#نماز تاج بندگی است✨
نمازهاتون قبول حق باشه🌺
#دعـــابـراےظهـورامــامزمـانمونیادموننره💚
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 #نسل_سوخته #پارت_چهل_هشتم برکت گریه ام گرفت...
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂
🍃
#نسل_سوخته
#پارت_چهل_نهم
من مرد خونه ام
اون روز صبح,روزی بود که همسایه مون برای نگهداری مادربزرگ اومد تا من برم مدرسه...اما دیگه نمی شد ادامه داد...نمی تونستم از بیه بخوام لباس ها و ملحفه ها رو بشورن,اب بکشنوبلافاصله خشک کنن... تصمیمم رو قاطع گرفته بودم...زنگ کلاس رو زدن اما من جای رفتن سر کلاس,بهدخالی شدن دفتر...رفتم اونجا...رفتم داخل و حرفم رو زدم... _اقای مدیر...من دیگه نمی تونم بیام مدرسه ...حال مادربزرگم اصلا خوب نیست...با وجود اینکه داییم نیروی کمکی استخدام کرده,دیگه اینطوری نمیشه ازش پرستاری کرد...اگه راهی داره...این مدت نیام...و الا امسال ترک تحصیل می کنم... اصرار ها و حرف های مدیر هیچ کدوم فایده نداشت...من محکم تر از این حرف ا بودم...و هیچ تصمیمی رو بدون فکر و محاسبه نمی گرفتم...در نهاینت شد...من این چند ماه اخر رو خودم توی خونه درس بخونم... دایی یه خانم استخدام کرده بود که دائم اونجا باشه و توی کار ها کمک کنه...لگن گذاشتن و برداشتن و کار های شخصی مادر بزرگ... از در که اومدم...دیدم لگن رو کثیف ول کرده گوشه حال و بوش... خیلی ناراحت شدم اما هیچی نگفتم...استینم رو بالا زدم و سریع لگن رو بردم با اب داغ شستم و خشک کردم... اون خانم رو کشیدم کنار و گفتم _اگه موردی بود صدام کنین...خودم می شورمش...فقط لطفا نزاریدش یه گوشه یا پشت گوش بندازید...میدونم برای شما خوشایند نیست ولی به هر حال لطفا مدارا کنید...مادربزرگم اذیت میشه...شما فقط کار های شخصی رو بکن ...تمیزکاری و شستن ها رو خودم انجام میدم... هرچند دایی انجام اون کار ها رو باهاش طی کرده بود و جز وظایفش بود و قبول کرده بود این کار هارو انجام بده...اما اونم انسان بود و طبیعی که خوشش نیاد ... دوباره ملحفه و لباس مادربزرگ باید عوض می شد...دیگه گوشتی به تنش نمونده بود...مثل پر از روی تخت بلندش کردم... ملحفه رو از زیر مادربزرگ کشید...با حالت خاصی قیافه اش رو توی هم کشید... _دلم بهم خورد...چه گندی هم زده... مادربزرگ چیزی به روی خودش نیاورد اما من خجالت و شرمندگی رو توی اون چشم ها و چهره بی حال و تکیده اش می دیدم...زنی که یک عمر با عزت و احترام زندگی کرده بود...حالا توی سن ناتوانی... با عصبانیت بهش چشم غره رفتم...که متوجه باش چی میگی...اونم که به چشم یه بچه بهم نگاه می کرد...قیافه حق به جانبی به خودش گرفت...و با لحن زشتی گفت _نترس...تو بچه ای هنوز نمی دونی ولی توی این شرایط اینها دیگه هیچی نمی فهمن...این دیگه عقل نداره اصلا نمی فهمه اطرافش چی می گذره... به شدت شم بهم غلبه کرد...برای اولین بار توی عمرم کنترلم رو از دست دادم...مادربزرگ رو گذاشتم روی تخت ...و سرش داد زدم... _مگه داری درمورد درخت حرف میزنی که میگی این؟...حرف دهنت رو بفهم اونی که نمیفهمه توییکه با این قد و هیکل ...قد اسب شعور و معرفت نداری که حداقل حرمت شخصی با این سن و حال رو جلوی خودش نگهداری...شعور داشتی می فهمیدی برای مراقبت از یه مریض اینجایی...نه یه ادم سالم...این چیزی رو هم که تو بهش میگی گند...من باافتخار می کشم به چشمم...اگر خودتبه این روز بیوفتی چه حسی بهت دست میده که اینطوری بگن؟اونم جلوی خودت... ایستاد به فهاشی و اهانت...دیگه کارد میزدی خونم در نمی اومد...با همه وجودم داد زدم... _من مرد این خونه ام نه اونی کهاستخدامت کرده...می خوای بری شکایت کنی؟...برو بههر کی دلتمی خواد بگو...حالا هم از خونه من گورت رو گم کن...برو بیرون... #نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
دلم آسمون میخاد🔎📷
یکجمعهتوگریهکنمابرگردیم😓😔
.
•
•
جمعهفقطسرڪوفت
نیامدنترامیزند...
