eitaa logo
منتـ💚ـظران،ظهورنزدیکه🚩
9.4هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
36 فایل
بسم رب المهدی💚 السلام علیک یااباصالح المهدی💞 درخدمتـ👇🏻ــم ازسومین حرم اهل بیت علیه السلام(شاهچراغ) eitaa.com/khadam_mahdi_karbalaye ✍️سهیم شدن درثواب جهاد باحمایت ازکانال 6037997315875865 تبلیغات👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/476184766C9d92be78b3
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹🕊 سلام بہ تو اے گل نرگس! سلام بہ تو ڪہ در سیم خاردار گناهانمان اسیرے. 🌹ما را ببخش! ڪہ حتے بہ اندازه‌ے نجات دادن گلے از میان سیم خاردارها تلاش نڪرده ایم. چہ برسد بہ تلاش براے رهایے شما از زندان غیبت. ✋روزت بہ خیر حضرت عشـ❤️ــق 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
🖼 📌 شکار قلب 👤 حاج حسین یکتا ♥️ چندتا قلب برای امام زمانت شکار کردی؟ چندتامون غصه‌خور امام زمانیم؟ رفقا تو جنگ چیزی که بین شهدا جا افتاده بود این بود که می‌گفتند: «امام زمان درد و بلات به جون من!» پای کار امام زمانت باش. 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
🔴مهدی فاطمه آواره بیابان ها از دست مردم نادان 📌حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به پسر مهزیار فرمودند: ای پسر مازیار (مهزیار) همانا پدرم ابومحمد حسن عسکری با من عهد فرمود که در مجاورت قومی که خداوند بر آنان غضب کرده است و برایشان در دنیا رسوایی و در آخرت عذابی دردناک می باشد؛ قرار نگیرم. و به من امر فرمود که در کوهها ساکن نشوم؛ مگر قسمتهای سخت و پنهان آن. و در شهرها ساکن نشوم؛ مگر شهرهای متروکه و بی آب و علف. 📚بحار الأنوار ، ج‏ ۵۲، ص ۱۲ 📚الغيبة ص ۲۲۶ 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
± صدقہ‌دادن‌بہ‌نیابتِ‌ ازآقا امام‌زمان ﴿؏ـج﴾ •┈—┈—┈✿┈—┈—┈ گروه نذر قربانی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3054567666C7b0326a79e یک درهم خرج کردن درراه امام زمان «عج» از هزار درهم خرج کردن درراه های خیردیگر ثوابش بیشتر است✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سید حسن نصرالله: ما به هایی نزدیک میشویم که در قرن بیستم بوجود آمده اند و که در قرن بیست و یکم آغاز شده.. برادران و خواهر، و هردو خواهند آمد 🔴ما در هستیم... ـــــــــــــــــــــــ 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ 🆔eitaa.com/shahachragh
      💐بسم الله الرحمن الرحیم💐 🌸با عرض سلام به محضر قطب عالم امکان حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف 🍃و با عرض سلام به روح  پاک مطهر امام خمینی و ارواح پاک و مطهر شهداء 🌼عزیزانم 🌷فرزندانم 🌺خواهران مهربانم 🌸و برادران عزیزم 🤲الان به لطف خداوند تبارک و تعالی و به عنایت حضرت حجت روحی ارواحنا فدا 🍃به گونه ای که امروز بوی نزدیکی  ظهور را حس میکنیم ⚡️هر چند که ما هنوز تشنه نیستیم 👈خودم را عرض می کنم 🌙هنوز آن طور که