روح!
چه بگویم، با من ای دل چه ها کردی تو مرا با عشق او اشنا کردی!
غم بِرهان خود زِ دو چشمِ ترم یا علی؛
روح!
مارا چه باشد که بر سخن یار خرده گیریم؟ بی چون چرا او بگوید و ما سر و جان گوش می ایستیم. رنج و تنهایی
بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم. . .
ازش راجع به امام زمان عج'پرسیدن .
گفت امام زمان؟امام زمان کجا بیاد؟اون بیاد که کار کاسبی ما میخوابه دیگه کی به ماها کاری داره؟
پ.ن: جوری که دوست دارم بعضی اخوندارو -لباس دزد- با همون عمامشون خفه کنم.
سر صبح بود. تا درو باز کردم هق هق کنان منو به آغوش کشید و مدام تکرار میکرد؛کاش بابام شهید شده بود بجاش،دوباره فرزند شهیدا یتیم شدن..