eitaa logo
دلم آسمون میخاد🔎📷
3.3هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.6هزار ویدیو
118 فایل
﴾﷽﴿ °. -ناشناسمون:بگوشم 👇! https://harfeto.timefriend.net/17341201133437 . -شروط‌وسفارشات↓ @asemohiha . مدیر کانال و تبادلات @Hajkomil73 . •|🌿|کانال‌وقفِ‌سیدالشهداست|🌿|• . -کپی‌‌محتوای‌کانال = آزاد✋
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💔 هیچ حرفے براے گفتن ندارم...🤐 شرمنده ام از اینڪه بےیار زنده ام هنوز...😭 🌹یاصاحب الزمان🌹 ||این جمعہ هم گذشت||
⭕️ مرحوم دولابی می‌فرمود: "امام خمینی مظهر #مهابت بود و آیت الله خامنه‌ای مظهر #محبت." آقای آسمانیم☺️ @shahadat_arezoomee
❤️ ❤️ قسمت۵۶ و۵۷ آهے کشیدم و جلوتر از علے حرکت کردم قرار بود کہ همہ واسہ بدرقہ تا فرودگاه برݧ ولے علے اصرار داشت کہ نیاݧ همہ چشم ها سمت مـݧ بود همہ از علاقہ منو علے نسبت بہ هم خبر داشتـݧ هیچ وقت فکر نمیکردݧ کہ مـݧ راضے بہ رفتنش بشم خبر نداشتـݧ کہ همیـݧ عشق باعث رضایت من شده بغض داشتم منتظر تلنگرے بودم واسہ اشک ریختـݧ اما نمیخواستم دم رفتـݧ دلشو بلرزونم روپاهام بند نبودم کلافہ ایـݧ پا و اوݧ پا میکردم تا خداحافظے علے تموم شد اومد سمتم تو چشمام نگاه کردو لبخندے زد همہ ے نگاه ها سمت مـا بود زیر لب بسم اللهی گفت و از زیر قرآݧ رد شد چشمامو بستم بوے عطرش و استشمام کردم وقلبم بہ تپش افتاد چشمامو باز کردم دوبار از زیر قرآن رد شد  هر دفعہ تپش قلبم بیشتر میشد و بہ سختے نفس میکشیدم قرار شد اردلاݧ علے رو برسونہ اردلاݧ سوار ماشیـݧ شد کاسہ ے آب دستم بود علے  براے خداحافظےاومد جلو بہ کاسہ ے آب نگاه کرد از داخلش یکے از گل هاے  یاس شناور تو آب و برداشت بو کرد لبخندے زد و گفت :اسماء بوے تورو میده   قرآن کوچیکے رو از داخل جیبش درآوردو گل رو گذاشت وسطش بغض بہ گلوم چنگ میزد و قدرت صحبت کردݧ نداشتم اسماء بہ علے قول دادے کہ مواظب خودت باشے و غصه نخورے پلکامو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم خوب خانم جاݧ کارے ندارے؟ کار داشتم کلے حرف واسہ ے گفتـݧ تو سینم بود اما بغض بهم اجازه ے حرف زدݧ نمیداد چیزے نگفتم دستشو بہ نشونہ ے خداحافظے آورد بالا و زیر لب آروم گفت :دوست دارم اسماء خانم پشتشو بہ مـݧ کرد و رفت با هر سختے کہ بود صداش کردم علے بہ سرعت برگشت.جان علے؟ ملتمسانہ با چشمهاے پر بهش نگاه کردم و گفتم :خواهش میکنم اجازه بده تا فرودگاه بیام چند دیقہ سکوت کرد و گفت:باشہ عزیزم کاسہ رو دادم دستش بہ سرعت چادرمشکیمو سر کردم و سوار ماشیـݧ شدم زهرا هم با ما اومد بہ اصرار علے ما پشت نشستیم و زهرا و اردلاݧ هم جلو احساس خوبے داشتم کہ یکم بیشتر میتونستم پیشش باشم از همہ خداحافظےکردیم و راه افتادیم نگاهے بهش انداختم و با خنده گفتم:علے با ایـݧ لباسا شبیہ برادرا شدیا اخمے نمایشے کردو گفت :مگہ نبودم ابروهامو دادم بالا و در گوشش گفتم:ݧ شبیہ علے مـݧ بودے بہ کاسہ ے آب نگاه کردو گفت :ایـݧ دیگہ چرا آوردے؟؟؟ خوب چوݧ میخواستم خودم پشت سرت آب بریزم کہ زود برگردے سرمو گذاشتم رو شونشو گفتم:علے دلم برات تنگ شد چیکار کنم؟  یکمے فکر کردو گفت:بہ ماه نگاه کـݧ سر ساعت ۱۰ دوتاموݧ بہ ماه نگاه میکنیم لبخندے زدم و حرفشو تایید کردم علےوتند تند زنگ بزنیا چشم چشمت بے بلا بقیہ راه بہ سکوت گذشت بالاخره وقت خداحافظے بود ما نمیتونستیم وارد فرودگاه بشیم تا همینجاش هم بہ خاطر اردلاݧ تونستیم بیایم اردلاݧ زهرا خداحافظے کردݧ و رفتـݧ داخل ماشیـݧ تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے برگردیا مـݧ منتظرم پلک هاشو بازو بستہ کرد و سرشو انداخت پاییـݧ دلم ریخت دستشو گرفتم:علے ،جوݧ اسماء مواظب خودت باش همونطور کہ سرش پاییـݧ بود گفت :چشم خانم تو هم مواظب خودت باش بہ ساعتش نگاه کرد دیر شده بود سرشو آورد بالا اشک تو چشماش جمع شده بود اسماء جاݧ مـݧ برم؟ قطره اے اشک از چشمام سر خورد سریع پاکش کردم و گفتم :برو اومدنے گل یاس یادت نره چند قدم عقب عقب رفت دستشو گذاشتم رو قلبش وزیر لب زمزمہ کرد:عاشقتم مـݧ هم زیر لب گفتم:مـݧ بیشتر برگشت و بہ سرعت ازم دور شد با چشمام مسیرے کہ رفت و دنبال کردم "در رفتن جان از بدن، گویند هرنوعی سخن من با دو چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود" وارد فرودگاه شد در پشت سرش بستہ شد احساس کردم سرم داره گیج میره جلوے چشمام سیاه شد سعے کردم خودمو کنترل کنم کاسہ ے آب و برداشتم و آب رو ریختم هم زماݧ سرم گیج رفت افتادم رو زمیـݧ کاسہ هم ازدستم افتاد و شکست بغضم ترکید و اشکهام جارے شد زهراو اردلاݧ بہ سرعت از ماشیـݧ پیاده شدݧ و اومدݧ سمتم اردلاݧ دستم و گرفت و با نگرانے دادمیزد خوبے؟ نگاهش میکردم اما جواب نمیدادم با زهرا دستم رو گرفتــݧ و سوار ماشیـنم کردݧ سرمو بہ صندلے ماشیـݧ تکیہ دادم و بے صدا اشک میریختم اومدنے با علے اومده بودم حالا تنها داشتم بر میگشتم هرچے اردلاݧ و زهرا باهام حرف میزدݧ جواب نمیدادم تا اسم کهف اومد سرجام صاف نشستم و گفتم چے اردلاݧ؟ هیچے میگم میخواے بریم کهف؟ سرمو بہ نشونہ ے تایید نشوݧ دادم قبول کردم کہ برم شاید آرامش کهف آرومم میکرد ممکـݧ هم بود کہ داغون ترم کنہ چوݧ دفعہ ے قبل با علے رفتہ بودم .... ❤️ ❤️ @shahadat_arezoomee 🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃
🍃💔 |•سخٺ اسٺ ڪہ عاشق شوے ویارنخواهد•| 😔 @shahadat_arezoomee 🍃✨
🍃بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم🍃
اگر حجاب #ظهورت وجود پست من است دعا نماڪہ #بمیرم چرا نمے آیے؟ یا صاحب الزمان...😔 @shahadat_arezoomee 🍃🌸〰
☀️❣☀️❣☀️❣☀️ #صبـــح اشتیاق💖 کوچه ای ست که از پنجره اش #تو میگویی #ســـلاااام😍 #شهید_علی_اکبرزاده صبحتون شهدایی منور به نگاه شهدا @shahadat_arezoomee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸▂▂🍃🌸🍃▂▂🌸🍃 #سخن_بزرگان #آیت_الله_بهاءالدینی(ره): 🍃لذات روحانی نصیب چشم و گوش هرزه نمیشود ، باید خود را اصلاح کرد. 🍃🌸▂▂🍃🌸🍃▂▂🌸🍃 @shahadat_arezoomee
شهید سعید زقانی🕊 فرازی از وصیت نامه شهید🕊 شادی روح شهدا صلوات @shahadat_arezoomee
#ریحانہ💚 بوی نرگس🌼 کده‌ے چارقدت مےآید چه قدَر چادر مشکے به‌قدت مےآید منِ‌بیچاره♀ چه‌کردم که از این جمعیت فقط از عاشق‌دل‌خسته💔 بدت‌مے‌آید؟ #چادرم‌تاج‌سرم 🌺🍃 @shahadat_arezoomee