#اين_صآحبنآ🌱
•
#ڪانالدلمآسمونمیخاد ☔️🕊
🍁
.
★
.
#بیو✨
-
این هم ازبی عرضگی ماست که تودنیای به این کوچیکی آقامونوگم کردیم...😔💔_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 #صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√ #فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️
🍁؛☔️؛🌙
💭 میگفت؛
تنهاراهرسیدنبهسعادت
فقطبندگیِخداست.
ــــــــــــــــــــــــــــ✨☕️
#شبتون_حسینی 🌟
#نمازشب #باوضوبخوابید ☘
#محاسبهاعمال 🌻
#ما_ملت_شهادتیم ✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「🕊
❲ ما محو ِخیالیمـ ؛
ز ِدیـدار مپٌرسید! ❳
﴿السَّلامُعَلَیڪَیٰاابٰاعَبدِالله﴾
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️
شهیدمحمد آژند
میگفت؛نمازاولوقتتانفراموشنشود🌱
التماسدعا🤚🌻
#اذانه #نمازاولوقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خامنهای عزیز را،
عزیز جان خود بدانید...
#حاج_قاسم
#امجد
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️
دلم آسمون میخاد🔎📷
•🚚🧡•
#تلنگر
اودردهاراشفامیدهد!
خدادلهای شڪسته روخوب میخره:)
دلت ڪ شڪست لازم نیست عڪس وفیلم غمگین استوری کنی!
لازمه ک ب خودت یادآوری کنے ک دنیافانیست؛ویه خلوتی کنارسجادت باخداداشته باشے*_*
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️
•💚🍀•
«آگاه باشیدکه هرآنچه انجام دهیدبسته ب نمازشماست که پذیرفته شودیاردگردد!»
نهج البلاغه،نامه ی27
#نمازتسردنشهمؤمن👌🏻
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂 🍃 #نسل_سوخته #پارت_چهل_نهم من مرد خونه ام اون روز ص
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂
🍃
#نسل_سوخته
#پارت_پنجاه
تاج سر
مادربزرگ با اون چشم های بی رمقش بهم نگاه کرد...وقتی چشمم به چشمش افتاد...خیلی خجالت کشیدم...
_ببخشید جلوی شما صدام رو بالا بردم...
دوباره حالتم جدی شد...
_ولی حقش بود،نفهم و بی عقل هم خودش بود...شما تاج سر منی...
بی بی هیچی نگفت...شاید دید نوه۱۵ساله اش هنوز هم از اون دعوای جانانه،ملتهب و بهم ریخته است...
رفتم در خونه همسایه مون و ازش کمک خواستم...کاری نبود که خودم تنهایی بتونم انجام بدم...
خاله شب اومد...و با ندیدن اون خانم...کل ماجرا رو تعریف کردم...هرچند خاله هم به شدت ناراحت شد و حق رو به من داد،اما توی محاسبه نفس اون شب نوشتم...
_امروز به شدت عصبانی شدم...خستگی زیاد نگذاشت خشمم رو کنترل کنم...نمی دونم ولی حس می کنم بهتر بود طور دیگه ای صحبت کنم...
اون شب پیش ما موند...هرچند بهم گفت برم استراحت کنم اما دلم نمی خواست به خاطر اون بو و شرایط،به اندازه یک اخم ساده...یا گفتن کوچک ترین حرفی توی دلش،حرمت مادربزرگ رو بشکنه...حتی اگر دختر مادربزرگ باشه...رفتم توی حمام و ملحفه و لباس ها رو شستم...
نیمه شب بود...دیگه قدرت خشک کردن و اتو کردنشون رو نداشتم...هوا چندان سرد نبود اما از شدت خستگی زیاد لرز کردم...
خاله بلافاصله تشت رو از دستم گرفت...منم یه پتوی بزرگ پیچیدم دور خودم...
کنار حال،لولهدشدم کنار بخاری...از شدت سرما فک و دندون هام محکم بهم می خورد...حس می کردم استخوان هام از داخل داره ترک می خوره...تا بالاخره لرزم قطع شد...
خالهدبا یکی از نیرو های خدماتی بیمارستان هماهنگ کرده بود،بنده خدا واقعا خانم با شخصیتی بود...تا مادربزرگ تکان می خورد،دلسوز و مهربان بهش می رسید...
توی کار ها هم همینطور،حتی کار هایی که باهاش هماهنگ نشده بود...
با اومدن ایشون،حس کردم بار سنگینی رو کهاون مدت به دوش کشیده بودم،سبک تر شده...
اما این حس خوشحالی زمان زیادی طول نکشید...
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#ادامه_دارد
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️ 🍃
🍃🍂
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
مخلصیمخانمجان🤚💛
||چقدرعمهیساداتفدایدارد....||
#ڪانالدلمآسمونمیخاد 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هزار پاره دلم را رفو به مهر کنی؟
مرا که جز تو نخواهم زِ هیچکس مرهم...
#امام_رضای_دلم ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#میلاد_حضرت_زینب(س) و
#روز_پرستار گرامی بـاد 🎀
به جمع ما بپیوندید👇
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️