انسان میخواهد در مقابله به مشکلات خود را جای دیگری بگذارد،حتی دستگیرهی دری؛ اما نمیداند در این دنیا همه چیزو همه کس مشکل دارند حتی جامدات.
پس چه بهتر انسان با خودش سازش کند و کمی مهربانتربا خود برخورد کند.
جسم بی جان آدمها آنقدر ارزش دارد که قسمتی قابل توجه از زمین مورد تصرف قرار دهد؟خیر!پس سوزاندن و خاکسترش را پای یک گیاه ریختن بسیار ستودنی است.
روح!
سلام هر کسی جانم. حال احوالت خوش یا ناخوش است؟ ما که پریشان شد احوالمان از زخمِ یاد ها. و چندین باره
سلام هر کسی ِخوبم.
سر خوش یا آشفته حالی؟
دلتنگی صبرم را لبریز از بودنت میکند اما همان مثقالی ذوق نوشتن گاهی ناپدید میشود.
هر کسی عزیزم چقدر خوب است که چیزی به نام حرمت در ما رنگ رو دارد..
انسان هایی که حد حدودشان را میخراشند در اصل به شخصیت خودشان چنگ انداخته اند و بدنامی را برای خود خریده اند.
حرمت که نباشد، حیا هم نیست، ادم بی حیا هم که از چهارپایان پست و فرومایه تر است..
حرمت که باشد عشق فراری از آن خانه فراریست.
میدانی هر کسی ام که بدون عشق، زندگانی نیست؛ زنده ماندن است.
دوست من حریم زندگی ات را با حرمت امن نگاه دار که گرگ صفت کم نیست در این زمانه..
خدانگهدارتو باشد .