روح!
سلام جان من. خوب باشد حالت. و باز هم افکار اعمال عجیب آدم ها. هر کسی چه فکری با خودمان میکنیم که اشت
سلام هر کسی ام.
حالت چطور است؟
چقدر دلگرم میکند ادم را بودنت. بودنت درخیالم را باید طلا گرفت.
تنهایی در شلوغی درد آور تر از حمله یک خرس در یک جنگل ناشناخته است.
تنهایی واقعی کاری نمیکند هرشب مشتی قرص را قورت بدهی.
این تنهایی در بین همه ادمهای به ظاهر دوست داشتنی ات هستند که تورا پژمرده میکنند.
اگر علاقه ای هم نبود زود رنجی هم معنا نداشت.
همین دوست داشتن های کوفتی است که اشکت را در می اورد.
وگرنه چه کسی برای اینکه هیچکاره اش به او توجه نکرده است ازرده خاطر میشود؟
شاید *قسمت، اشک و علاقه* تناسبند در ادبیاتِ خوانده نشده زندگی.
به هر حال که دست پنجه شان طلا خوب کارشان را بلدند.
خدانگهدارت..
کاش اخرین هارو میدونستم تا بیشتر ازش لذت ببرم.
مثل آخرین خندش،ابراز علاقش،ویسش،نگاش،اخرین مسیجش،اخرین دعوا،اخرین باری که پرسید خوبی؟..
شبیه برگ پاییزی بعد از تو قسمت بادم .
خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم .
خداحافظ و این یعنی در اندوه تو میمیرم .
در این تنهایی مطلق ک میبندد به زنجیرم .
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد .
و برف ناامیدی بر سرم یکریز می بارد .
چگونه بگذرم از عشق از دلبستگی هایم ؟
چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم ؟
خدافظ تو ای همپای شب های غزل خوانی .
خداحافظ به پایان آمد این دیدار پنهانی .
خداحافظ بدون تو گمان کردی ک میمانم ؟
خداحافظ بدون من یقین دارم ک میمانی . :)