزت بهترین سالهای عمرت خاک میخوره که چجوری گذشت.
روح!
اگر دیگه ازت معذرت خواهی نکردم بدون احساساتم و تو برام تموم شدی'🤝
اگر دیگه حالتو نپرسیدم علاقم بهت و تو برام تموم شدی🤝'
کلا دنیارو دو نوع آدم پر کرده.
منطقی ها و احساسی ها.
این دنیا جای احساسات نیست و چیزی به اسم قلب اینجا معنی ای نمیده.
مسئله دنیااحساسات نیست و آدمهای احساسی زیر این استدلال و منطق های خاکستری له میشن.
آدمهای خوش قلب و مهربون که اعتماد میکنن، رابطه برقرار میکنن و اعتمادشون سلب میشه .
بی اعتمادی ها غم میاره رنجُ ترس هم همراهش داره.
آدمایی که مغزشون پر شده از منطق و جدیتِ همیشه کیلومترها تو این خاک جلوترن از آدمهای احساسی.
آدمی که احساسات آبی رنگش مثل یه رود میمونه؛در جریان .
و اون ادم منطقی مثل سدِ جلوی راهِ رود.
آدمهای خوش باور و بدون ریگُ سنگ، خنده ای،بویی، چشمی دین و روحشون رو به نا کجا آباد میبره.
بعدهم که کر، کورُ عاشق.
از اول هم این خشکی ها برای همون آدمای قاطع با افکار پیچیده بود.
نه آدمای ساده که مثل یه جاده بدون پیچُ خم ان...
آدما خودشون نمیفهمن نه اینکه بخوان،واقعا نمیفهمن.
دنیای متفاوت هر آدم و این فضای مجازی لعنتی که یه ویرگولشم برات دردسر درست میکنه..
یه جایی یه جوری اتفاق می افته که تو شُک باقی میمونی و کم کم به این اتفاق غیر منتظره عادت میکنی.
ولی دلت هنوز بال بال میزنه برای روزایی که قرار نیست تکرار بشن.
باید با هر سختی ای،بغضی خورده شیشه قلبتو جگع کنی بریزی سطل آشغال و یکبار عاقل باشی .
هر چقدر حماقت و خریتت باعث شد، حال دیگرانو بد کنی بسه.
اعتماد به دست نمیاد.
اعتماد مثلِ یه هندونه دربست.
امیدوارم اعتمادت صورتی کم رنگُ بی مزه نباشه.