eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
522 دنبال‌کننده
1هزار عکس
161 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ اتفاقا شاه اسماعیل خوبشونه ۲ نمیشود ۳ پدرم هم همینو میگفت
اولا اینکه اسماعیل خان ایران رو به یک حکومت مستقل تبدیل کرد و تا قبل از جنگ چالدران در هیچ جنگی با اینکه خودش هم در میدان رزم بود شکست نخورده بود و زخم هم برنداشته بود... و اینکه سپاه رو مجهز به توپ و تفنگ نکرد بخاطر این بود که استفاده از این سلاح هارو ناجوانمردانه میدونست و از توپخانه ها فقط تو محاصره قلعه استفاده میکردن و با این حال سپاه ایران که ۴۰ هزار نفر بودن در مقابل سپاه عثمانی که ۱۰۰ هزار نفر بودن همینجوری هم ناعادلانه بود ولی شاه اسماعیل و لشکر تونستن جناح چپ سپاه رو از بین ببرن ....
۱ نه ... همین الانشم کانال خیلی منحرف شده... ولی خب نادرشاه هم خیلی خفن بود ۲ نه عه این چه کاریه ۳ دمتم گرم ۴ نه مشخص نیست چون بعد از برافتادن حکومت عباسی مردم تونسته بودن به آزادی اندیشه برسن ... ولی خب صفویه هم نقش خیلی موثری در پیوند ایران و اسلام شیعه داشت ....
۱.... ۲ در رابطه با اینکه واقعا اینکار رو میکرده اطلاعی ندارم .... اما نادر شاه تمام مخلفانش رو چه روحانی باشن چه عوام به قتل میرساند و در دربارش روحانیون موافقی هم داشت مثل میرزا ابوالقاسم و.... و این ربطی به روحانی بودن یا نبودن مخالف نداشته اما کسی درباره گرایش دینی و مذهبی نادر اطلاعاتی نداره و هر کسی یه چیزی میگه و مهم هم نیست چون نادر اصلا به مسائل مذهبی جامعه بی توجه بوده و بیشتر دغدغه سیاسی و نظامی داشته و بزرگ بودنش تو تاریخ هم بخاطر افزایش قلمرو و استقلال سیاسی و نظامی ایران بوده نه دین و مذهبش....
وای توروخدا بحث بی تی اسو و .... رو کشش ندیدددد اینجوری باید یه کانال دیگه برا دعوا بزنم😐💔
اره دیگه کافیه... امروز جنگ هاماوران تمام میشه
نه اتفاقا رستم کیک بوده شاهنامه دست بهش کشیده واگعی شده
شاهــنامهٔ فردوســی
نجات ایران از تورانیان : لشکر ایرانیان و لشکر های بربرستان و مصر و #هاماوران که به آنها اضافه شده
پیروزی : فرستاده مانند باد برگشت و سخن های را به کیکاووس رساند... کاووس که سخنانش را شنید لشکر را اماده حمله کرد ... صدای بوق و طبل جنگی سپاه گوش آسمان را کر کرده بود و از خون موجی در میدان بر میخواست و دو گروه از سپاه تورانیان کشته شدند ... انگاه افراسیاب رو به سپاه خود کرد و گفت « ای دلیران و پهلوانان و نره شیران من ... من شما را برای چنین روزگاری پرورانده ام ... روزگار را بر کاووس تنگ کنید و سران لشکر را اسیر ... و آن سگزی ( سیستانی ) را هم به بند بکشید که هرکسی او را از زین بیاندازد و اسیر کند دخترم و پادشاهی ام را به او خواهم داد » ترکان که سخنان او را شنیدند حمله ور شدند ولی توفیقی به دست نیاوردند و افراسیاب به شهر توران عقب نشینی کرد ... کیکاووس پیروزمندانه سوی پارس رفت و دوباره بر تخت شاهی نشست و جشن گرفت و بر هر کسی گنج و طلا بخشید و رستم را جهان پهلوان ایران کرد ... سپس دستور داد تا کاخی در کوه البرز بسازند و سراسرش را با گوهر و طلا و نقره آراستند و در آن کاخ همیشه گلستان بود و بهاران و تیر ماه و دی ماه در آن کاخ تفاوتی نداشت و از درد و رنج رود بود و ... @shah_nameh1
