eitaa logo
شهید محمد رضا تورجی زاده
268 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
10.1هزار ویدیو
158 فایل
🌟🌹ستارگان آسمان🌹🌟 ♡″یا زهرا″♡ ✿محمد رضا تورجي زاده✿ ✯🔹فرزند: حسن ✷🌺ولادت:۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ °❥🌹شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱۰ 💫🌹مزار: گلستان شهدای اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
18.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اربعینی ها ببینند ... 💢 از حالا نیت کنیم اگر راه باز شد ؛ تک تک قدمهایمان را نذر مولایمان کنیم ان شاالله . 🌴 اللهم ارزقنا کربلا 🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 10 نفیسه نفس عمیقی کشید و دستش را روی دستای مژگان گذاشت و گفت : 《چشم آبجی جون ! اون با من ، بذارش به عهده نفیسه . حالا یه کم اخمتو باز کن و بخند ، بابا دلم پوسید !》 وقتی قدرت حدسم را به کار می گیرم و دنباله یک پرونده را پیش بینی می کنم با چشم انداز بهتری هم دنبال می کنم ؛ اما پیش بینی که در این پرونده تا الان داشتم ،داشت داغونم می کرد ، چون نه قابل حدس قوی بود و نه می توانستم رهایش کنم . قصه بچه های مملکت خودمان در میان است ، مسئله بچه هایی که الان اطرافمان هستند و از آنها غافلیم ؛ اما خدایا اینها کجا و مسئله امنیتی کجا ؟ بگذاريد دنباله اش را بگویم : دو سه روز گذشت ؛ یک روز نفیسه به مژگان زنگ زد و گفت : 《سلام ، یادته چند روز پیش درباره داداشت با هم حرف زدیم ؟ خیلی تو فکرش بودم ! دوس داشتم هر جور شده و به خاطر آرامش تو ، از تنهایی و ...... درش بیارم . عصر ساعت پنج یا پنج و نیم به بعد با دوست جدیدش میام خونه تون !》 مژگان نمی دانست چه بگوید ؟ چون از چیزی هم خبر نداشت ، فقط گفت : 《باشه ، بیا ! خوب شد خبرم کردی ترتیبی میدم که آرمان هم خونه باشه ؛ چون امروز کلاس زبان هم فکر نمی کنم داشته باشه .》 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 مستند داستانی 🧕 تب مژگان 🧕 نویسنده : محمدرضا حدادپور جهرمی
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 11 عصر حدود ساعت 6 بود که زنگ خانه به صدا درآمد و مژگان ، آيفون را زد ؛ اما وقتی در واحدشان را باز کرد با صحنه ای مواجه شد که اصلا انتظارش را نداشت . دید نفیسه با یک پسر هیکلی و ورزشکار ، حدودا 25 ساله ، از آن پسر هایی که خیلی به خودشان می رسند ، از در خانه وارد شد ! ! مژگان که مانده بود چه بگوید و چه کار کند ، تلاش کرد تعجبش را کنترل کند و خیلی عادی برخورد کند ؛ اما آن پسر و برخورد راحتی که هم با نفیسه داشت و هم مژگان ، بیشتر مژگان را گیج کرده بود ، حتی دستش را جلو آورد تا با مژگان دست بدهد ؛ اما مژگان امتناع کرد. این تعجب و غیر عادی بودن اوضاع ،حتی به آرمان هم سرایت کرد و نمی دانست چه بگوید و چه کار کند . بعد از اینکه مژگان ، آرمان را صدا کرد ، آرمان آمد و سلام کرد و متعجبانه نشست . اولش همه ساکت بودند تا اینکه نفیسه شروع به معاشرت و خوش و بش کرد : 《بچه ها فرید ..... فرید ؛ بچه ها .....ایشون مژگان خانم هستند ، عشق خودم ! این گل پسر هم داداش مژگان جون ، آقا آرمان ، همون که کلی تعریفش کردم .》 بعد از حدودا نیم ساعت چای و میوه خوردن و گفتن و خندیدن ، اصلا متوجه زمان نبودند ؛ تا به خودشان می آیند می بینند که مبهوت حرف ها و تیپ فرید شده اند و از این همه معاشرت و گپ و گفت کیف می کنند . 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 مستند داستانی 🧕 تب مژگان 🧕 نویسنده : محمدرضا حدادپور جهرمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اربعینی ها ببینند ... 💢 از حالا نیت کنیم اگر راه باز شد ؛ تک تک قدمهایمان را نذر مولایمان کنیم ان شاالله . 🌴 اللهم ارزقنا کربلا 🌴
🖋 🔹 سعی کنید در کارهایتان نیت خود را نموده و اعمالتان را از هر شرک و ریا، حسادت‌و بغض پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آن‌چنان‌ که خداوند، اسلام و امام میخواهند، انجام داده باشید. 🌱 این را هࢪگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی‌شود. 🌷 شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات 🌹 -----------••✾••----------
. ✉️ باران، فقط در ظرف خالی جمع می‌شود... 💌 🖋
@Fanous استیکردرایتا 💚.mp3
8.91M
. اربعین اوضاع چجوریه حسین‌ع؟😭 کار من امسال صبوریه حسین‌، دارم میمیرم😭 🎧 تك| من ايرانم تو عراقي چه فراقی💔 🎤 📍 شب ٢٦ محرم ريحانةالنبي دوری و دوستی سرم نمیشه‌😭 هیچ جا برا من حرم نمیشه‌و دارم میمیرم😭 . .
←بخشی‌ از وصیت💌🕊 شهید عزادار نمیخواهد، میخواهد ، همانطور که من‌ رهرو خون‌ برادرم‌ بودم‌ شما هم با و پشتیبان ‌ انقلاب‌ و‌ امام‌ عزیز باشید؛ آنان‌ که‌ پیرو خط‌ سرخ‌ امام‌خمینی(ره)نیستند و به‌ ولایت‌ او اعتقاد‌ ندارند بر من نگِریند!]
؟!....🙄 بچہ‌شیعھ✌️🏻 باید‌ٺوموقعیت‌هایہ‌زندگیش🌱🖇 خودش‌بہ‌خودش‌بگہ:⇩ +اگہ‌حاج‌قاسم‌بود‌چیڪار میڪرد؟🤔