38.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید
#واحد ( گفتى ميان خيمه برايت دعا كنم )
مراسم عزادارى شب عاشورا
هيأت رايةالعباس ( عليهالسّلام )
با مداحى #حاج_محمود_كريمى
دوشنبه ١٨ شهريور ١٣٩٨
🔸🔸🔸
✅ #حاج_محمود_کریمی
@shahadat_arezoomee
Fadaeian_Moharam_9806_08.mp3
16.39M
💠من میخوام به کودکیم برگردم...
◼️ #شور
🔴 #محرم_1398
🎤 #سیدرضا_نریمانی
@shahadat_arezoomee
سلام
شب شهادت اباعبدالله و اصحاب رو به همه ی شما عزیزان تسلیت میگم
التماس دعای فرج
اللهم أشف کل مریض
اللهم الرزقنی زیارت حرم کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢سخنان عاشورایی و حماسی سیدحسن نصرالله در شب عاشورا :
📍با حسین زمان میمانیم...
📍امروز آمریکا و اسرائیل می خواهند خیمه گاه ما را محاصره کنند، عمود این خیمه گاه امام خامنه ای و مرکز آن جمهوری اسلامی ایران است که مانند خیمه گاه امام حسین تحت محاصره قرار گرفته است...
📍این خیمه گاه ما، امام ما و حسین ماست. در این نزاع بیطرفی معنا ندارد؛ یا باید با حسین باشی یا با یزید...ما تصمیم گرفتهایم که حسینی باشیم ...
📍امشب و فردا به ترامپ و نتانیاهو اثبات میکنیم که تحت هر شرایط در کنار حسین میمانیم و اگر حسین زمان ما بگوید بیعت را از شما برداشتم، ما در میدان میمانیم و میگوییم : ای فرزند امام حسین تو را تنها نمیگذاریم
@shahadat_arezoomee
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿ 🍂🍁 🍁 🍎 #رمان_طعم_سیب 💠 #قسمت_۳۱ مامان کمی نگاهم کردو بعد با لبخند گفت
🍎#رمان_طعم_سیب
#قسمت_32
اتوبوس توقف کرد مسافرا پیاده شدن...
چمدون ها روی زمین بود.
از بین چمدون ها چمدون خودمو از دور دیدم و رفتم سمتش برش داشتم و دور شدم...
رفتم سمت تاکسی ها...
دوروبرمو نگاه کردم بغض عجیبی منو گرفت حس آدمی رو داشتم که یه عمره از وطنش دوره...
گوشیم توی جیبم شروع کرد به ویبره رفتن...
دایی رضا!!!
ای وای...حتما فهمیده رسیدم تهران...
با بی میلی جواب دادم:
-بله؟
-علیک سلام آقا علی!دیگه مارو قابل نمیدونی!؟
-سلام دایی جان!این چه حرفیه...
-خونه ی ما مگه خونه ی غریبست که میخوای بری مسافرخونه اونم توی شهر خودت!
-نه نه...نمیخواستم مزاحمت ایجاد کنم...
داد زد و گفت:
-این چه حرفیه....زود باش تا نیم ساعت دیگه اینجایی...
بعد هم گوشی رو قطع کرد...نفس عمیقی کشیدم و گوشیو گذاشتم توی جیبم...
راننده تاکسی زد روی شونم:
-دادش کجا میری؟
-نگاهش کردم و ابروهامو انداختم بالا و گفتم:
-تا سه راه چقد میبری؟؟
رفت سمت ماشین سوار شد و گفت:
-بیا با انصاف میبرم.
رفتم سمت ماشین چمدونمو گذاشتم صندوق و راهی خونه دایی شدم...
به نیم ساعت نرسید که رسیدم جلوی خونشون...
نفس عمیقی کشیدم و زنگ درو زدم...
زندایی آیفن رو برداشت و گفت:
-کیه؟؟
-سلام زندایی...
-سلام علی جان بفرما بالا...