شایسته است وجود ولی خدا را در زندگی ام احساس نکردم ⚡️باید تشنه شد 👈اگر نیاز به آب داشته باشید قطعا بدون هیچ فکر کردنی به سمت آب خواهیم رفت ⁉️آیا واقعا ما تشنه دیدار حضرت هستیم 📣حقیقت این است 👈که احساس نیاز نمی کنیم 💫به والله فقط کافی است ایمان تان ضعیف باشد ⚡️شیطان قسم خورده است ☄که استخوان های بندگان خدا را بشکند 💥شیطان به آن غیر مسلمان کاری ندارد 🔆با شیعه عداوت و دشمنی دارد 〽️با منتظران ولی خدا کار دارد 〽️شیطان به شدت عصبانی است 📣از قریب الوقوع بودن ظهور ⚡️به حدی که تمام یارانش را به صف کرده است 👈می داند گردنش را بزودی خواهند زد 〽️و دارد تمام تلاشش را می کند تا یار جمع کند 🔅و به حضرت حجت روحی ارواحنا له الفداه حمله کند ❌اما گول خورده است 👈فقط عزیزانم 〽️فرزندان عزیزم 🔅مطلبی را چند وقت پیش شنیدم ⭕️که شیطان...... ⚡️از آنچه خوبان برای دفع شر شیطان هر چه راه بلدند 📣شیطان یک راه بیشتر بلد است 👈خیلی باید در برابر چنین شیطانی مواظب بود ⚡️و باشیم 👈عرض کنم خدمت تان که.... 📣بزودی..... 🤲گرفتاری‌ها از عالم شیعه دفع و  شیعه از بدبختی‌ها رهایی و نجات پیدا می‌کند. به فضل الهی : خودمان را درآغوش خدا رها کنیم وتا میبینم هجمه ها زیادن به خدا پناه میبریم مثلا دریک اتاق بروید وتنهایی با خدا با زبان عادی وعامیانه حرف برنید ویا هرجا هستید زود خدا راحاضروناظر بدانید رفقا امتحان کنید تا نا امیدشدید درآغوش خدا غرق کنید خودتون را خیلی عالیه ما واقعا با این حس احساس عجیبی پیدا میکنیم اگر باخدا حرف نزنیم نمیدانیم چه میشود خودمون را درآغوش امن خدا رها کنیم بگیم خدایا ماکه غیرتو کسی را نداریم بغلمون کن 😭😭😭 خدایا بغلمون کن 😭😭😭 سالک الی الله فرمودند انچه دیده می‌شود.. اعزام نیروهابه خارج ازمرزهاست درپوشش های مختلف مشاور ،ظاهری دیپلماتیک ، وحتی رزمنده‌ها ی غیور که گاها مدرس میشوند بخصوص در سوریه گستردگی این اعزام ها ، شگفت انگیزه وغیرقابل باور برای دشمنان وگاها پنهانی مثل انبارهای تسلیحات زیرزمینی مخفی که یکهو رو میشوند تازه اندکی ازاونها وازانواع نیروها زمینی هوایی دریایی وفرمانده همه اونها امام خامنه ای هستند به نیابت از امام عصر عج وبا فرمان ایشان ابتدا سوریه ولی در کشورهای محور مقاومت وکشورهای دخیل درامرظهور مثل یمن وعراق و....هم دیده میشوند جوان‌های مشتاق وداوطلب اعزام مثل در دفاع مقدس بسیارند ولی لزومی به کمک ازداوطلبان نیست نیروهای دوره دیده به اندازه کافی هستند مساجدپرمیشوندازنیروهای جوان مثل زمان جنگ مساجد دوباره جان گرفته ومحورجذب نیرو وپرورش اونها میشوند خانواده ها به تکاپو می افتند که اگه نیازی هست ازهرنوعی مهیا کنند یدالله مع جماعه کنترل کننده مساجد خود ولی عصرعج هستند وایشون قلب جوانها رو بطرف مساجد متمایل می کنند زوال دشمنان فرا رسبده است فقط یک نگاه ونظر ولیعصرع کافیست تا آمریکا مضمحل شود تعدادی از سران ودست اندرکارانی که قصد نامردی وشبیخون به خیمه اهلبیت ع رو که امت اسلامیست