eitaa logo
شهید محمد رضا تورجی زاده
267 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
10هزار ویدیو
158 فایل
🌟🌹ستارگان آسمان🌹🌟 ♡″یا زهرا″♡ ✿محمد رضا تورجي زاده✿ ✯🔹فرزند: حسن ✷🌺ولادت:۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ °❥🌹شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱۰ 💫🌹مزار: گلستان شهدای اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
ارباب یعنے🥀 اللهم ارزقنا توفیق زیارت القبر الحسین🥺 یا حسـ❤ـین چه کنم چیز،دگر یاد نداد استادم🥺 ❤️
🔔🌺🌺🔔🔔 ساعت به وقت
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 ❣ 💫شهید احمد علی نیری💫 ادامه قسمت قبل من دیده ام برخی مدعیان عرفان، وقتی نماز را به پایان می رسانند مشغول ذکر و تسبیح و... می شوند. اما احمد آقا وقتی نماز معراج گونه اش به پایان می رسید و سفر عرفانی اش تمام می شد، همگام با نمازگزاران مسجد تکبیرها را تکرار می کرد: الله اکبر خمینی رهبر✊ بعد دستانش را به نشانه دعا در مقابل صورتش قرار می داد و مانند بقیه می گفت: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی...🤲 بعد هم مشغول گفتن تسبیحات حضرت زهرا میشد آن هم با توجه کامل. وقتی تعقیبات نماز به اتمام می رسید از جا بلند می شد و مشغول فعالیت های بسیج و فرهنگی میشد. البته در میان شاگردان حضرت استاد، چنین افرادی کم نبودند که این هم از زحمات حاج آقای حق شناس بود... 🍁به قول آن انسان وارسته: آیت الله حق شناس عرفان و سلوک را به سطح پایین جامعه منتقل کرد. ایشان عرفان و دوستی با خدا را کوچه بازاری کرد، کم نبودند از کسبه بازار و افراد عادی که در کنار زندگی روز مره خود راه سیر و سلوک را از این انسان خدایی اموختند🍁 🔷 🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹 با نگاه گرمتون رو به ما ببخشید✨😊
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 ❣ 💫شهید احمد علی نیری💫 🌸🍀دائما طاهر باش و به حال خویش ناظر باش. عیوب دیگران را ساتر باش با همه مهربان باش و از همه گریزان باش. یعنی باهمه باش و بی همه باش.خدا شناس باش و در هر لباس باش🍀🌸 احمد آقا به این عبارت به خوبی عمل می کرد. فعالیت بسیج به جهت حضور منافقین و ترور ها و شرایط جنگ بسیار گسترده بود. آن زمان نیروهای بسیج برخی شب ها در مسجد می ماندند تا در صورت احساس خطر وارد عمل شوند. در این شب ها احمد آقا نیز مثل بقیه بسیجی ها در مسجد می ماند. او مثل یک جوان عادی بابقیه صحبت کی کرد. میگفت. می خندیدو... او با همه افراد حتی کوچک تر ها بسیار با ادب برخورد می کرد،اما در برخورد با غیبت کننده ملاحظه هیچ کس را نمی کرد. حتی اگر نزدیک ترین دوست یا شخصی بزرگ تر از خودش بود، خیلی محترمانه از او می خواست این بحث را ادامه ندهد..... احمد آقا در زمینه فعالیت های بسیج مثل یک نیروی عادی حضور فعال داشت. اسلحه به دست می گرفت و در گشت شبانه در بازار مولوی و محله های اطراف همراه دیگر بسیجیان گشت میزد. اما تفاوتش این بود که وقتی ساعت سه نصفه شب به مسجد بر میگشتیم و اکثر بسیجی ها مشغول استراحت میشدند، او به داخل شبستان می رفت و مشغول نماز شب میشد. خلاصه اینکه احمد آقا یک بسیجی واقعی بود،از آن بسبجی های که حضرت امام خواسته بود با آن ها محشور شود. از آن هایی که امام عزیز بر دست و بازوی انها بوسه می زد. 🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹 با نگاه گرمتون رو به ما ببخشید😊✨ 👇👇👇👇👇👇👇👇 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🍃➖
