eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
522 دنبال‌کننده
1هزار عکس
161 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
https:eitaa.comGIORBEH2697 همه باید بدونن. همه... _-_-_-_-_- باز نمیشه
ادامه جنگ : پس از کشتن شاد و خندان به سوی لشکر بازگشت ... که کشته شدن برادرش را دید سریع اسبش را به سوی سپاه ترکان تازاند . اسب قارن که می‌تاخت از برخورد سم اسبش با سنگ های زمین جرقه هایی ایجاد میشد ... جنگ قارن و سپاه ترکان تا شب ادامه یافت و وقتی شب شد قارن سپاه را سوی برگرداند ... نزد نوذر آمد و از سوگ برادرش اشک ریخت ، که اشک قارن را دید گفت « بعد از مرگ سوار تا کنون انقدر ناراحت نشدم ... خداوند اورا بیامرزد و به تو طول عمر دهد ، هیچ یک از ما گریزی از مرگ نداریم...» قارن پاسخ داد « من بخاطر مرگ ( در راه وطن ) زاده شده ام ، به من وظیفه داد تا کین را بستانم ... و من هنوز کمر از کین خواهی ایرج باز نکردم و شمشیرم را زمین نگذاشته ام .. برادرم مرد و من هم خواهم مرد ، تو جاویدان باشی که پسر با تو جنگ را اغاز کرد .. در میدان نبرد خواستم به سمتش حمله ور شوم ، ولی تا مرا با گرز گاو سر دید به سمتم تاخت ، اما یک جادویی ساخت که ناگهان از چشمانم ناپدید شد و من دیگر نتوانستم اورا ببینم ... سپس که شب شد جنگ را متوقف کردیم و سپاه را برگرداندیم ...» @shah_nameh1
سخنان با پسران: فردای آن روز هر دو سپاه دوباره مقابل هم قرار گرفتند ... بر طبل جنگی کوبید و حمله ور شد ... هر دو سپاه بر هم آمیختند و از یک سو خون می ریخت و از سوی دیگر افراسیاب بیشمار می کشت ... سرانجام نوذر به جنگ افراسیاب آمد...چنان باهم می جنگیدند و بهم پیچیده بودند که مار آن گونه نمی پیچد ... همینگونه تا شب این دو سپاه می‌جنگیدند. ایرانیان بیشتر کشته داده بودند و عقب نشینی کردند ... نوذر بسیار غمگین بود و دستور داد و ( پسرانش ) بیایند ... سپس رو به آنان با اشک و غم گفت « پدرم قبل از مرگ درباره حمله سپاه ترکان و چین هشدار داده بود .. اکنون گفته های او به وقوع پیوستند .. اکنون شما به همراه زنان و کودکان سوی پارس بروید و یا سوی سپاهان ( ) بروید و خودتان را از لشکر پنهان کنید تا ایرانیان خبردار نشوند ... زیرا روحیه جنگی خود را از دست میدهند ، تا زنده بمانید مگر از نژاد کسی به جا بماند... نمیدانم دوباره میتوانیم باهم دیدار کنیم یا نه اما شب و روز به رفتن ادامه دهید و اگر هم خبر بدی درباره جنگ به گوشتان خورد باز نگردید و ناراحت نشوید که همهٔ ما خواهیم مرد ...» سپس فرزندان را در آغوش کشید و اشک ریخت .... @shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
ادامه جنگ : #بارمان پس از کشتن #قباد شاد و خندان به سوی لشکر #افراسیاب بازگشت ... #قارن که کشته شدن
‌ یه توضیحی درباره بدم اینجا که قارن گفت افراسیاب از چشماش ناپدید شد یه اشاره ریزی داره به اینکه افراسیاب یکم کارای عجیب و غریب بلده انجام بده ... البته به طور مستقیم نمیگن جادوگره ولی یه چند بار تو شاهنامه هست که افراسیاب تو شرایط حساس برای نجات جون خودش از این کارا میکنه ...
‌ بچه ها تو شاهنامه هر جا دید میگه ترکان ، ترکان چین ، توران و چین منظور همون توران هست... معمولا توران و چین یکی حساب میشن ولی بعضی جاها جدا هم حساب میشه ... اما خب بازم چینی ها با تورانی ها هم پیمان هستن ...
۱ وقتی رستم باشه اره ولی بدون رستم واقعا کار سخته 😐😂 ۲ اره واقعا طوس رو مخ بود
۱ قارن واقعا تا حد زیادی جمع میکنه ولی خودش جمع نمیشه🗿😂 ۲ چشم ۳ پدر پدربزرگش از طرف پدری گشواد و از طرف مادری سام و شوهر عمه اش هم رستم 🗿من از حفظم خاندان های اینارو داش😂
شاهــنامهٔ فردوســی
۱ قارن واقعا تا حد زیادی جمع میکنه ولی خودش جمع نمیشه🗿😂 ۲ چشم ۳ پدر پدربزرگش از طرف پدری گشواد و
۳ یه سوال سخت تر می‌پرسیدی😂 برای دوستانی که یکم گیج شدن : رستم با یکی از دخترای گودرز ازدواج میکنه و بچه اشون میشه آذر گشسب بانو ، بعد گیو ( پسر گودرز ) میاد با دختر رستم ( آذر گشسب بانو ) که خواهر زادهٔ خودش هم هست ازدواج میکنه و حاصل ازدواج دایی و خواهر زاده ، میشه بیژن ... که رستم هم پدر بزرگشه هم شوهر عمه اش !! پ.ن البته اینا تو شاهنامه نیست و توی « گشسب بانو نامه » امده