وقتی به دلم نور امیدی برسد
چشمم به در است تا نویدی برسد
روز طلبه داخل تقویم کجاست؟
هر نوزده دی که شهیدی برسد
#علی_رفیعی_وردنجانی
۱۹ دیماه، روز طلبه گرامیباد.🌹
#روز_طلبه
#طلبه
#رباعی
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
May 11
🖤
در روز طلبه یادی کنیم از طلبهی جوان و شاعر جناب مصطفی نصیری که در شعر و شعور به تاسی از مکتب اهل بیت علیهمالسلام بودند و در مسیر تبلیغ به درجهی رفیعی رسیدند.
روحشان شاد و قرین رحمت پروردگار🍃🌹
شعری بخوانیم و فاتحهای نثار کنیم:
در میان گریه های بی امان آموختیم
آنچه از نامردیِ اطرافیان آموختیم
.
در مرام شاعران،عاشق شدن دیرینه است
ما مسیر عشق را از کهکشان آموختیم
.
گرچه خود،زخمیم اما با رفیقان مرهمیم
نیش بعد از نوش را از دوستان آموختیم
.
ایستادن در مسیر باد،در آئین ماست
این شعار ناب را از بادبان آموختیم
.
گرچه در بند زمان ماندیم،اما می رهیم
طبق رفتاری که از تیر و کمان آموختیم
.
آنچه بر لبخند ما گل کرده،زخم تیشه است
درس هجران با وصالش،همزمان آموختیم
.
این ردیف تلخ را آموختیم و بعد از آن
در شعاع آتش اش،در زیر باران سوختیم
.
#مصطفی_نصیری
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
سخت است خدایی اتوی جامه ی تو
در وقت فراق خواندن نامه ی تو
اینها همه یک طرف، بشددت ماندم
درشستن و پیچاندنِ عمامه ی تو
#سمیه_خردمند
#طنز_طلبگی
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
او غرق کتاب لمعه، من لقمه بدست
در بحر کتاب رفته تا صفحه ی شصت
در خانه ی کوچکم نشسته است مدام
عشقی که میان من و حاج آقا هست
#سمیه_خردمند
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹
اینکه بالا رفته ای پایین چرا یادت نماند؟!
درد آن دریوزه مسکین چرا یادت نماند
این جهان باقی نمی ماند خدا را همتی
آن سرا محموله سنگین چرا یادت نماند
امتحان ات میکند هردم خداوند جهان
تا نباشی جزء مردودین چرا یادت نماند
بندگی تنها نماز و مسجد و محراب نیست
مرهمی بر زخم مجروحین چرا یادت نماند
گر خدا را بنده باشی نعمتت افزون شود
کافر نعمت شود مسکین چرا یادت نماند
فخریا گفتی و رفتی زین جهان سوی دگر
فصل رستاخیز و فروردین چرا یادت نماند
#غلامحسین_میر ( فخر)
#شاعران_اجتماعی
#شاعران_جوان
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
May 11
برای #رهبر❤️
ای ناخدای کشتی جانها و ایمانها
راماند و آراماند با تو سیل و طوفانها
لبخند تو زیبایی گلهای باغ ما
شبگریههای تو دلیل هر چه بارانها
چشمان تو دریایی از آرامش و طوفان
پیشانیات روشنترین ماه شبستانها
در هر کنار و گوشهای با یاد گیسویت
جمعاند و سرگرماند هر شب را پریشانها
بالابلندا جای دارد از تو بنویسند
با هر قلم تاریخدانها و غزلخوانها
آغوش وا کردی که برگردند از هر سو
آری پشیماناند، از عشقت پشیمانها
تو از تبار آفتابی و شکوهت را
آخر چرا باید که نشناسند انسانها
در امتداد چشم تو خورشید را دیدند
در اوج ظلمت شبشکنمردان میدانها
از روزهای عاشقی با ما روایت کن
ای یادگار حاج قاسمها و چمرانها
#حسن_زرنقی
#شاعران_اجتماعی
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
پیراهن سفید💎
ای خوب ترین مادر و ای والا ، زن
میلاد تو شد دوباره یا ام حسن
برف آمده روی گنبد فرزندت
انگار حرم سفید پوشیده به تن
#محمدمهدی_سفیدگر
به مناسبت ولادت حضرت فاطمه (س) و برف مشهد
#یا_علی_ابن_موسی_الرضا
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
رسیده ام به حرم با هوایِ چَشمانت
منم کبوتر حاجت روایِ چشمانت
رسیدهام که دلم را شبیه آئینه
هزار تکه کنم زیر پای چشمانت
منی که چشم به جز تو نداشتم به کسی
چگونه شعر نگویم برای چشمانت؟
تویی که داده به لطف نگاه خود تسکین
همیشه درد مرا با دوای چشمانت
طواف میکند این بارگاه قدسی را
دلم حرم به حرم لابهلای چشمانت
چه آسمان قشنگی چه برف و سرمایی
مرا ببر به حرم پا به پای چشمانت
برای خلقِ چُنین صحنه های دلچسبی
چقدر حوصله کرده خدای چشمانت
حرم دوباره مرا نزد خویش می خواند
دوباره گم شدهام لابهلای چشمانت...
#مهتا_صانعی
#برف
#حرم_حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
☺️🍃
خانه ام باغ بهشتی که شده تفکیک بود
حال من؟ حال کسی که جمعه در پیک نیک بود!
عطر چای دارچینی خانه را برداشته
میز شام آماده و چینش به غایت شیک بود
خانمم لبخند می زد کیف ایشان کوک کوک
خنده پشت خنده اش آماده شلیک بود
شام آن شب بس که چسبید و چنان خوشمزه بود
اصلا انگاری که روی سفره مان شیشلیک بود
گفت: زیر پای مادرشوهران! باشد بهشت!
در سند اما روایت قابل تشکیک بود!
دیدم او را خواهرم را روی چشمانش گذاشت!!
این خلاف اصل خواهر شوهر و اپتیک بود
جاری اش را مثل خواهر توی آغوشش فشرد
این چه سمی بود؟! در حد اسید اوریک بود
آن وسط مادر زنم گویا سفیر صلح بود
پیش از این ها من مسلمان بودم و او سیک بود
خوش زبان بود و علی الظاهر سر جنگی نداشت
گرچه در ذهنش هزاران حربه و تاکتیک بود
همسرم آن شب صدا یم زد «خدای قلب من»
در طریق عاشقی قبلا ولی لائیک بود
رفت روی چار پایه ماه را از جاش کَند
کرد تقدیم من این صحنه کمی ریتمیک بود
این همه خوشبختی و من، یک محال اندر محال
این همه ترفیع یکجا در خور تبریک بود
فکر کردی خواب و رؤیا بود این اشعار من؟
باز هم اشتب زدی ، نه! روز زن نزدیک بود
#طاهره_ابراهیمنژاد_آکردی
#طنز_روززن
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi