eitaa logo
دلم آسمون میخاد🔎📷
3.3هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.7هزار ویدیو
118 فایل
﴾﷽﴿ °. -ناشناسمون:بگوشم 👇! https://harfeto.timefriend.net/17341201133437 . -شروط‌وسفارشات↓ @asemohiha . مدیر کانال و تبادلات @Hajkomil73 . •|🌿|کانال‌وقفِ‌سیدالشهداست|🌿|• . -کپی‌‌محتوای‌کانال = آزاد✋
مشاهده در ایتا
دانلود
عکس‌طرح‌زده‌شده‌شهیدترور✌️ مخصوص‌پروفایل👌🎈 🖤 🖤 🖤
عکس‌‌شهیدترور✌️ مخصوص‌استوری👌🎈 🖤 🖤 🖤
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 #نسل_سوخته #پارت_بیست_هفتم السابقون
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂 🍃 پسرپدرم با خودم مسابقه گذاشته بودم ... امام صادق علیه سلام می فرمایند _مسلمانی که دو روزش عین هم باشد مسلمان نیست... چهل حدیث امام خمینی هم خونده بودم...تصمیمم رو گرفتم...چله بر می داشتم...چله های اخلاقی...و هر شب خودم رو محاسبه می کردم... اول اشتباهاتم رو نمی دیدم یا کمتر متوجه می شدم...ما به مرور همه چیز فرق کرد...اونقدر دقیق که متوجه ریز ترین چیز ها می شدم...حتی جاهایی رو که با اکراه به صورت پدرم نگاه می کردم...حالا چیز هایی رو که می دیدم...که قبلا متوجه شون نمی شدم...هر چه زمان به پیش می رفت...زندگی برای شکستن کمر من اراده بیشتر ی به خرج می داد... چند وقت می شد که سعید ...رفتارش با من داشت تغییر می کرد...باهام تند می شد...از بالا به پایین برخورد می کرد...دیگه اجازه نمی داد به کوچک ترین وسایلش دست بزنم...در حالی که خودش به راحتی به همه وسایلم دست می زد و چنان بی توجه و بی پروا...که گاهی هم خراب می شدن... با همه وجود تلاش می کردم بدون هبچ درگیری و دعوا رفتارش رو کنترل کنم...اما فایده نداشت...از طرفی اگر وسایل من خراب می شد ...پدرم پولی برای جایگزین کردن شون بهم نمی داد... وقتی با این صحنه ها رو به رو می شدم ...بد جور اعصابم بهم می ریخت... و مادر هر بار که میفهمید می گفت _اشکال نداره مهران...اون از تو کوچیک تره سعی کن درکش کنی و شرایط رو مدیریت کنی...یه ادم موفق/سعی می کنه شرایط رو مدیریت کنه نه شرایط اون رو... منم تمام تلاشم رو می کردم...و اصلا نمی فهمیدم چی شده؟و چرا رفتار های سعید تا این حد در حال تغییره؟گیج می خوردم و نمی فهمیدم... تا اینکه اون روز... از مدرسه برگشتم ...خیلی خسته بودم...بعد ناهار یه ساعتی دراز کشیدم...وقتی بلند شدم...مادرم و الهام خونه نبودن/پدرم توی حال ...دست انداخته بود گردن سعید و قربان صدقه اش می رفت... _تو تنها پسر منی/برعکس مهران...من تو رو خیلی دوست دارم...تو خیلی پسر خوبی هستی...اصلا من پسری به اسم مهران ندارم...مادرت هم همیشه طرف مهران رو میگیره...هرچی دارم فقط مال توئه...مهران که 18 سالش بشه از خونه پرتش می کنم بیرون... پاهام سست شد...تمام بدنم می لرزید...بی سرو صدا بر گشتم توی اتاق...درد عجیبی وجودم رو گرفته بود...درد بی کسی...بی پناهی...تیمی و بی پدری ...و وحشت از اینده...زمان زیادی برای مرد شدن باقی نمونده بود...فقط 5سال تا 18سالگی من... ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️ 🍃 🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
☘:🕰→20;00 🕌 اگہ رهام ڪنن غَمے ندارم همہ رَدم ڪنن رو دارم .....{°❤️°} 👤 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷بِسمِ رب الشهدا🌷
دلم آسمون میخاد🔎📷
وای از غمی که تازه شود با غم دگر💔 ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️
ناگهان‌یادتِ‌توافتادوشکست🖤 ⚫️•|
بازهم‌جمعه‌ی‌دیگری ....🖤 بازهم‌خبردیگری ...... امان‌ازجمعه‌ها،کی‌میشودبیایی‌وجهانم‌رلازاین‌فلاکت‌دربیاوری‌،صاحب‌جهان😞 «العجل‌یامهدی"عج"» 🌷 { } 🌷 🕊
•🍊🧡• 🥥 ‹ذهنت روازنمیتونم هاپاک کن!› ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_ دل که بلرزد _ باران اشک است _ که زلالش می کند‌ _ واین اشک _ تنها راه شهادت است. اللهم الرزقنا حلاوة معرفتک ♥️ ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️
این نهضت باید زنده بماند و زنده ماندنش به این خونریزی هاست.بریزید خون ها را...بکشید مارا ملت ما بیدار تر می شود. ما از مرگ نمی ترسیم ;و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید. اگر منطق داشتید که صحبت می کردید;مباحثه می کردید.لکن منطق ندارید,منطق شما است! منطق اسلام را باطل می داند . اسلام منطق دارد; لکن با شخصیت های بزرگ ما,اسلام ما تایید می شود... ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️
•💚📗• شایدامام زمان312یارداره ومنتظریه نفره! چرااون یه نفرتونباشی؟🙂 مراقب اعمالمون باشیم^^ ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️
نگی‌اونوقت‌من‌خوابما یه‌روزازخوابت‌بزن‌براامام‌زمان... 🌺کره زمین در چرخش خود به یک لحظه خاص تکرار نشدنی در قرن ۱۴ نزدیک می شود! ⏱فرداصبح‌یکشنبه روز۹ماه۹سال۹۹ درساعت۹و۹دقیقه‌و۹ثانیه 🌹میتونی هر کار خاطره انگیز و به یاد موندنی انجام بدی... 🌸اما بهتر از طلب فریادرس و منجی عالم برای نجات تمام انسانها کار دیگه ای سراغ داری؟ 🌷 پيشنهاد ما اینه که ۹ مرتبه دعای فرج رو همراه با ميلیونها نفر دیگر از منتظران بخونیم و اسم خودمون رو تو صحیفه مشتاقان ظهور امام زمان ثبت کنیم. 💐با نشر این پیام در دیگر گروهها در این کار خیر سهیم شوید...
👆لینک هم نزدیم تا راحت نشر بدین التماس دعا🤲
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂 🍃 #نسل_سوخته #پارت_بیست_هشتم پسرپدرم
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂 🍃 هادی های خدا _خداوند می فرمایند:بنده من ,تو یه قدم به سمت من بیا ,من ده قدم به سمت تو میام... اما طرف تا دو تا کار خیر می کنه و دو قدم حرکت می کنه...میگه کو خدا؟چرا من نمی بینمش... فاصله تو تا خدا,فاصله یه ذره کوچسک و ناچیزه از اینجا تا اخر کهکشان راه شیریه...پیامبر خدا که شب معراج اون همه بالا رفت,تا جایی که جبرییل هم دیگه نتونست بالا بیاد ...هم فقط تا حدود و جایی رفت... حالا بعضی ها تا دو قدم میرن طلبکار میشن...یکی نیست بگه -برادر من ...خواهر من...چندتا قدم مورچه ای برداشتی,تازه اگه درست باشه و یه جاهایی نلرزیده باشی فکر کردی چقدر جلو رفتی که معرفتت به جایی برسه که... تازه چقدر به خاطر خدا زندگی کردی؟چند لحظه و ثانیه زندگیت در روز به خاطرخدا بوده؟از مالت گذشتی؟از ابروت گذشتی؟از جانت گذشتی؟ اسمان بار امانت نتوانست کشید /قرعه و فال به نام من دیوانه زدند... اما با اون همه اوصاف...عشق,این راه چند میلیون سال نوری رو یک شبه هم می تونه بره ...اما این عشق درد داره...سوختن داره ...ماجرای شمع و پروانه است...لیلی و مجنونه...اگه مرد راهی و به جایی رسیدی که جرات این وادی رو داری...بایست و بگو:خدایا ...خودم وخودت و الا باید توی همین حرکت مورچه ای بری جلو...این فرق ادم هاس که یکی یک شبه ره صد ساله رو میره...یکی توی دایره محدود خودش...دور خودش می چرخه... محو صحبت های سخنران شده بودم... و اونها رو ضبط می کردم...نماز رو که خوندن...تا فاصله بین دعای کمیل رو رفت بالای منبر... خیلی از خودم خجالت کشیدم...همنوز هیچ کار نکرد از خدا چه طلبکار شده بودم... سرم رو انداختم پایین و توی راه برگشت تمام مدت این حرفا ها توی سرم تکرار می شد... اون شب توی رخت خواب داشتم به این حرف ها فکر می کردم که یهو...چیزی درون من جرقه زد و مثل فنر از جا پریدم... _مهران حواست بود سخنرانی امشب ماحجرای تو و خدا بود...حواست بود برعکس بیه پنجشنبه شب ها ,بابا گفت دیر میاد و مامان هم خیلی راحت اجازه داد تنها بری دعای کمیل...همه چیز و همه اتفاقات ...درسته...خدا تو رو برد تا جواب سوالات رو بده... و اونجا اولین باری بود که با مفهوم هادی ها اشنا شدم... اسم شون رو گذاشتم هادی های خدا ...نزدیک ترین فردی که در اون لحظه می تونه واسطه تو با خدا باشه واسطه فیض و من چقدر کور بودم...اونقدر کور که هرگز متوجه نشده بودم... دوباره دراز کشیدم در حالی که اشک چشمم بند نمی اومد...همیشه نگران بودم...نگران غلط رفتن...نگران خارج شدن از خط...شاگرد بی استاد بودم... اما اون شب خدا دستم رو گرفت و برد...و بهم نشون داد...خودش رو راهش رو طریقش رو و تشویق اینکه تا اینجا رو درست اومدی...اونقدر رفته بودم که هادی ها رو ببینم و درک کنم با اون قدم های مورچه ای...تلاش بی وقفه 4ساله من... ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️ 🍃 🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