روح!
سلام به تو باشد هر کسیِ مهربانم. این روز ها با سرعتِ یک یوز میگذرد و این است که تو در قلب ما جا داری
هر کی اینو بخونه میگه طرف موقع نوشتنش رو یه چیزی بوده.
اسمشو میذاشت تجربه گر.
خنده داره مگه نه؟
اسمش منو یاد معتادایی که ترک کردن مینداخت.
شاید اونم معتاده بوده..
معتادِ چیزی که دوزش از شیشه و کراک، ماری بد تره.
میبرتت تو آسمون هفتم و دیگه زمینُ حس نمیکنی،ولی به خودت میای میبینی باختی خودتو، حتی عقل توسرتو..
نسخ بودنه چشماتُ کاسه خون میکنه اگر چشماش رو نبینی.
از درد به خودت میپیچی که یه لبخند ازش ببینیُ دوباره بری اون بالا بالاها..
ولی همش تجربست. ترک میکنی و میشی تجربه گر.
عشق یا مواد مخدر؟ نمیدونم،اما تجربه نشون داده تلخ تر از کوکائینه این تجربه.