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 📖عارفانه 💫شهید احمد علی نیری💫 راوی: حسین حسن زاده 🌱همیشه یک لبخند ملیح برلب داشت. ازاین جوان خیلی خوشم می آمد. وقتی درکوچه وبازار او را می دیدم خیلی لذت می بردم. آن ایام با اینکه پدرم همیشه به مسجد می رفت اما من اینگونه نبودم. تااینکه یکروز پدرم مرا باخودش به مسجد برد و دستم را در دست همان جوان قرار داد و گفت: احمدآقا اختیار این پسرم دست شما! بعد به من گفت: هرچی احمدآقا گفت گوش کن. هرجا خواستی با ایشان بری اجازه نمی خواد و... خلاصه ما رو تحویل احمدآقا داد. برای من یک نکته عجیب بود! مگرپدرم چه چیز دیده بود که اینگونه من را به یک جوان شانزده یا هفده ساله می سپرد؟! 🔸چند شب از این جریان گذشت. من هم مسجد نرفتم. یک شب دیدم درب خانه را می زنند. رفتم در را باز کردم، تا سرم را بالا کردم باتعجب دیدم احمداقا پشت در است! تا چشمم به ایشان افتاد خشکم زد! 💭یک لحظه سکوت کردم، فکر کردم اومده بگه چرا مسجد نمی یای؟ گفتم: سلام احمدآقا، به خدا این چند روز خیلی کار داشتم، ببخشید. همینطور که لبخند به لب داشت گفت: من که نیومدم بگم چرا مسجد نمی یای، من اومدم حالت رو بپرسم. آخه دو سه روزه ندیدمت. خیلی خجالت کشیدم. چی فکر می کردم و چی شد! گفتم: ببخشید از فردا حتما میام. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 دو سه روز دیگه گذشت. در این سه روز موقع نماز مشغول بازی بودم و مسجد نرفتم‌ 🌱یک شب دوباره صدای درب خانه آمد. من هم که گرم بازی بودم دوباره دویدم سمت در.. تو فکر هر کسی بودم به جز احمداقا. تا در را باز کردم از خجالت مُردم. با همان لبخند همیشگی گفت: سلام حسین اقا. حسابی حال و احوال کرد. اما من هیچی نگفتم. فهمیده بود از نیامدن به مسجد خجالت کشیده‌ام. برای همین گفت: بابا نیومدی که نیومدی، اومدم احوالت و بپرسم. خلاصه آن شب گذشت..فردا زودتر از اذان رفتم مسجد واین مسجد رفتن همان و مسجدی شدن ما همان. احمدآقا انقدقشنگ نوجوان ها را جذب مسجد می کرد که واقعا تعجب می کردیم! با سن کمی که داشت اما نحوه‌ی مدریت او در فرهنگی مسجد فوق العاده بود. 🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹 هرشب با نگاه گرمتون رو به ما ببخشید✨😊 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🍃➖
12.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نظرم این فیلم جزو مواردی هست که حداقل باید روزی یک بار ببینیمش.... یک بار دانلود کنید... هر روز نگاه کنید...‌ بعد از این ان شاءالله دیگه جا نمونیم دوست من؛ همین جوری که تا الان موندیم... 💔😭 پی نوشت؛ جنگیدن؛ همیشه با تیر و تفنگ نیست میدان مبارزه ی مان امروز پشت پا زدن به رفاهی ست که به آن خو کرده ایم...😔 ادراک مسجد حسین یکتا
hosseinsibsorkhi-@yaa_hossein.mp3
2.8M
🎵به عشقت دوباره همین آرزومه 🎙حسین شب زیارتے ارباب🕊💔
4_5983070824091878840.mp3
1.06M
شما معشوقِ خدا هستید...:)'♥️🌱