درو باز کرد و من پله هارو یکی یکی رفتم بالا...
دایی جلوی در بود...هم عصبی هم ناراحت هم خوشحال...
اومد طرفم محکم بغلم کردو گفت:
-سلام دایی جان!!مارو قابل دونستی بیای؟؟
خندیدم و گفتم:
-دایی این چه حرفیه نگو...
زندایی_ رضا جان انقدر اذیتش نکن خسته شده از دیشب تو راهه...
بعد هم رو کرد بهم و گفت:
-بیا علی جان...بیا داخل...
رفتم داخل خونه و بعد از یه گپ کوتاه و صحبت با دایی و زندایی برای استراحت رفتم اتاق...
نشستم پشت پنجره...
سرمو گذاشتم بین دوتا دستم...
تموم تهران بوی زهرا رو میده...داره دیوونم میکنه...دلم آروم و قرار نداره...میترسم آخر بزنه به کلم!!!!
فکر زهرا و تهران و خاطره ها داشت دیوونم میکرد...
باید سریع کارمو تموم کنم و برگردم پیش مامان و بابا...وگرنه اتفاقی که نباید بیفته میفته...
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نویسنده:📝
#مریم_سرخه_ای❣
•❥•❤️🌿
↳ @shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑💕
رمان_طعم_سیب
#قسمت_33
راوی : زهرا❣
زهرا_مامان ...پس امیرحسین کی میاد!!!من دیرم شده!!
مامان_دختر چقدر عجله داری یکم صبر کن الان میاد توام با خیال راحت برو...
زنگ خونه به صدا در اومد دوویدم سمت در امیرحسین پشت در بود یه دونه زدم تو بازوش و گفتم:
-پس کجایی تو!!
بعد هم با عجله رو کردم به مامان و گفتم:
-مامان من دارم میرم کاری نداری؟
-نه عزیزم زود برگرد...
-چشم.
درو بستم کفش هامو پام کردم و با عجله رفتم بیرون...گوشیمو از جیبم درآوردم و شماره گرفتم بعد از پنج تا بوق گوشیو برداشت:
هانیه_چیه؟؟؟
من_سلام من تازه دارم راه میفتم ادرس دقیقو برام پیامک کن...
-تازه راه افتادی؟؟؟ای بابا.الان پیام میدم.خداحافظ...
رفتم سرکوچه و سوار تاکسی شدم بعد از چند دقیقه هانیه آدرس رو برام فرستاد.به نیم ساعت نکشید که رسیدم...ولی فضا پیچیده بود...نمیدونستم کدوم طرف باید برم یکم دورو بر خودم چرخیدم از این کوچه به اون کوچه...
خسته شدم نفس عمیقی کشیدم و تصمیم گرفتم اجبارا از یکی آدرسو بپرسم...خیابون خلوت بود یه آقایی روبه روی یکی از مغازه ها ایستاده بود رفتم طرفش و گفتم:
-آقا ببخشید...
برگشت...گوشیمو گرفتم سمتش و گفتم:
-آقا ببخشید این آدرسو میشناسین...؟
نزدیک تر شدو گفت:
-کدوم آدرس؟؟؟
یه لحظه قفل شدم صداش آشنا بود...
نفسمو حبس کردم...و بعد رها کردم با شماره ی نفس هام سرمو آوردم بالا...چشمام تو چشمای سیاهش گره خورد پلک نمیزدم اونم دیگه چیزی نمیگفت...یک دقیقه خیره به صورت هم بودیم...
بعد از یک دقیقه دستشو گذاشت روی قلبش...
یه قدم رفتم عقب...اشکم سرازیر شد...
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نویسنده:📝
#مریم_سرخه_ای ❣
•❥•❤️🌿
↳ @shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑💕
••|💔|••
•| #عاملنهچنان🌿~
معصومِمَردمیم..؛⇓
ولےدرخفاۍخویشدرگیرِتوبههاۍ
مدامومڪرریم؛🖐🏻~
@shahadat_arezoomee
🏴 واے حسیـن ڪشـته شـد 🏴
مشنو از نی چـون حکایت می کند
بشنو از دل چـون روایـت می کند
◈◇◈
مشنو از نـی، نی نـوای بینـواست
بشنو از دل، دل حریـم کبریـاست
◈◇◈
نـی چـو سـوزد تَلّ خاکسـتر شود
دل چـو سـوزد خـانـۀ دلـبـر شود
◈◇◈
نـی تـو را از یـاد حـق غافـل کنـد
دل تـو را بَـر قُرب حـق نائـل کنـد
◈◇◈
نـی چـو بینـم یـادم آیـد نـینـوا
دل شـود نـالان بـه یـاد کـربــلا
◈◇◈
از جفـای نـی دلـم آتـش گرفـت
کاش نـی از ریشه آتش میگرفت
◈◇◈
رفت بر نـی رأس پُر خـون حسین
بود زینب پای نـی در شور و شین
•❥•❤️🌿
↳ @shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑💕
💛💛💛💛
💛💛
باصفایی را گفتند عشق چند حرف دارد؟😉
گفت: ۴ حرف😍
همه خندیدند😏
او در حالی که راه می رفت زیر لب می گفت:
مگر #حسین چند حرف دارد!🙂❣
🌹صَلّی الله عَلَیک یا اَباعَبدِالله🌹
🌤الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🌤
💛💛
💛💛💛💛
🖤 @shahadat_arezoomee 🖤
💎 اینگونه ثواب شهادت را به دست آوریم
🔻پيامبرخدا صلياللهعليهوآله:
مَنْ طَلَبَ الشَّهادَةَ صادِقا اُعْطِيَها وَ لَولَمْ تُصِبْهُ
🔹هركس از روى صدق #شهادت را طلب كند، خداوند به او «ثواب» آن را عطا خواهد كرد، هرچند به شهادت نرسد.
📚 كنزالعمال، ج ۴، ص ۴۲۱، حديث ۱۱۲۱۰
#حدیث
@shahadat_arezoomee
سلام امام زمانم✋🌸
مولای غریبم
فدای قلب سوخته و
چشمان اشک بارت
در ماتم جد بزرگوارتان ...
بیا منتقم خون حسین علیه السلام
🌷اللهم عجل لوليك الفرج🌷
@shahadat_arezoomee
⭕️ عزاداران بشارت...
🔸امام صادق علیه السلام فرمودند:
«آنگاه که اصحاب امام حسین علیه السلام شهید شدند و ایشان تنها ماند، فرشتگان بسوی خدا ضجّه زدند و گریه کردند و گفتند: پروردگارا! با حسین علیه السلام پسر پیغمبرت، چنین رفتار کنند؟
پس خداوند نور حضرت قائم (عجّل الله فرجه) را به آن ها عرضه کرد و فرمود: «با مهدی انتقام او را میگیرم»
📚 اصول کافی ج ١ ص ٤٦٥
🔺 أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ
@shahadat_arezoomee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اهتزاز و حمل بزرگترین پرچم امام حسین علیه السلام توسط چترباز ایرانی از مربیان گروه هوابرد دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین علیه السلام.
@shahadat_arezoomee
بسم الله...
از امروز میخاییم چله برداریم تا اربعین...
هر کس میخواد شرکت کنه یه یا الله بگه...
ان شاءالله همه شرڪت کننده ها راهی ڪربلا بشن....
اونم اربعین پاے پیاده نجف تا ڪربلا....
@ya_hosin313
براے شرڪت بہ ایدے بالا خبر بدید...
چــلہ به اینصورته ڪہ
#چله_زیارت_عاشورا...✅
#ڪنترل_چشم...✅
#ڪنترل_زبان...✅
#ڪنترل_خشم...✅
#ترڪ_دروغ...✅
هرڪس هـــر ڪدوم میخــاد بگہ...
هرڪسیم میتـــونہ هـــر پنج تا....