eitaa logo
روح!
76 دنبال‌کننده
949 عکس
185 ویدیو
7 فایل
حرفی سخنی؟:) ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
روح!
برات اشک آرزو میکنم،نه تو غم.
امیدو با دروغات تو ذهن من بکارشُ. .
روح!
اگر دیگه ازت معذرت خواهی نکردم بدون احساساتم و تو برام تموم شدی'🤝
اگر دیگه حالتو نپرسیدم علاقم بهت و تو برام تموم شدی🤝'
روح!
خسته شدم از بس تو ۱۷ سالگی موندم:/
خسته شدم از هیچی نشدن.
کلا دنیارو دو نوع آدم پر کرده. منطقی ها و احساسی ها. این دنیا جای احساسات نیست و چیزی به اسم قلب اینجا معنی ای نمیده. مسئله دنیااحساسات نیست و آدمهای احساسی زیر این استدلال و منطق های خاکستری له میشن. آدمهای خوش قلب و مهربون که اعتماد میکنن، رابطه برقرار میکنن و اعتمادشون سلب میشه . بی اعتمادی ها غم میاره رنجُ ترس هم همراهش داره. آدمایی که مغزشون پر شده از منطق و جدیتِ همیشه کیلومترها تو این خاک جلوترن از آدمهای احساسی. آدمی که احساسات آبی رنگش مثل یه رود میمونه؛در جریان . و اون ادم منطقی مثل سدِ جلوی راهِ رود. آدمهای خوش باور و بدون ریگُ سنگ، خنده ای،بویی، چشمی دین و روحشون رو به نا کجا آباد میبره. بعدهم که کر، کورُ عاشق. از اول هم این خشکی ها برای همون آدمای قاطع با افکار پیچیده بود. نه آدمای ساده که مثل یه جاده بدون پیچُ خم ان...
یه جوری دوستت دارم، که کاش خودمم همینقد دوست داشتم.
احمقانه رفتار نکنیم.
آدما خودشون نمیفهمن نه اینکه بخوان،واقعا نمیفهمن. دنیای متفاوت هر آدم و این فضای مجازی لعنتی که یه ویرگولشم برات دردسر درست میکنه.. یه جایی یه جوری اتفاق می افته که تو شُک باقی میمونی و کم کم به این اتفاق غیر منتظره عادت میکنی. ولی دلت هنوز بال بال میزنه برای روزایی که قرار نیست تکرار بشن. باید با هر سختی ای،بغضی خورده شیشه قلبتو جگع کنی بریزی سطل آشغال و یکبار عاقل باشی . هر چقدر حماقت و خریتت باعث شد، حال دیگرانو بد کنی بسه.
اعتماد به دست نمیاد. اعتماد مثلِ یه هندونه دربست. امیدوارم اعتمادت صورتی کم رنگُ بی مزه نباشه.
قراره اینجا با خط های خرچنگ قورباغه ساییده شیم🤝
کلمات،جمله ها و متن ها حس ندارن.
زورم رسید به ریشه قلبم،به تو. عزمموجذب کردم تا اون فکری که بهت اجاره دادم رو پس بگیرم. اون قلبِ بی فهمو درکُ آدم کنم. من رفتم فلسفه خوندم تا فلسفه نبودنتو بازگو کنم . من رفتم شاعر شدم و شعر گفتم از عاشقی که اختیار داشت و جفای معشوق نکشید. ارادمو فولادین کردم که هر جا اسمی ازت اومد، واکنشی نشون ندم انگار که اولین باره همچین اسمی میشنوم. تاریخو برگ به برگ خوندم تا نبود رستم برای سهرابو نزارم به پای جبر زمان. زبان خوندم تا با یه زبون دیگه بگم بودنتو نمیخام. چشمم رو جغرافی چرخید تا بدونم کجای این دنیا یاد تو برام روشن نیست،شب نیست. شب به شب دنبال خورشید میگردم که بوی نای تورو از من بپرونه. من فهمیدم وجودت برزخ بود و کمبودت تو زندگیم حکمتِ قشنگ خدا و بهشت.