رو دارند به درک واصل خواهندشد بله خداوند بدا نکنند رخ خواهد داد لیست اسامیشون داره آماده ونوشته میشه برای به جهنم واصل شدن خوشحال باشید پیروزیها یکی پس از دیگری رخ خواهند داد چیزی که دشمنان تصورش رو نخواهندکرد هرکه با آل علی درافتاد ور افتاد با کم وزیادش هرلحظه به سمت پیروزی پیش خواهیم رفت موانع در راه زیادند ونفوذیهای خاین هم سنک اندازی خواهندکرد ولی با یک اشاره ولی عصر عج این موانع نابود خواهند شد ولی خداوند همیشه درحال امتحان وغربال بندگانه تا درصدهای خداشناسیشون مشخص بشه واندازه اطاعت ازاوامرالهی پس ممکنه برای دریافت بعضی خواسته ها و امکانات با سختی وکمبود زمان مواجهه بشیم که با توکل واستعانت ازخداوند ولطف اهلبیت ع واطاعت محض ازولی امر مسلمین جهان امام خامنه ای رفع خواهندشد امام خامنه ای نگین انگشتری ولایته وهرکس تابع محضش باشه موفق وعاقبت بخیرخواهدشد کوچک شما، خادم المهدی کربلایی✌️ 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
4_5816757230690634599.mp3
6.15M
خیر از جمعه ندیدیم به والعصر قسم بی تو ما طعنه شنیدیم به والعصر قسم 🎤صابرخراسانی ▪️پیشنهاددانلود جایت خالیست حاج قاسم ~💔~ 🍃🌸🍃____🦋🦋____🍃🌸🍃 ... 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 🍁با ما همراه باشید در👇😇 ✨🌹محفل منتظران ظهور ✨🌹👇 @shahcharagh ____🍃🌸🍃____
خسته ام از درد یتیمی، ولی ناامید هرگز ...! یقین دارم که روزی ظهور خواهید کرد و با نگاه پدرانه تان، طومار دردهای زمین درهم میپیچد... فرج مولا صلواتـــــــ 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔸سخنان زیبای رهبر انقلاب در مورد ظهور عجل الله... ✔️به همراه دعای فرج با صدای علی فانی 🔸بسیار زیباست👌 👈 حتما ببینید و نشر دهید. 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر و دل و جان می‌دهم تا... تو بدهی اذن وصالی... امام_زمان✋😍 بخیر و خوشی 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
🌹 دعای صاحب الزمان در حق شیعیان: ✍پروردگارا، شیعیان ما از ما هستند، از زیادی گِلِ ما خلق شده‌اند و به آب ولایت ما عجین گشته‌‌اند، خدایا آنها را بیامرز و گناهانشان را عفو فرما. پروردگارا، آنها را روز قیامت در مقابل چشم دشمنان ما مؤاخذه مفرما چنانچه میزان گناهانشان بیشتر و حسناتشان کم است از اعمال من بردار و به حسنات آنها بیفزای. این مطلب به نقل از مرحوم علامه مجلسی قدس سره از ملحقات کتاب انیس العابدین و علامه میرزا حسین نوری (قدس سره) می‌باشد. 📚بحارالانوار، ج 53،ص302 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معجزه توکل کردن به خدا برای حضرت موسی(ع) 📚 آیه ۶۲ سوره شعراء 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
