5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌕 ظهور وقتی اتفاق میفته که ...
#استوری
༺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
∞♥∞
یار امام زمان(عج) کیست؟!
#استوری
#استاد_پناهیان
🌹سلام بر اربابم #حسین🌹
هر کسی نام کسی برد سرش بالا رفت
ما ک از لطف تو داریم سری در سر ها
ازدحام است سر کوی شما اذن بده
لااقل ما بنشینیم همین اخرها
🌹نامه ام تنها یک کلمه بود
آن هم :
بیا...
به امضا که رسیدم
یاد همان نامه ی معروف کوفیان به امام زمانشان
دستانم را بدجور لرزاند !
آقاجان شرمنده ام
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #لحظههای_ماندگار | رهبر انقلاب: من تک تک مردم را دوست میدارم و برای همه دعا میکنم. من اهل دعا هستم...
اللهم احفظ قائدنا امام الخامنه ای🌹
#حجتالاسلاماحمدپناهیان
🌺 امام باقر علیه السلام فرمود اینکه زمین به وسیله امام حق زنده میشود، یعنی مادامی که زمین زیر #سیطره_کفر است، #مُرده است، چون کفر مرگ است و کافر مُرده. زنده شدن زمین یعنی زوال کفر.
🌸 انتظار فرج یعنی #حرکت برای اقامه حق و احیای عدل. همان دستوری که رهبرانقلاب در #بیانیه_گام_دوم دادند.
🌺 معنای انتظار #سکوت در برابر ظلم و استکبار نیست. انتظار فرج، یعنی این #حرکت و قیام و #مطالبه گری، خودش جزئی از #فرج است. اگر انقلاب اسلامی به حمایت از #مظلومین جهان بلند میشود، این خودش #فرج است.
مژدهی آمدنت قیمت جان می ارزد😍❤️
تاری از موی تو آقا به جهان می ارزد❤️😍
🦋به راه باشیم تا از راه بیاید 🌻#بصیرت_مهدوی
✨السلام علیک یا صاحب الزمان✋🏻❤️
🦋ولادت با سر سعادت قطب عالم امکان منجی جهان بشریت حضرت موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف بر رهبر عزیزم و جهان هستی مبارک باد😍🎈🌹❤️💐
بهترین هدیه به امام زمان عج ترک یک گناه است
تعجیل در امر فرج صلوات🌹
#ولایتمداری_رمز_نجات
#عید_ولایت
#لبیک_یا_ابن_الزهرا_س❤️🖐🏽
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
#برای_فرج_دعا_کنیم_با_جان_و_دل🤲🏻☔🌱
#لبیک_یا_امام_خامنه_ای
#مکتب_سلیمانی_زنده_و_پویاست
#نیمه_شعبان
#ولادت_امام_زمان
🌹شهدای امام زمانی (10)
#شهید_احمد_نیری👇
💥شهیدی که با صحنه شنا کردن دختران روبرو شد... دکتر محسن نوری دوست و همراز شهید احمد علی نیری می گوید: یکبار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من…لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیدم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
🔹نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم!
🔸بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود.
🔸یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:
«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.»
من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم... حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات می
کردم خیلی با توجه گفتم:
«یاالله یا الله…»
🔹به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند...
من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: 👈 از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد!
احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم. گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.
💥تشرف_به_محضر_امام_زمان
🍃یک بار با احمد آقا و بچّه های مسجد رفتیم زیارت قم و جمکران. در مسجد جمکران پس از اقامهی نماز به سمت اتوبوس برگشتیم. راننده گفت: اگر میخواهید سوهان بخرید یا جایی بروید و…، یک ساعت وقت دارید. ما هم رفتیم سمت مغازه ها، که یک دفعه دیدم احمد آقا رفت سمت بیابان . من و رفیقم دنبالش راه افتادیم. یک دفعه احمد آقا برگشت و گفت: چرا دنبال من می آیید!؟
☘جا خوردیم. گفتیم: شما پشت سرت رو می بینی؟ چطور متوجّه شدی؟ احمد آقا گفت: کار خوبی نکردید برگرد. گفتم: نمی شه، ما با شما رفیقیم. هر جا بری ما هم مییایم. در ثانی اینجا تاریک و خطرناکه، یک وقت کسی، حیوانی، چیزی به شما حمله می کنه…
☘گفت: خواهش میکنم برگردید. دوباره اصرار کرد و ما هم جواب قبلی…
سرش را انداخت پایین و گفت: #طاقتش_رو_دارید؟ می تونید با من بیایید!؟ ما هم که از همه ی احوالات احمد آقا بی خبر بودیم گفتیم: طاقت چی رو، مگه کجا می خوای بری؟!
🌟نفسی کشید و گفت: دارم میرم #دست_بوسی_مولا باور کنید تا این حرف را زد زانوهای ما شُل شد. ترسیده بودیم. من بدنم لرزید. احمد این را گفت و برگشت و به راهش ادامه داد. همین طور که از ما دور می شد گفت: اگه دوست دارید بیاید بسم الله.
🌿نمی دانید چه حالی بود، آن لحظه وحشت وجود ما را گرفته بود مجبور شدیم با ترس و لرز برگردیم.ساعتی بعد دیدیم احمد آقا از دور به سمت اتوبوس میآید. چهرهاش برافروخته بود. با کسی حرف نزد و سر جایش نشست.
#کتاب_زندگي_به_سبک_شهدا #ناصر_کاوه
منبع : کتاب عارفانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 بیا عزیز زهرا
🌹 بیا آروم دلها
🌹 بیا روشن بکن تموم دنیا
🔵 فرا رسیدن میلاد با سعادت منجی عالم بشریت حضرت بقیه الله ارواحنا فداه بر همه منتظران مبارک باد.