eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
673 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
280 ویدیو
16 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ادبیات قم
به مناسبت روز عفاف و حجاب؛ مجموعه تصویری《سرپناه》 شعرخوانی بانوان شاعر استان قم با موضوع عفاف و حجاب. زمان انتشار: امشب راس ساعت ۲۰ از کانال ادبیات قم @adabqom
🌹🌹🌹🌹 از من‌ مگیر شوق مِی و شور باده را هر صبح سُکر دیدن روی گشاده را بیرون بریز از دل من با حضور خویش غم های بی اصالت و بی استفاده را حالا که فاتحانه به سمت من آمدی تا اوج قله ها برسان این اراده را از سینه در بیاور و احیا کنش به عشق یک قلب خسته ی زِ نفس اوفتاده را ترسیم کن برای من آینده ای شگفت تا که سوار ابر کنی این پیاده را مرد سفر شدی که بیایی و طِی کنی هر روز پا به پای دلم طول جاده را دریا شدم که غرق وجود خودم کنم کوهی که در کنار تنم ایستاده را مائیم که به روی لب هم کشیده ایم طرح هزار بوسه و لبخند ساده را دست تو را گرفته ام ای عشق من بساز اینک بنای محکم یک خانواده را... @shaeranehowzavi
آل محمّد(صلوات الله علیهم اجمعین).... در آغوش نبی، ارباب عالم به دستش، دست احسان مجسّم نصارا در تماشا بود و می‌دید به همراهش گلی بهتر ز مریم کنار مصطفی می‌رفت حیدر خود حضرت، ولی با نام دیگر خدا نامید او را در کتابش همانا جان شیرین پیمبر خطاب «نبتهل» آمد ز احمد نصارا در کلام خود مردّد ندا آمد که تسلیم است نجران! سلام الله بر آل محمد (ص) @shaeranehowzavi
🌹 مشغول به ذکـر حیدر کراریم ما دست از او نمی شود برداریم بر دار حوادثیم و در راه علی«ع» شاگـرد کلاس میثم تماریم @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹 باز جنگی نابرابر در برابر داشتند دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟ گرچه چادرها به خون غلتیده و خاکی ولی زیر چکمه بوی گل‌های معطّر داشتند دست بر ماشه نمی‌بردند این قزّاق‌ها شرم اگر که از حرم نه، از کبوتر داشتند.. لحظه‌ای قبل از صدای وحشی فرمان تیر کودکانی در کنار خویش مادر داشتند چشم کاشی‌های فیروزه به گنبد خشک شد؟ یا از اوّل طرح اِسلیمیِ پرپر داشتند؟ در وصیّت‌نامۀ سرخ شهیدان دیده‌ای؟ جملگی یک خواسته در سطر آخر داشتند @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹 وقتی که چشمم بر هلال ماه افتاد یاد نگاه خسته‌ات ناگاه افتاد یاد همان مژگانِ گاهی سر به زیرت یاد همان زیبای سیری‌ناپذیرت گاهی که لب‌ها قفل و دندان‌ها فشرده‌ست در کاسه‌ی خیس نگاهم حرف‌ها هست این حلقه‌ی اشکم که میبینی تو هستی اینجا بمان، بر چشم‌هایم خوش نشستی باید نگه دارم تو را با پلک‌هایم بیش از خودم این اشک‌ها را دوست دارم با التماس آخرم با یادگارم با گریه شاید بیشتر باشی کنارم ... @shaeranehowzavi