🌹 پند های لقمه ای 🌹 شهداء دعا داشتند ، ادعا نداشتند نیایش داشتند ، نمایش نداشتند حیا داشتند ، ریا نداشتند رسم داشتند ، اسم نداشتند شادی ارواح مطهرشان صلوات أللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

یک دقیقه حال بسیار خوش🌺😭

▶️نواهنگ فوق العاده عالی و زیبای خواب حرم با صدای حامد جلیلی 🎼اجازه بده منم یه نوکرِ دیگه باشم دور گنبد تو یک کبوتر🕊 دیگه باشم #چهارشنبه_های_امام_رضایی #پیشنهاد_دانلود ☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️ 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 👌👌👌👌👌👌👌 ✅✅✅✅✅✅✅

♥️🍃 #ڪلام_شہید اگر یـڪ روز فڪر "شهـادت" از ذهنت دورشـد.. وآنــ را فـرامــوش ڪـردے ; حـتمـافرداےِ آنـ روز را روزھ بگیر [شهید مصطفے صدرزادھ] #شهید_گونہ_رفتار_ڪنیم #همرزمان

#دختران‌بابایی‌هستند😭😭 #روایت‌گری‌‌شهدا❤️❤️ #دلتنگی‌برای‌شهدا😔😔

الگوی جوانان #شهید_جهاد_مغنیه 💞 🥀یک روز من و #جهادمغنیه در فرودگاه تهران باهم قرار ملاقات گذاشته بودیم و من از #قم برای دیدارش رفتم، #جهاد به محض اینکه مرا دید گفت:« چه قدر لاغر شده ای، تو مگر #ورزش نمیکنی؟ مگر #آقا نفرموده اند:« #تحصیل ، #تهذیب ، #ورزش » و من فهمیدم که سخنان رهبر معظم انقلاب به چه میزان تأثیرگذار بوده و برای امثال #جهادمغنیه به چه میزان با اهمیت است. #تحصیل #تذهیب #ورزش #شهید_جهاد_مغنیه ❣ #قمر_حزب_الله 🍃🌸

🌸🌺🌸 🌺🌸 🌸 #دخترا_اگه_برن_جنگ😆 #خاطره_طنز_ازحضورخواهران_درجبهه بیگودی های خواهر کاتبی!😌😐 ✍🏻 حدودا 18.19ساله بودم که مســــــ🕌ــــجد محل یک شب حاج اقا،خانما رو جمع کرد و گفت: رزمنده ها لباس ندارند و یه سری کارای تدارکاتی رو خواست که انجام بدیم! من و چند از خواهرا✋🏻 که پزشـ🔬ـکی میخوندیم پیشنهاد دادیم برای جبران نیروی پرستاری بریم بیمارستان های صحرایی🏩 و ما چمدون رو بستیم و راهی جنوب شدیم🚌 من تصور درستی از واقیعت جنگ نداشتم و کسی هم برای من توضیح نداده بود🤐 و این باعث شد که یک ساک دخترونه ببندم شبیه مسافرت های دیگه،و عضو جدانشدنی از خودم رو بذارم تو ســ🛍ـــاک یعنی بیگودی هام😲 و چند دست لباس👗 و کرم دست و کلی وسایل دیگه😶 ... غافل از اینکه جنگ، خشن تر از اینه که به من فرصت بده موهامو تو بیگودی بپیچم❗ یا دستمو کرم بزنم...👐🏻 به منطقه جنگی و نزدیک بیمارستان رسیدیم... نمیدونم چطور شد که😰 ساک من و بقیه خواهرا از بالای ماشین افتاد و باز شد و به دلیل باد شدیدی که تو منطقه بود، محتویاتش خارج شد و لباسا و بیگودی های من پخش شد تو منطقه😰 ما مبهوت به لباسامون که با باد این ور و اون ور میرفتن نگاه میکردیم...🌬 و برادرا افتادن دنبال لباسا😱 ما خجالت زده 😥. برادرا بعد از جمع کردن یه کپه لباس اومدن به سمت ما😅 دلمون میخواست انکار کنیم😣 اما اونجا جنس مونثی نبود جز ما سه نفر که تو اون بیابون واساده بودیم😑😐😶 . و بعد . بیگودی هام دست یه برادر دیگه بود و خانما اشاره کردند که اینا بیگودی های خواهر کاتبیه😂 از اون لحظه که بیگودی ها رو گرفتم، تصمیم گرفتم اونا رو منهدم کنم...❌ شب تو کیسه انداختم و پرت کردم پشت بیمارستان☺ صبح یکی از برادرا اومد سمتم با کیسه بیگودی گفت در حال کیشیک بودن، این بسته مشکوک رو پیدا کردند،گفتن #بیگودی_های_خواهر_کاتبیه😮 شب که همه خوابیدن ، تصمیم گرفتم چال کنم پشت بیمارستان صحرایی😊 چال کردم و چند روز بعد یکی از برادرا گفت ما پشت بیمارستان خواستیم سنگر بسازیم ،زمین رو کندیم،اینا اومده بالا گفتن اینا بیگودی های خواهر کاتبیه 😐😒 و من  هر جور این بیگودی های لعنتی رو سر به نیست میکردم😡 دوباره چند روز بعد دست یکی از برادرا میدیدم که داره میاد سمتم🏃 خواهر کاتبی🗣 خواهر کاتبی🗣 بیگودی هاتون… داستان فوق بر اساس خاطرات بانو کاتبی یکی از امدادگرانوجهادگر ۸ سال دفاع مقدس میباشد😌

هر که محرابش تو باشی، سـر ز خلوت برنیارد... . . #سعدی ✍ #لاله_صابرینی 🌷 #ماراهزارامیدوهرهزارتویےجاناا