eitaa logo
شهید محمد رضا تورجی زاده
269 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
10.1هزار ویدیو
158 فایل
🌟🌹ستارگان آسمان🌹🌟 ♡″یا زهرا″♡ ✿محمد رضا تورجي زاده✿ ✯🔹فرزند: حسن ✷🌺ولادت:۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ °❥🌹شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱۰ 💫🌹مزار: گلستان شهدای اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید به دنبال آمریکا بدویم! شهید محمدابراهیم همت السلام علیک یا شهید زنده 🌷🌸🌱🌷🌸🌱
🌷روح_ايثارگرى 🌷خانه شان در انتهای یک کوچه فرعی بود، شبها که دیر وقت از ستاد به خانه باز می گشت، ماشین را سر کوچه خاموش می کرد و تا انتهای کوچه به تنهائی هُل می داد، نکند مزاحمت برای همسایه ها باشد... صبح ها هم که تاریک نماز از خانه بیرون می زد حال و حکایت همین بود، ماشین را تا ابتدای کوچه هُل می داد. این روح ایثارگری اش را کسی تا بعد از شهادتش متوجه نشد... 🌷 شهید یوسف کلاهدوز 🌷اوایل ازدواجمون بود و هنوز نمى تونستم خوب غذا درست کنم. یه روز تاس کباب بار گذاشتم و منتظر شدم تا یوسف از سر کار بیاد. همین که اومد، رفتم سر قابلمه تا ناهارو بیارم ولی دیدم همه سیب زمینیها له شده،خیلی ناراحت شدم. یه گوشه نشستم و زدم زیر گریه!... وقتی فهمید واسه چی گریه مى كنم، خنده اش گرفت. خودش رفت غذا رو آورد سر سفره. اون روز اینقدر از غذا تعریف کرد که اصلاً یادم رفت غذا خراب شده... 💠 روایت تکان دهنده از دو مرد آسمانی را برایتان بازگو می‌کنم. دو شهیدی که پشت به همه مظاهر دنیا کردند و ، آنان را برای خدا برگزید و به آغوش کشید. 🔹حاج محسن رفیق دوست یکی از اعضای شورای فرماندهی سپاه و وزیر سپاه در دوره جنگ در کتاب خاطراتش می‌گوید: 🔸در مقطع سال اول جنگ (بعد از رفتن بنی‌صدر) برای انتخاب فرمانده سپاه، سراغ رفتیم که آن موقع در کردستان حضور داشت. وقتی تلفنی قضیه فرماندهی را نپذیرفت، سریع خودم را به سنندج رساندم و ساعت ۱۰ شب پیدایش کردم. تا نزدیک ۲:۳۰ بامداد با او صحبت کردم و هرچه اصرار کردم قبول نکرد. گفتم دوسه ساعتی بخوابم و بعد از نماز صبح به تهران برگردم. تازه خوابم برده بود که با صدای هق هق گریه محمد از خواب بیدار شدم؛ ولی تظاهر به بیداری نکردم. شنیدم که می‌گفت: «خدایا چگونه شکرت را بکنم که دنیا را در دل من قرار ندادی.» نشستم و گفتم این خدمت است و دنیایی در کار نیست. گفت: «اینجا بیشتر می‌توانم خدمت کنم.» به تهران برگشتم. در شورای فرماندهی سپاه رای گیری کردیم و از ۷ رأی، ۶ رأی اورد. خودش به خودش رای نداده بود. صبح روز بعد، هوا هنوز روشن نشده بود که زنگ خانه را زدند. در را باز کردم، دیدم کلاهدوز عبایی به دوش انداخته و قرآنی هم زیر عبا در دست دارد. گفت: «حاج محسن تو را به این قرآن مرا فرمانده سپاه نکنید.» 🔹این شهیدان به ما می‌گویند اگرچه مسئولیت در جمهوری اسلامی -بویژه نهاد مقدس سپاه- یک فرصت و توفیق الهی برای خدمتگزاری می‌باشد، اما مهم این است که همین مسئولیت هم دنبالت بدود و تو از آن گریزان باشی، مگر جایی که تکلیف کنند. حضرت امیر در می فرماید: «هرکه برای به چنگ آوردن دنیا تلاش کند، بدان دست نیابد و آنکه از تلاش باز ایستد، دنیا خود به او روی نهد» راوى: همسر شهید یوسف کلاهدوز منبع: كتاب نیمه پنهان ماه، جلد ٨
🌈✨از چه عطری استفاده می کنی؟ 🌈✨ آخوند ملا علی همدانی تعریف می کردند: « روزی پیرمردی برای حساب خمس و زکات خود پیش من آمد. در اولین برخورد متوجه شدم از او بوی عطر عجیبی به مشامم می رسد که تا آن روز نظیرش را استشمام نکرده بودم. از او پرسیدم: ای پیرمرد، از چه عطری استفاده می کنی؟! گفت: آقا، این بوی خوش قصه ای دارد که تاکنون برای احدی نگفتم، اما چون شما آقای ما هستید برایتان می گویم. شبی در عالم خواب وجود نازنین پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) را زیارت کردم در حالی که آن حضرت نشسته بودند و حدود ده یا بیست نفر هم اطراف آن حضرت حضور داشتند، من هم بودم. حضرت رو کرد به جمعیت و فرمودند: کدام یک از شما بر من زیاد صلوات می فرستد؟ می خواستم بگویم من، اما ساکت شدم و چیزی نگفتم. حضرت برای بار دوم پرسیدند: باز هم کسی پاسخ نداد. برای بار سوم حضرت فرمودند: کدام یک از شما بر من زیاد صلوات می فرستد؟ باز می خواستم بگویم من، اما با خودم فکر کردم که شاید دیگران بیشتر از من صلوات فرستاده باشند، لذا سر جای خود ساکت نشستم. ناگهان دیدم وجود نازنین پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) از جای خود بلند شدند و به طرف من آمدند و فرمودند: ای فلانی، برخیز که تو بر من زیاد صلوات می فرستی و مرا گرفت و لبانم را بوسید، که بعد از آن به هر مجلسی وارد می شوم آن مجلس و محفل به برکت صلوات بر محمد و آل محمد، عطر و بوی خوشی به خود می گیرد. »
🌟🌟🌟 مگر آقا زنده است؟! 🌟🌟🌟 در کتاب « در محضر صاحبدلان » به نقل از آیت الله العظمی بهجت چنین روایت گردیده است که: « در منطقة جاسب قم، گروهی از کشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زیارت حضرت ثامن الحجج ( علیه السلام ) مشرف می شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدودۀ جاسب، پیرمردی از اهل محل را می بینند که در گرمای روز کوله باری از علف به دوش کشیده و با مشقت بسیار به خانه می رود. مسافرین مشهد مقدس که او را می بینند زبان به شماتت و سرزنش می گشایند که؛ پیرمرد، زحمت دنیا را ول کن نیستی؟! آخر بیا تو هم لااقل یک بار به مشهد مقدس سفر کن. و این سخن را تکرار و او را بسیار توبیخ می کنند. پیرمردِ خسته و پاک دل، زبان می گشاید و می گوید؛شما که به زیارت آقا رفتید و به آقا سلام دادید، جواب گرفتید یا نه؟ می گویند: پیرمرد، این چه حرفی است که می زنی ؟! مگر آقا زنده است که سلام ما را جواب دهد ؟! پیرمرد می گوید: عزیزان، امام که زنده و مرده ندارد، ما را می بیند و سخنان ما را می شنود، زیارت که یک طرفه نمی شود. آنان می گویند: آیا تو این عُرضه را داری؟ وی می گوید: آری، و از همان جا رو به سمت مشهد مقدس می کند و می گوید: ألسلام علیک یا امام هشتم و همه با کمال صراحت می شنوند که به آن پیرمرد به نام خطاب می شود که؛ علیکم السلام آقای فلانی. و بدین ترتیب زائرین همگی خجالت کشیده و پشیمان می شوند که چرا سبب دل شکستگیِ این مرد نورانی شدند. »
6.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 مداحی زیبای محمدرضا طاهری در سن نوجوانی، در جمع رزمندگان پادگان دوکوهه سال ۶۳
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
بیخیال هر لغت نامه بدان ...! عشق معنایی ندارد جز حسین♥️ السلام علیک یاایها العشق الشهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حضور حاج قاسم و شهدای مدافع حریم در پیاده روی امسال... و قدر شناسی عراقی ها و زائرین اربعین از آنها...
49 - بعد از نماز null روزی حدود ظهر در محضر شهید بزرگوار رجائی (1360 ه . ش ) بودم . صدای اذان شنیده شد . در حالی که ایشان از جایشان حرکتی کرده و می خواستند خود را برای اقامه نماز آماده کنند ، در زده شد و خدمتگزار وارد اتاق شد و گفت : غذا آماده است ، سرد می شود ، اگر اجازه می فرمایید بیاورم . شهید رجائی فرمودند : خیر ، بعد از نماز . وقتی که خدمتگزار از اتاق خارج شد ، ایشان با چهره ای متبسم و دلی آرام خطاب به من فرمودند : (عهد کرده ام هیچ وقت قبل از نماز ناهار نخورم ، اگر زمانی ناهار را قبل از نماز خوردم ، یک روز را روزه بگیرم . (54)
درد عاشق را . . . دوایی بهتر از معشوق نیست شربتِ بیماری فرهاد را شیرین کنید پ.ن: شهد شیرین شهادت بر تو گوارا باد
آقا وقتی دعای |شهادتـ|میڪنم حس ݦيڪنم تبسم میکنے، میڴویے {{اندازهـ ات نیست هنوز}} آقا بہ سادگے های دلم نخند تنها دلخوشی ام همین است...ـ اندازه ات نیست هنوز((: {🌿°•ღ‴ }
🔰 قسمتی از دلنوشته شهید دکتر مصطفی چمـران؛ ای حسیـن! در کربلا، تو یکایک شهدا را در آغوش می کشیدی ، می ‌بوسیدی ، وداع می کردی.. آیا ممکن است هنگامی که من نیز به خاک و خون خود می غلطم تو دست مهربان خود را ، بر قلب سوزان من بگذاری!!؟ و عطش عشق مرا به تو و به خدای تو سیراب کنی؟