🔴 غربال شیعیان فقط در عرض 24 ساعت 🌕 امام باقر عليه السلام فرمودند: اى شيعۀ آل محمّد! حتماً بايد مورد پاكسازى قرار گيريد! همچون برطرف شدن سرمه از چشم؛ كه صاحب چشم مى‌داند چه وقتى سرمه در چشمش جاى مى‌گيرد ولى نمى‌داند چه زمانى از آن بيرون مى‌شود؛ و به همين گونه است حال مرد كه بر طريق امر -امامت- ما صبح مى‌كند -روز را آغاز مى‌كند- و بعد روز را شب مى‌كند؛ و بعد در حالى كه از آن خارج شده، شب را به صبح مى‌برد(يعنى بامداد مسلمان است و شامگاه كافر و بالعكس) ✅ مثلا تا همین دیشب یک شیعه سست ایمان، خدا و پیغمبر و امام و مذهب را قبول داشت؛ به اصل و اصولی از دین پایبند بود اما با دیدن یک شبهه یا یک تبلیغ علیه دین، صبح نظر او نسبت به دین کلا برمیگردد لَتُمَحّصُنّ يَا شِيعةَ آلِ مُحمّدٍ تَمحِيصَ اَلْكحْل فِي اَلعَينِ وَ إنّ صَاحبَ اَلعَينِ يَدرِي مَتَى يَقعَ اَلْكحْلُ فِي عَيْنهِ وَ لاَ يَعْلم مَتَى يَخْرجُ مِنْهَا وَ كَذَلِكَ يُصْبِحُ اَلرَّجلُ عَلَى شَرِيعَة مِنْ أمرِنَا وَ يُمسِي وَ قَدْ خَرجَ مِنْهَا وَ يُمْسِي عَلَى شَرِيعةٍ مِنْ أمْرِنَا وَ يُصْبحُ وَ قَدْ خَرجَ مِنْهَا 📗غيبت نعمانی،ب۱۲،ص۲۰۶ 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام مهربانی ها کرامت 😍😍 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشاق الحسین محب الحسین.حدادیان.mp3
22.08M
💐💐هرکسی که با تو گره خورد شبای تاریک نداره 🎙کربلایی محمدحسین حدادیان تاریخ ١ خرداد ١۴٠٢ 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
🔴 ضرورت شناخت امام ❌امام زمانمان را بشناسیم وبشناسانیم❌ یه روزی میاد که ما توی قبریم توی عالم برزخ هیچکس یادمون نمیکنه هیچکس روی زمین ما را نمیشناسه قبرمون میشه مخروبه قبرستون میشه ویرانه اسم و رسمِ ما فراموش میشه از الآن برای آن روزها توشه جمع کن معرفت امام ایمانت را کامل میکنه و نجات میده! 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درگیری بین مرزبانان با طالبان 🔘🚨 | موشک‌های ایران در مرکز شهر زرنج فرود آمدند 🔺منابع خبری می‌گویند که از ساعاتی قبل درگیری شدید میان مرزبانان ایرانی و طالبان در روستای مامکی، ولسوالی کنگ جریان دارد و توپخانه ایران حتی به شهر زرنج نیز اصابت کرده است. وزیر خارجه طالبان، آماده هستیم با ایران وارد مذاکرات شویم 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
لطفا به اشتراک بگذارید🔊🔊 ⭕️ این لینک را در همه گروه‌هایی که دارید تبلیغ کنید. کمتر از۱۸ساعت فرصت باقی مونده و حدود ۷هزار رای کم داریم برای پی گیری بازنگری در مجلس لینک اعتراض به لایحه عفاف و حجاب https://farsnews.ir/my/c/199238
+میگفت.. ای‌خواهران!جهادِ شما‌حجاب‌شماست.. واثری‌که‌حجاب‌شما‌میتواند‌بررویِ‌ مردم‌بگذارد، خونِ‌مانمیتواند‌بگذارد!' شهید‌محمدرضاشیخی 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