#حديث ☘️امیرالمؤمنین عليه السلام 🔷از كسى كه دوستى اش براى خدا نيست بپرهيز؛ زيرا دوستى او پستى است و همنشينى با او شوم مَن لَم تَكُن مَودّتُهُ في اللّهِ فاحْذَرْهُ؛ فإنّ مودّتَهُ لَئيمةٌ، و صُحْبتَه مَشُومةٌ 📙غررالحكم حدیث 8978 🌹⚜🌹⚜🌹⚜🌹⚜🌹 @shahadat_arezoomee 🌹⚜🌹⚜🌹⚜🌹⚜🌹
❤️السلام علیڪ یاعلي بن موسي الرضاالمرتضي❤️
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🔴حماسه 9 دی ❤️ #رهبر_معظم_انقلاب_اسلامی : اگـر بصیـرت نبـُـود ؛ همان ایمان، ممکن است انسان را به بیراهه بکشاند ❤️در راهپیمایی 9 دی ✅همه می آییم ✅تجدید بیعت با امام خامنه ایی ✅دفاع از حق و محکوم کردن باطل ... @shahadat_arezoomee 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_41205700.mp3
8.39M
💯سخنان #حسن_عباسی از فتنه 98 واقعا خیلی جالبه حتما گوش بدید 🇮🇷 #نهم_دی #فتنه #صلوات @shahadat_arezoomee 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
❤️❤️ قسمت ۵۸ وارد کهف شدم  هیچ کسے نبود رفتم و همونجایے کہ دفعہ ے قبل با علے نشستہ بودیم نشستم قلبم کمے  آروم شد اصلا مگہ پیشہ بہ شهدا پناه ببرے و کمکت نکنـݧ؟ دیگہ اشک نمیریختم احساس خوبے داشتم چشمامو بستم و زیرلب گفتم:خدایا هر چے صلاحہ هموݧ بشہ بہ مـݧ کمک کـݧ و صبر بده حرفهایے کہ میزدم دست خودم نبود مـݧ اسماء اے کہ انقد علے و دوست داشت خودش با دست هاے خودش راهیش کردو الاݧ از خدا صبر و صلاحشو میخواد! روزها همینطورے پشت سر هم میگذشت حوصلہ ے هیچ کارے و نداشتم اکثراخونہ بودم حتے پنج شنبہ ها هم نمیرفتم بهشت زهرا هرچند روز یکبار علے زنگ میزد بهم اما خیلے کوتاه حرف میزد و قطع میکرد روز هایے کہ باهاش حرف میزدم حالم خوب بود اما بعدش دوباره بےوحوصلہ بودم هرشب راس ساعت ۱۰روبروے پنجره میشستم و بہ ماه نگاه میکردم. مطمعـݧ بودم کہ علے هم داره نگاه میکنہ و دلش برام تنگ شده با صداے گوشیم از خواب بیدار شدم دستم رو از پتو آوردم بیروݧ و دنبال گوشیم میگشتم زنگ گوشے قطع شد از ترس اینکہ نکنہ علے بوده از جام بلند شدم و گوشیمو پیدا کردم با چشماے نیمہ بازم قفل گوشے و باز کردم مریم بود پووو فے کردم و دوباره روے تخت ولو شدم و پتو رو کشیدم رو سرم  گوشیم دوباره زنگ خورد با بے حوصلگے برش داشتم و جواب دادم الو... ❤️ ❤️ @shahadat_arezoomee 🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃
🍃✨ ماهم میتونیم مثل شهدازندگي کنیم ✅اگرخودمون بخوایم. شهدارفتن تاماامنیت ارامش داشته باشیم. رفتن که نگن رهبرمون تنهاست... فردامنتظرتان هستیم 🌹 ((#۹_دی )) 👋 @shahadat_arezoomee ↗️
🍃بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم🍃
🍃🌹〰 گرانےبیداد مےڪند ایڹ روزها... اما هنوز هم چیزے گراڹ تر از دورےشما نیست...😞 ||•اللهم عجل لولیک الفرج•|| @shahadat_arezoomee 🍃🌹〰
آنانڪه خط بہ‌خط ز شهادٺ قلم زدند از عشق سرخ خون خداوند، دم زدند برخاستند از دل خاڪ و رها شدند تا آسمان عشق،پس از آن قدم زدند شهيدمدافع حرم شهید عبدالرحیم فیروزآبادی صبحتون شهدایی 🌷 ↶【به ما بپیوندید 】↷ @shahadat_arezoomee
✌ 💫 9دی روز بیداری و بصیرت ملت را به شما عزیزان تبریک می گوییم💕 @shahadat_arezoomee 🍃🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا