شبیه برگ پاییزی بعد از تو قسمت بادم .
خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم .
خداحافظ و این یعنی در اندوه تو میمیرم .
در این تنهایی مطلق ک میبندد به زنجیرم .
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد .
و برف ناامیدی بر سرم یکریز می بارد .
چگونه بگذرم از عشق از دلبستگی هایم ؟
چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم ؟
خدافظ تو ای همپای شب های غزل خوانی .
خداحافظ به پایان آمد این دیدار پنهانی .
خداحافظ بدون تو گمان کردی ک میمانم ؟
خداحافظ بدون من یقین دارم ک میمانی . :)
روح!
من هر روز: چون نچرالم قرار نیست زشت باشم.
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
در چشمانش نگاه نمیکردم..
هیچوقت.
شاید فکر میکرد بخاطر حیای بیش از حد است؛نمیدانست که میترسم نمک گیر چشمانش شوم. فکرش را هم نمیکرد چشمانم را از چشمانش میدزدم تا جان سالم به در ببرد عقلم.
احتمالش زیاد بود در پلکی زدنش عقل و جانم را دو دستی تقدیمش کنم.
او نمیدانست که تشنه ی چشمان خندانش هستم اما در حسرت چشمش بودن را به جنون بی حد مرز ترجیح میدهم..
او نفهمید اما چشمانش..
یه حرفاییو میشنوم،یه چیزایی رو درک میکنم و میبینم که با خودم میگم مگه من چند سالمه که باید همچین چیزایی رو بفهمم..