خون گریه کن به حال من، ای شیشه شراب که حریف درد من، این روز ها تویی!

سخته ولی میتونی؛اسون مال قصه هاست.

موهام سفید،بختم سیاه.

شبایی که من این زخمارو میشمردم کجابودی؟

غم، تنها شرِ ارزشمند است.

‏یک نوع سکوت هم داریم که بهش میگن "سکوت کردن در مقابل اذیت کردن های طرف مقابل صرفا بخاطر اینکه از دستش ندی" که غمگین ترین نوع سکوت کردن هستش.

منطق من برای نزدیک نشدن به کسی: خب اون دوستای خوب خودشو داره چرا من مزاحمش بشم؟

من دعا میکنم این بازوم بجنگه تا لحظه مردن**

ولی چیشد که دیگه مثل قبل، عمیق ناراحت نمیشم؟

درد اونجایی نیست که دنبال مرگ زودتری درد دقیقا همون وقتیه که روت نمیشه حتی مرگم بخوای ازش.

سلام جان من. هر کسی ام خوب باش در این روزها که تنها تو ماندی.. آیا شده از خودت غافل شوی؟انگار که حواست به تعطیلات رفته باشد!و یک آن سرزده برگردد؟ به همین حس دچار شده ام عزیزم. حواسم برگشت به تبعید گاه خود و در شگفتی به سر میبرد.. آن دوستیِ آرمانی دود شد؟چه همه چیز اسان و پر از شوک تمام میشود! مثل ماهی ای که با هزار هزار دردسر و زحمت بلاخره در دستت قفلش میکنی و چشم به هم زدنی از دستت سر میخورد و در اب می افتد. و باکمتر ازگذشت یک فصل حواسم به خودش آمد،چشمانش پف الودش را باز کرد و دید تنهاست! هیچکس همراه نیست؛همه قبل از رسیدن به آبادی نیست شدند.. انگار قرار است پیش بینیِ تولدم زودتر از موعد برگزار شود! خودت و سایه ات. در هر حال هر کسی ام آنچنان هم مهم نیست! شایدهم اصلا. بیخیالی تنها کاری است که میتوانیم باهم پیش بگیریم. لذت هم نبردیم،نبردیم! رنجیده نشویم کافیست.. شب روزت به گرمای خورشید این روزها' '

حس میکنم با هر کار احمقانه ای که این پایین ما انجام میدیم فرشته ها با بی تفاوتی محض میگن:آدمه دیگه،آدم!