خب داستان جنگ هاماوران هم تمام شد و داستان بعدی داستان پرواز کیکاووس هست 😃
نقشهٔ ابلیس برای : روزی از روز ها ابلیس انجمنی از دیو ها تشکیل داد و به دیوان گفت « امروز کار سختی در انتظار شهریار است.. یک دیو خوش صحبت باید نزد کیکاووس برود و به طریقی او را از راه به در کند تا فرّه ایزدی اش را از دست بدهد » دیو ها از ترس کیکاووس پاسخی ندادند که یک دیو به پا خواست و گفت این کار من است ... خودش را به شکل غلامی کرد و منتظر ماند تا شاه برای شکار از کاخ خارج شود ... نزد او آمد و بر زمین بوسه زد و یک دسته گل به کاووس داد و گفت « این فر زیبای توست و تمام دنیا زیر فرمان تو هستند و تو مانند چوپانی هستی که تمام بزرگان گوسفندان تحت فرمان تو هستند ... اما جایی در جهان باقی مانده است که از تو پنهان است ... تو نمیدانی که خورشید از کجا طلوع میکند و شب در کجا پنهان میشود و چه کسی بر آسمان ها پادشاه است ...» دل شاه از سخنان آن دیو بیراه شد و گمان کرد که او باید پادشاه آسمان باشد و ندانست که پادشاه زمین و آسمان خداوند است و ستاره و ماه خورشید زیر فرمان خداوند هستند... پس شاه اندیشید که باید به هوا رود و راز اینکار را کشف کند ... پس از دانشمندان پرسید که از اینجا تا ماه چقدر فاصله است ... و از ستاره شماران جواب را شنید ... @shah_nameh1
پرواز : کیکاووس دستور داد شب هنگام به لانهٔ عقاب رفتند و بچه هایش را برداشتند و سال ها و ماه ها آنها را با گوشت و مرغ پرورانید ... وقتی بزرگ شدند و انقدر نیرومند شدند که هر کدام یک غرم ( میش کوهی ) را میتوانستند شکار کنند ، یک تخت ساخت و بر هر چهار سوی تخت نیزه ای بست و بر بالای هر نیزه یک ران بره بست و بعد چهر عقاب را آورد که هر کدام یک ران را به چنگ گرفتند و کیکاووس هم بر تخت نشست و هوای رفتن به آسمان را داشت که آن دیو هوش از سرش برده بود .... عقاب ها تخت را برداشتند و تا ابر ها بالا بردند... یکی میگفت کاووس رفت تا به خداوند برسد ... دیگری گفت رفت تا با اسمان بجنگد ... کسی نمیداند و خداوند راز اینکه در آسمان چه شد را میداند که بسیار مردم رفتند و عاقبت کسی که طمع کند همین است ... بعد از مدتی پرواز آن عقاب ها خسته شدند و بال و پر بستند و تخت شاه از بالا به پایین افتاد و در جایی به نام بیشهٔ شیرچین کیکاووس سقوط کرد ... اما خداوند او را تباه نکرد زیرا در نهان اش رسالتی داشت که باید از او زاده میشد ... کیکاووس بعد از سقوط شروع به عجز و ناله توبه کرد .... اما خبر این کار به رستم و و و... هم رسید و لشکریان راهی شدند ... در راه پیر به میگفت « از زمانی که مادرم مرا از شیر سیر کرد پادشاهان زیادی دیده ام اما مانند کاووس نه در بزرگان نه در کوچکان ندیده ام که در این مرد نه خرد است نه دانش نه هوش و...» @shah_nameh1