تاحالابه‌مُردَنتـون‌‌فڪرڪردین⁉️ چنـد‌دقیـقہ‌فڪر‌ڪنیم... خُـب‌‌چے‌داریـم اعمالمون‌طورےهست‌‌که‌شرمنده‌نشیم❗️ رفیـق‌هیچڪس‌نمیـدونہ‌۱۰دقیقہ‌بعـد زنده‌س‌یـا‌نھ‌ حالا‌ڪہ‌هستیم خـوب‌باشیـم دیگھ‌دروغ‌نگیـم،دیگہ‌دل‌نشڪنیم... 💔:) 🚫 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❤️჻ᭂ࿐✦ @shahcharagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیگه از شدت گریه چشام جایی رو نمیدید که احساس کردم دستم به چیز زبری برخورد کرد ! اشکامو با آستینم پاک‌کردم و با دستم خاک و از روش کنار زدم . یه چفیه و یه دفترچه ی تیکه تیکه شده. گذاشتمشون رو وسایلی که بقیه پیدا کردن. با دقت خاکا رو فوت کردم سمت دیگه. دستمو گذاشتم تو خاک که حس کردم دستم با یه استخون برخورد کرد ! سید مرتضی رو صدا زدم . خودم رفتم کنار . فرمانده هم نشسته بود یکی دو ساعتی گذشت و دقیقا دوازده تا شهید پیدا شد . هیچکی تو پوست خودش نمیگنجید خیلی گشتیم ۱۲ تا شهید حتی دریغ از یه پلاک !! فوری با سپاه تهران تماس گرفتم و گزارش دادم . قرار شد در اسرع وقت شهدا رو ببریم معراج و بعدشم برن برا DNA. شهدا منتقل شدن معراج از بچه های شناسایی اومدن برا آزمایش! بعد اینکه کارشون تموم شد بچه های تفحص و به زور فرستادیم حسینیه. من و محسن موندیم و شهدا. منتظر جواب DNA شدیم ‌. انقدر وقت عشق بازی بود که تونستم از شهدا عکس و فیلم بگیرم و تو پیجم پست بزارم خیلیا التماس دعا گفتن . اصلا حال و هوامون دگرگون شده بود بین اون همه شهید . از اذان ۴ ساعت میگذشت و من و محسن هنوز روزَمونو باز نکرده بودیم .‌ با ریحانه تماس گرفتم و بهش اطلاع دادم‌. از لرزش صداش فهمیدم‌که اونم گریش گرفته ‌. محسن از جاش بلند شد و +حاجی من برم یه چیزی بگیرم‌بخوریم میمیریم الان . سرمو تکون دادمو _باشه برو نفهمیدم چند دقیقه گذشت که با چندتا ساندویچ و نوشابه برگشت.اصلا میل خوردن نداشتم . دوتا گاز زدم و گذاشتمش کنار به معنای واقعی کلمه حالم خوب بود. از هیجان قلبم داشت کنده میشد. از تو جیبم قرصمو برداشتم و بدون آب گذاشتم تو دهنم . شبو پیش شهدا موندیم . خلاصه انقدر باهاشون حرف زدیم و از دلتنگیامون گفتیم که خالی شدیم از درد و غصه!!! و من مطمئن بودم اونا بهترین شنوندن . تلفنم زنگ خورد بعد چند ثانیه جواب دادم ____ اشک ازچشام‌جاری شد. بین این همه شهید هیچ‌کدوم نه نامی نه نشونی. خانواده هاشون چی.. تلفن و قطع کردم زنگ‌زدم به فرمانده و اطلاع دادم که همشون گمنامن . سریع خودشو رسوند به من . بعد تموم شدن کارا خیلی سریع شهدا رو منتقل کردن. ما هم قرار بود فردا صبح حرکت کنیم سمت تهران _ فاطمه: فردا عقد ریحانه بود ‌ خدا رو شکر مشکل لباس نداشتم. لباسی که مامان خریده بود برامو میپوشیدم ‌. تو این ده دوازده روز از این سال مضخرف همه ی توانمو گذاشته بودم رو درسام . چند باری هم مصطفی بهم پیام داده بود ولی سعی کردم بی توجهی کنم . ولی درعوضش محو پیج داداشِ ریحانه شدم . چقدر از شخصیتش خوشم اومده بود . هر روز از اتفاقات اطرافش پست میذاشت و خاطره هاشو مینوشت. چه قلم گیرایی داشت . تو وقتای استراحتم بقیه پُستاشم نگا میکردم و نظراتشو راجع به مسائل مختلف میخوندم مثلا حجاب یا مثلا ازدواج . حس میکردم پر بیراهم نمیگه . ولی هر چی هم بود نباید بی ادبی میکرد .
حوصلم سر رفته بود رفتم از تو کتابخونه یه کتاب که نخونده بودم و بردارم چشمم خورد به کتاب فاطمه فاطمه است راجع به حضرت زهرا بود به زور از لای کتابا درش اوردم. ساعت ۵ بود یهو یه چیزی یادم اومد وگل از گلم شکفت از جام پاشدم و پریدم تو آشپزخونه از تو کابینت کنار یخچال یه بسته چیپس فلفلی و پفک برداشتم یه ظرف گنده گرفتم و هر دو بسته رو توش خالی کردم کابینت بالایی و باز کردم یه بسته شکلات داغ گرفتم و تو لیوان صورتی خوشگلم خالیش کردم وقتی با ابجوش پر شد گذاشتمش تو سینی . از تویخچال شکلات تلخم و هم تو سینی اضافه کردم با ذوق همه رو برداشتم و گذاشتم رو میز جلو کاناپه دراز کشیدم رو کاناپه کتاب و باز کردم و مشغول خوندن شدم _ +فاطمه جون بد نگذره بهت ؟ با صدای مامان از خوندن کتابم دل کندم سرم و چرخوندم سمت ساعت . ۸ شده بود با تعجب گفتم‌ _کی هشت شدددد؟؟ مامان جوابم وبا سوال داد +چی داری میخونی که اینطور مدهوشِت کرده ؟ کلافه گفتم _هرچی هست کتاب درسی نیست همینش مهمه دست بردم و آخرین دونه چیپس و از ظرف خالی رو میز ورداشتم کتاب و بستم لیوان و ظرف و برداشتم و بردم آشپزخونه چون حوصلم نمیکشید تا دستشویی برم تو آشپزخونه وضوم و گرفتم نمازم و که خوندم دوباره رفتم سراغ خوندن کتابم خلاصه انقدر تو همون حالت موندم که صدای مامانم بلند شد + فاطمهههه همسن و سالای تو دارن ازدواج میکنن فردا عقدِ دوستته خجالت نمیکشی دست ب سیاه سفید نمیزنیی؟؟؟ امشب شام با توعهه و تمام اینو گفت و رفت تو اتاقش پَکَر ب کتابم نگاه کردم چند صفحه مونده بود تا تموم شه محکم بستمش و رفتم آشپزخونه در کابینتا و هی باز و بسته میکردم آخرشم به این نتیجه رسیدم حالا که دارم زحمت میکشم و شام درست میکنم یه چیزی درست کنم که دوسش داشته باشم با شوق ورقای لازانیا و از تو جعبه اش در آوردم و مشغول شدم تا کارم تموم شه دو ساعتی زمان برد خسته و کوفته نشستم رو صندلی لازانیام ۱۰ دیقه دیگه آماده میشد رفتم بابا رو صدا کنم از وقتی اومد تو اتاقش بود در زدم و رفتم تو مامانم تو اتاق بود دوتا شون دنبالم اومدن .تا ظرفا و بزارم لازانیام اماده شد از محدود غذاهایی بود ک وقتی میزاشتیم رو میز بزرگترا باهاش کاری نداشتن شیرجه زدم و واسه خودم یه برش گنده برداشتم با ولع شروع کردم ب خوردنش که متوجه شدم مامان اینا هنوز شروع نکردن و دارن نگام میکنن چاقو وچنگال و ول کردم وگفتم _ببخشید بسم الله شروع کنین دوتاشون خندیدن و مشغول شدن منم با خیال راحت افتادم ب جون بشقابم کلا امروزم به بخور بخور گذشت ظرفا و سپردم به مامانم و جیم زدم تو اتاقم اون چند صفحه ایم که مونده بود و خوندم پلکم سنگین شده بود و زود خوابم برد ___ برای دومین بار با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم کلافه قطع اش کردم و دست و صورتم و شستم مستقیم رفتم آشپزخونه با دیدن میز صبحانه خوشحال نشستم و یه لیوان شیر کاکائو واسه خودم ریختم‌همینطور مشغول لقمه گرفتن بودم که نگام به یادداشت رو یخچال افتاد رفتم جلو برش داشتم شیر کاکائوم زهرمارم شد مامانم گفته بود شیفته و من باید واسه خودم و بابا غذا درست میکردم امروزم کلی کار داشتم پریدم تو حموم دوش آب گرم تو این هوای سرد برام‌دلچسب بود ۱ ساعت بعد اومدم بیرون تند تند ناهار و آماده کردم ونمازم و خوندم ۲۰ تا تست فیزیک زدم که بابام اومد. رفتم استقبالش و دوباره برگشتم تو آشپزخونه خسته شدم بس که وول خوردم ظرفا و رو میز چیدم و منتظر بابا موندم .