«مهر» را بر سر «آبان» بگذار، مهربان میگردد
من تو را با همه ی مهر، به آبان دادم
مهربان باش که پاییز بهارت گردد
آخرین شب "مهر ماهتون" بخیر#رفیق_شهیدمـ
#لبخند_هادے
#قاسم_سلیمانی_سرباز
#ما_ملت_امام_حسینیم
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
@shahadat313barayagha
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
#قسمت_چهل_و_چهارم
#در_خط_مقدم
#محمدرضا_ناجی
از موسسه اسلام اصیل با هادی آشنا شدم. بعد از مدتی از موسسه بیرون آمد و بیشتر مشغول درس بود. ما در ایام محرم در مسجد هندی نجف همدیگر را می دیدیم.
بعد از مدتی بحران داعش پیش آمد. هادی را بیشتر از قبل می دیدم. من در جریان نمایشگاه فرهنگی با او همکاری داشتم.
یک روز می خواستم به منطقه عملیاتی بروم که هادی را دیدم. او اصرار داشت با من بیاید. همان روز هماهنگ کردم و با هادی حرکت کردیم.
او خیلی آماده و خوشحال بود. انگار گمشده اش را پیدا کرده. در آنجا روی یک کاغذ نوشته بود: عاشق مبارزه با صهیونیست ها هستم. من هم از او عکس گرفتم و او برای دوستانش فرستاد.
بعد از چند روز راهی شهر شیعه نشین «بلد» شدیم. این شهر محاصره شده بود و تنها یک راه مواصلاتی داشت. این مسیر تحت اشراف تک تیراندازهای داعش بود. هرکسی نمی توانست به راحتی وارد شهر بلد شود.
صبح به نیروهای خط مقدم ملحق شدیم. هادی با اینکه به عنوان تصویربردار آمده بود، اما یک سلاح در دست گرفت و مشغول شد. چند تصویر معروف را آنجا از هادی گرفتیم.
همانجا دیدم که هادی، پیشانی بندهای زیبای یازهرا(س) را بین رزمندگان پخش می کند.
آن روز در تقسیم غذا بین رزمندگان کمک کرد. خیلی خوشحال و سرحال بود. می گفت: جبهه اینجا حال و هوای دفاع مقدس ما را دارد. این بچه ها مثل بسیجی های خود ما هستند.
هادی مدتی در منطقه عملیات بلد حضور داشت. در چند مورد پیشروی و حمله رزمندگان حضور داشت و خاطرات خوبی را از خودش به یادگار گذاشت.
در آن ایام همیشه دوربین در دست داشت و مشغول فیلم برداری و عکاسی بود.
یک روز من را دید و گفت: آنجا را ببین. یک دکل مخابراتی هست که پرچم داعش بالای آن نصب شده. بیا برویم و پرچم را پایین بکشیم.
گفتم شاید تله باشد. آنها منتظرند ببینند چه کسی به این پرچم نزدیک می شود تا او را بزنند.
در ثانی، شما تجربه بالا رفتن از دکل داری؟ این دکل خیلی بلند است. ممکن است آن بالا سرگیجه بگیری. خلاصه راضی شد که این کار را انجام ندهد.
عملیات بلد تمام شد و این شهر آزاد شد. هادی تقاضای اعزام به سامراء داشت. رفتم و کار اعزام او را انجام دادم. با او راهی منطقه سامراء شده و به زیارت رفتیم.
سه روز بعد با هم به یک منطقه درگیری رفتیم. منطقه تحت سیطره داعش بود. من و برخی رزمندگان، خیلی سرمان را پایین گرفته بودیم. واقعاً می ترسیدیم.
هادی شجاعانه جلو می رفت و فریاد می زد: لاتخاف، لاتخاف ماکوشیئ ... نترس نترس چیزی نیست.
ما آنقدر جلو رفتیم که به دشت باز رسیدیم. از صبح تا عصر در آنجا محاصره شدیم. خیلی ترس داشت. نمی دانستیم چه کنیم اما هادی خیلی شاد بود! به همه روحیه می داد.
عصر بود که راه باز شد و برگشتیم. از آنجا با هم راهی بغداد شدیم. بعد هم نجف رفتیم و چند روز بعد، هادی به تنهایی راهی سامراء شد.
ما از طریق شبکه های اجتماعی با هم در ارتباط بودیم. یک شب وقتی با هادی صحبت می کردم گفت: اینجا اوضاع ما بحرانی است! من امروز در یک قدمی شهادت بودم.
او ادامه داد: یک انتحاری پشت سر ما در میان نیروها منفجر شد. من بالای پشت بام خانه بودم که بلافاصله یک انتحاری دیگر در حیاط خانه خودش را منفجر کرد و...
چند روز بعد هادی به نجف برگشت. زیاد در شهر نماند و به منطقه مقدادیه رفت. از آنجا هم راهی سامراء شد.
دو تن از دوستانم با او رفتند. دوستان من چند روز بعد برگشتند. با هادی تماس گرفتم و گفتم: کی برمی گردی؟
گفت: انشاالله مصلحت ما شهادت است!
