.......
بالاخره مجبورش ڪردن دنبالشون بره...ظهر شده بود و وقٺ نهار از وقتی اومده بودن همش سرش پایین بود از ای
-مهد؎ بیا بریم...
-ڪجا...؟بذار یڪم اینجا رو مرتب ڪنم بعد میریم
_وای مهد؎ داداش بیا جان محسن بریم دیگه اصلا من خودم نوڪرت بعدا میام اینجا رو مثل طلا میڪنم برات باشه...؟
-محسن عجب گیر؎دادیا تو برو منم میام دیگه
-مهد؎داداش جان محسن گفتم دیگه نه نیار...
-باشه فقط بزار وضو بگیرم...
-اوڪی
-چی گفتی...؟
-گفتم باشه آقا باشه...
-نه یه چیز دیگه بوداااا
-مهدییییییییی بخدا غلط ڪردم یه چیز؎گفتم اشتباه بود تو امشب فاتحه؎ منو نخونی همینجا صلوات...
-اَللهُمَّصَلِّعَلیمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُم😅
-مهد؎ یعنی تو از خداته سر به تن من نباشه...
-اعه خدانڪنه
-جان من برو وضو بگیر بریم ڪه دیر شد
-باشه آقا این همه منو قسم نده
- ا؎به رو؎چشم برو حالا
-رفتم
-عجبااا سه ساعت حالا جواب حاجی رو چی بدم از دست این مهد؎
-محسن چیز؎ گفتی...؟
-نه داداش فقط زود؎ بیا
-لااله الا الله این همه عجله برا؎ چیه...؟
-بله عجله هم ڪار شیطانِ و..... خودم حفظم خب بریم؟
-از دست تو، بریم...
-مهد؎داداش تا تو سوار بشی منم اومدم...
-باشه
-الو... سلام حاجی ما داریم میایم ...
-سلام بر آقا محسن گل باشه پس ما همه منتظریم
-فعلا یا علی
-علی نگهدارت
-خب بریم....اول تو برو بعدش من میام...
-محسن جان چیز؎ شده؟
-آقا چه چیز؎...؟میگم اول تو برو با وضویی و....
-محسن تو ڪه ما رو گیج ڪرد؎ باشه بفرما...
-یا امام هشتم اینجا چه خبر شده...؟
محسن: تولدت مبارڪ داداش مهد؎ البته از این به بعد باید گفت فرمانده مهد؎...
حاج رسول:بچه هافرمانده تون روشهیدڪردید بسشه ولش ڪنید...😅
خب مهد؎ جان مبارڪ باشه دیگه این شماوبچه ها فرمانده شونی بسم الله
#تلنگر💔
#دختران_و_شهادت
می گفت:
دلم میخواد منم برم سوریه!
آخه ینی چی!؟
منم میخوام برم[💔]
باید برم سرم بره!
گفتم خواهرم:
این عشق تورا ب حضرت زینب(س) می ستایم ...
و درک میکنم..
اما باور کن! این چادر مشکی شما ...
این یادگار مادرم زهرا (س) ..
بوی شهادت میدهد....
.
همین که با چادر مشکی ات در این خیابان های آلوده ب گناه ...
این شهر ...
قدم برمیداری..
همین ک وقتی به نامحرمی میرسی سرت را زیر می اندازی ...
همین که چادرت ...
این برترین حجاب ..
را ب رخ مردان بی غیرت میکشانی ...
و با زبان بی زبانی ات میگویی هنوز هم هستند مردان با غیرتی که سر زنان شان چادر است...
.
باور کن لحظه لحظه قدم هایت جهاد است ...
شهادت است ...😍✨
.
خواهرم شنیده ای سخن آن شهید عزیز را ک میگوید ...
دشمن و استعمار ..
از سیاهی چادرت بیشتر از سرخی خونش میترسد؟
حواست هست نصف دنیا صف کشیده اند تا چادرت را حیایت را ...حجابت را ...
چادر فاطمی ات00
مکتب زهرایی ات را صبر زینبی ات را از تو بگیرند ....😡😡
.میخواهد از تو بگیرند هویتت را تا دیگر نتوانی مانند حضرت زهرا ...
فرزندانت را همچون حسن (ع)و حسین (ع) تربیت کنی..😌
.
تو اینجا با چادر سیاهت ..
تنه دشمنان 😥😨را ب لرزه در می آوری ...
دشمن را میترسانی و میگویی:
هنوز هم هستند مادرانی که تربیت میکنند پسرانی شهید 🙂را...
چادر آداب دارد ...
آدابش را که شناختی...
وابسته اش میشوی...[😍]
@shahadat312
.......
وگه گاهی دعایی برا؎ ڪسی ڪه همیشه برا؎ رفاه ما از خودش گذشت.... مثلِ:"پدر"🥲♥️ #دعا @shahadat312
و گه گاهی دعایی برا؎ ڪسی ڪه بعد از پدر مثل ڪوه پشتت ایستاد مرد؎ با غیرت علو؎....
مثلِ:برادر🥲♥️
#دعا
@shahadat312
#دماذونــــــے
•{وَاجعَلقَلبِےبِحُبِّکَمُتَیِّماً}•
خدایــــا!
وجودموازمحبـټ
خودتپُࢪڪُن ...!
الهےآمیـــن.🌱
التماسدعا ...🤲🏻
.......
ٺولدٺ تو آسمونا مبارڪ برادر شهیدم🥳🎈 شهیدروحاللهقربانی:)! @shahadat312
عجب فصلی بشود بهار و عجب ماهی بشود خرداد.....
بهار؎ ڪه اولین روز خردادش سهم توست:)!
@shahadat312
#تلنگࢪانـہ🔥
🌻مےگفت:
در عالم رویا به شهید گفتم
چرا براے ما دعا نمےڪنید
ڪه شهیـد بشیم..؟!
مےگفت ما دعا مےڪنیم
براتون شهـادت مےنویسن!
ولے #گنـاه مےڪنید
پاڪ میشه...
👤حاج حسین یکتا•.
.•.•.•.•.•.•~♥️~•.•.•.•.•
هر گناهی که دلت کشید انجام بدی،
به این فکر کن که
شاید الآن به عنوان شهید آینده
انتخاب شده باشی...
نکنه بخاطره یه خوشیِ زودگذر پاکش کنی!😓
😎خودسازی❣️+دینداریِ لذت بخش✌️
@shahadat312
.......
#برادرشھیدمڪیسٺ؟! نام:مصطفیصدرزاده متولد:¹⁹شهریورماه سال¹³⁶⁵ زادھ:خوزستان_شوشتر وضعیٺتاهل:متاهل
#برادرشھیدمڪیسٺ؟!
نام:روحاللهقربانی
متولد:¹خردادماه سال¹³⁶⁸
زادھ:تهران
وضعیٺتاهل:متاهل
تاریخ شھادٺ:¹³آبان ماه سال¹³⁹⁴
محلشھادٺ:سوریه_دمشق_حلب
کتابهاۍمربوطبھوی:
{دلتنگ نباش}
مزار:گلزار شهدایبهشتزهرا؎ تهران
شھیدروز هفدهم
شھیدروحاللهقربانی
@shahadat312
------
اعمال قبل از خواب وضو فراموش نشه:)!
پایان فعالیت های امروز....
شب مهدوی بخیر🌿
@shahadat312