چند دیقه بعد بابا هم اومد داشتیم غذامونو میخوردیم که یهو گفتم _راستیی بابا منو میبرین امروز؟ +کجا ؟ _مگه نگفت مامان بهتون ؟عقد کنون دوستمه دیگه +آها کجاست؟ _خونشون +ساعت چنده ؟ _هفت دیگه چیزی تا تموم شدن غذاش نگفت بلند شد و +۵ونیم بیدارم کن _چشمم پاشدم ظرفا و جمع کردم و شستم یه نگاه ب ساعت انداختم که عقربه کوچیکش و رو عدد ۳ دیدم رفتم تو اتاقم پیراهنی که میخواستم بپوشم و انداختم رو تخت شلوار تنگ و لوله تفنگی سفیدمم کنارش گذاشتم البته بخاطر بلندیه پیراهنم مشخص نمیشد شال آبیم که طول خیلی بلندی داشت و هم کنارشون گذاشتم خب خداروشکر چیزی نیاز به اتو نداشت رفتم وضو گرفتم و بعدش یکی از لاکام که رنگش چند درجه از پیراهنم روشن تر و مات تر بود وبرداشتم و نشستم و با دقت ب ناخنای خوش فرمم کشیدم بعدشم منتطر موندم تا کاملا خشک شه و گند نزنه ب لباسام بعد لاکام میخواستم برم موهامو درست کنم که به سرم زد از مامانم بپرسم کی برمیگرده خونه . یه کدبانو بود از همه حرفه ها یه چیزی یاد گرفته بود .موهامم همیشه خودش درست میکرد زنگ زدم بهش خوشبختانه تا ۶ خونه بود وقتی دیدم زمان دارم خیالم راحت شد دراز کشیدم رو تخت و چشمامو بستم.... .
+دختر جون گوشیت ک خودشو کشت بیدار شو دیگه دیرت میشه ها یهو نشستم سرجام و با وحشت گفتم _ساعت چنده؟؟؟؟ +پنج و۱۳ دقیقه _عهههه چرا بیدار نشدمم ؟؟؟ +بعد مدتها یه ناهار سوخته واسه بابات درست کردی خسته شدی!!! خواب موندی ساعت چند باید باشی خونشون ؟ _هفت + خب پس چرا لفتش میدی پاشو زودتر به کارات برس.دیگه نزنی تو سر خودت بگی دیرم‌شد . یهو وسط حرفش پریدم گفتم ای وااااایییییییییی ماماااننننن +زهره مار سکته کردم چتهه بچه ؟ _وای مامان وای لاک زدم خوابیدممم +خب چ ربطی داره _وضو گرفته بودم حالا چجوری نماز بخونمممم +خو چرا اون موقع لاک زدی؟ انقده حرصم گرفته بود دلم میخواست جیغ بزنم مامانمم با شناختی ک ازم داشت یه لیوان اب بهم داد و بقیه اشو پاشید روم وگفت + اشکالی نداره دخترم وقت داری پاکش کن دوباره بزن خندم گرفت از کارش از نو پاکشون کردم وضومو گرفتم و نماز خوندم بعد دوباره زدم وقتی از خشک شدنشون مطمئن شدم لباسم و تنم کردم خیلی بهم میومد نشستم رو صندلی مامانم اول موهامو کامل شونه زد بعد با یه مدل خاصی بافتشونو وپشت سرم شکل گل جمعشون کرد کناره های گیسامو کشید تا بیشتر واشه هر مرحله ام با تاف فیکس و محکمشون کرد جلوی موهامم یه خورده چپ گرفت که اونم جز موهای بافته شدم بود وسط موهامم چندتا گیره خوشگل زد بعد از موهام رفت سراغ صورتم خیلی ملیح و ساده آرایشم کرد ولی همونم باعث تغییر قیافم شد از