من هم گفتم این هفته پیش شما می آیم تا با هم فیلم و عکس بگیریم.
اما چند روز بعد، روز دوشنبه بود که از دوستان شنیدم که هادی شهید شده.
#پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه وخاطرات #طلبه_شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری🌷#رفیق_شهیدمـ
#لبخند_هادے
#قاسم_سلیمانی_سرباز
#ما_ملت_امام_حسینیم
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
@shahadat313barayagha
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
.#شهادت_حضرت_سکینه
ای وجودت اعتبار کربلا/
یادگار ماندگار کربلا
روز عاشورا چه غوغا کرده ای/
عشق را زیبا تو معنا کرده ای
ای فروغت رونق هر انجمن/
از کدامین داغ تو گویم سخن
نیزه و شمشیر و شمر و قتلگاه/تازیانه،دود،آتش،اشک،آه
یا بگویم با دو چشم خونفشان/
از سفر با جمعی از نامحرمان
نیست غمهای تو را محدوده ای/
تو خودت ام المصائب بوده ای
روز عاشورا دلت پر داغ بود/
چون پدر رو جانب میدان نمود
آتش غم شد ز قلبت شعله ور/
جمله ای گفتی تو با چشمان تر
جمله ات مسروری از دل دور کرد/
رزق اشک عالمی را جور کرد
گفته ای مرثیه گونه با ملال/
ذوالجناح از تو دارم یک سؤال
آب دادند آن شه لب تشنه را/
یا که عطشان شد ذبیحاً بلقفا
گرچه رزقش تیر و تیغ و دشنه بود/
موقع رفتن به میدان تشنه بود
.
.
۵ ربیع الاول ، شهادت #حضرت_سکینه (س) بنت الحسین (ع) تسلیت باد
#رفیق_شهیدمـ
#لبخند_هادے
#قاسم_سلیمانی_سرباز
#ما_ملت_امام_حسینیم
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
@shahadat313barayagha
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
🌴رسم #عاشقی🥀ست، سر باختن! ڪه آغاز شد، با #سر علی در محراب....
🌴 از آن پس، #سر علمدار، زیر عمود آهن...و ڪمالش سر مبارڪ امام عشق درقتلگاه..
🌴اما سرِ ما.. #همچنان گرم و در سودایِ بازیهایِ دنیا!
#اللهم_الرزقنا_شهادت 🌹🍃
#ﺷﺒﺘﻮﻥ_شهدایی🌺🌱
🍃🌹🍃🌹
#رفیق_شهیدمـ
#لبخند_هادے
#قاسم_سلیمانی_سرباز
#ما_ملت_امام_حسینیم
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
@shahadat313barayagha
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
🌹خوشبحال شهدا🌹:
@دوستان ختم قران برای یه بنده خدا گرفتیم
از جز/۱۵/۱۶/۱۷/۱۸/۱۹
مونده
ثواب داره وقت نمیبره
شرکت کنید 🌹
هرکسی جز خواست اطلاع بده
✨
سر صبح بردن نام حسین بن علی میچسبد:
#به_رسم_ادب
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ❤
#به_تو_از_دور_سلام 🙂
#به_سلیمان_جهان_از_طرف_مور_سلام#رفیق_شهیدمـ
#لبخند_هادے
#قاسم_سلیمانی_سرباز
#ما_ملت_امام_حسینیم
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
@shahadat313barayagha
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
سلام میدهم و دلخوشم که فرمودید:
هرآنکه در دلِ خود یادِ ماست!
زائرِ ماست...🍃
اَلسّلامُ عَلیڪَ یَا اَباعَبــــدِالله...♥️
.
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۲۲
✍ #طرح_مربع
👆پاسخی هوشمندانه از مادرِ شهید احمدی روشن
#متن_خاطره:
بعد از شهادتِ مصطفی، مادرش گریه نمیکرد. دکترها گفتند: کاری کنید که گریه کند، اما فایده نداشت. تا یک هفته بعد از شهادتِ مصطفی هم گریه نمیکرد. وقتی امام خامنهای به منزلشان آمد، مادر خطاب به ایشان گفت: آقا من تا امروز برای اینکه دشمن از اشکم شاد نشود، گریه نکردهام... آقا فرمود: دشمن غلط میکند، گریه کنید... مادر به اذنِ آقا خیالش راحت شد و گریه کرد...
بعد از شهادتِ مصطفی هم از مادرش پرسیدند: حالا که مصطفی شهید شده، چه میکنید؟ مادر به نوهاش اشاره کرد و گفت: مصطفای دیگری تربیت میکنم...
📌خاطره ای از زندگی دانشمند شهید مصطفی احمدیروشن
📚منبع: کتاب آقا مصطفا، صفحات ۵۹ و ۸۱
#مادرشهید #شهیدپرور #استکبارستیزی #تربیت_فرزند #شهیداحمدیروشن #ولایت_پذیری#رفیق_شهیدمـ
#لبخند_هادے
#قاسم_سلیمانی_سرباز
#ما_ملت_امام_حسینیم
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
@shahadat313barayagha
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