یه چیزایی انگار بهت میچسبه.مثل لقبایی که بهت میدن.
مثل همون پروانه ای که بهت میگه ،یاقوت خانم یا حتی همون گربه لوس و فرشته گریان..
انگار فقط برای تو این حروف کنار هم قرار گرفتن.
یا اون دست خطی که برای توعه فقط به خودت، میاد فقط!
اخلاق چهره لباس مثال ریخته.
ولی کاش بین همه اینا تو بهم میومدی، میگفتن: این فقط با این خوبه، بهش میاد،غیر این بده.
ولی خب برچسب نیست که بچسبه بهت..
روح!
هر کدوم از ما کنار یکی دیگه خوشبخته…. چیزی که امروز باورش واسه هر دومون سخته
یه پروانه تنها وسط یه دشت بی روحم..
روح!
چیشد که اینجوری شد؟
کاش اینجوری نمیشد؟نه
تو هر کاری کردی هر کسی جانم،هر کاری..
سعیت رو کردی نسبت به زمان و شرایط سیاه سفیدی که توش قرار داشتی.
خودت رو سرزنش نکن هر کسی جان
و مهم نیست،فدای سرت باشه.
فعل های ماضی در خط به خط نوشته هایم مثل زنجیری ست که به دنباله ی افکارم کشیده میشوند و سرم را سنگین میکند،سنگین..
هدایت شده از نوشت افزار سیب سبز🍏
آنچه انسانها را از پا در میآورد
رنجها و سرنوشت نامطلوبشان نیست
بلکه بیمعنا شدن زندگی است
که مصیبتبارتر است.
و معنا تنها در لذت و شادمانی و خوشی نیست
بلکه در رنج و مرگ هم میتوان معنایی یافت.