نظر خودم خوشگل شده بودم از دیدن خودم تو آینه ذوق کردم خواستم بوسش کنم که با جیغش یادم اومد با اینکار هم رژ ماتم پاک میشه هم صورت خوشگل مامانم رژی میشه خلاصه از بوسیدنش منصرف شدم و با نگام ب ساعت گفتم _ ای واییی قرار بود ۵ ونیم بابا و بیدار کنم ۶ و ۴۰ دیقه است وایییی مامان گفت: ازدست تویِ سر به هوا ازاتاق بیرون رفت شالم و انداختم سرم یخورده از موهای رو پیشونیم مشخص شد ی طرف کوتاه تر شالم و انداختم سمت راستم و طرف بلند تر جلوی پیراهنم بود پاییزی سبزآبیم و ورداشتم با اینکه دلم نمیخواست روپیراهن بلندم چیزی بپوشم به علت سرمای هوا چاره ای نداشتم رفتم پایین رو کاناپه نشستم تا بابام آماده شه همش نگران بودم دیر برسم بابا آماده شده بود و رفت بیرون .منم از جام بلند شدم و دنبالش رفتم کفش مشکی پاشنه دارم و پوشیدم البته پاشنه هاش خیلی بلند نبود نشستیم تو ماشین آدرس و از تو گوشیم واسش خوندم ۱۰ دقیقه بعد تو خیابونی بودیم که ریحانه گفته بود دقت ک کردم فهمیدم دقیقا جایی بود که اون اتفاقا برام افتاد وآدمی که هیچ وقت هویتش برام مشخص نشد کیفم و خالی کرد و افتاد به جونم که محسن و محمد ناجیم شدن نزدیک خونه ی معلمم اسم کوچه هارو یکی یکی خوندیم تا رسیدیم ب کوچه شهید طاهری داخل کوچه که رفتیم چندتا ماشین و یه عده جوون و جلوی یه خونه دیدم حدس زدم که خونه ریحانه اینا همینجا باشه جلوتر که رفتیم با دیدن محمد مطمئن شدم و به بابام گفتم همینجاست بابا نگه داشت و گفت +خواستی برگردی بهم زنگ بزنم اگه بودم بیام دنبالت _چشم .ممنونم از ماشین پیاده شدم هیچ خانومی اطراف نبود و فقط یه عده پسر دم در ایستاده بودن مردد بودم کجا برم نمیشد یهو از وسطشون رد شم همینطور ایستاده بودم که چشمم خورد ب محمد پیراهن کرم رنگ که یقش مشکی بود و کت شلوار مشکی تنش بود یه کفش شیک مشکیم پاش بود با اتفاقی که دفعه قبل افتاد میترسیدم حتی نگاش کنم یخورده جلوتر رفتم. تو همین زمان محسنم پیداش شد تا چشش بهم خورد به محمد بلند گفت + عه این اینجا چیکار میکنه ؟ محمد باشنیدن حرفش نگاهش و گرفت وبرگشت سمتم وبا دیدن من اروم به محسن گفت _هیس زشته سرمو برگردوندم بابام که هنوز نرفته بود از ماشین پیاده شد بهم نزدیک شد و گفت +فاطمه جان چرا نمیری داخل مگه اینجا نیست ؟ خواستم جوابش و بدم که با شنیدن یه صدای آشنا زبونم نچرخید برگشتم سمت صدا محمد بهمون نزدیک شده بود نگاهش سمت من بود اولش فک کردم کسی پشتمه و داره به اون نگاه میکنه ولی بعدش فهمیدم در کمال تعجب با خودمه .چهرش بر خلاف گذشته جمع نشده بود ابروهاشم بهم گره نخورده بود صداشم خشن نبود گفت _سلام خوش اومدین بفرمایید داخل ریحانه بالاست حدس زدم شاید بخاطر حضور پدرم رفتارش مثه قبل نبود منتظر جوابم نموند خیلی گرم و با لبخند به بابام دست داد و احوال پرسی کرد منم نگاه پر از حیرتم و ازش برداشتم و بی توجه به اون با بابام خداحافظی کردم و رفتم داخل قدم اول از حیاط و که گذروندم یکی با قدمای بلند از من جلوتر رفت از پله ها گذشت و به در رسید محمد بود.... .