eitaa logo
دلم آسمون میخاد🔎📷
3.3هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.6هزار ویدیو
118 فایل
﴾﷽﴿ °. -ناشناسمون:بگوشم 👇! https://harfeto.timefriend.net/17341201133437 . -شروط‌وسفارشات↓ @asemohiha . مدیر کانال و تبادلات @Hajkomil73 . •|🌿|کانال‌وقفِ‌سیدالشهداست|🌿|• . -کپی‌‌محتوای‌کانال = آزاد✋
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نکات کلیدی قرآن‌کریم🌸 جزءنوزدهم🍃🌹 التماس دعاویژه🙏 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
💫✨ ❤️قال امـام علی علیه السلام: هيچ ڪس با اين ننشست مگر آن ڪه با افزايشى يا ڪاهشى از ڪنارش برخاست: در هــــدايت و يا از ڪورى دل و باطـــــن. 📚غــــررالحڪم حدیث ۹۶۸۰ 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
🔔 ❓مهریه تو چیست...؟؟ مهریه قطام خون علی بود... ❣ دلبری کرد ... 💥و ابن ملجم، قاری قرآن زمان، شد قاتل علی... ☝️آری خواهرم رفتار تو، حجاب تو، حیای تو شمشیر است... 🌴یا زینب وار، فریادی حیدری سر میدهی، و نامردان را به سکوت وادار میکنی، و چشم بستن از خودت... 🔪یا تیغی میشوی بر فرق سر امام زمانت... مهریه تو چیست...؟ 💠✨💠 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
‏شایَدَم ضَربَٺِ اَصݪے رُۅ میخِ دَر 😭 ۅارِد ڪَرد نَہ اِبنِ مُݪجَم... 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایام سوگواری تسلیت عرض میکنیم 🖤 🌿| بنا داریم ختم صلوات بگیریم. هدیه به محضر امیرمومنان علی علیه السلام. "و به نیت فرج مولا و گشایش در کار شیعیان و همه مردم." "ازدواج جوونامون" 🥀"و به نیت شفای همه ی مریضان" مهلت صلوات تا ۲۸رمضان 🌺🍃 @Majnoonolreza ☝️
دلم آسمون میخاد🔎📷
ایام سوگواری تسلیت عرض میکنیم 🖤 🌿| بنا داریم ختم صلوات بگیریم. هدیه به محضر امیرمومنان علی علیه الس
*: تا الان 🖤😍 🍃| 18043 یکی از اعضا ۵۰۰۰هدیه کردین اینجور اعضای بمونن برامون 🌺😁 ان شاءالله گره از کار همتون باز بشه الخصوص این عزیز🙃🌱 یکی دیگه از اعضا ۳۰۰۰دمشون گرم 👌🌹
✨وَقالَ علیه السلام: «اَلْحَذَرَالْحَذَرَ!فَوَاللهِ لَقَد سَتَرَ،حَتَّۍٰ ڪَأنَّهُ قـَدْغَفَرَ.» ♨️هشـدار! هشـدار! بہ سـوگند! چنان پرده پوشے ڪرده ڪہ مے پندارے تـو را اسـت!. 🌾🌷 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
🌹🌿🖤 آنها‌رهسپار‌دنیاےشهداشدند،خوشابه سعادتشان 😔💔
🖤🍃 به او اگر بخواهم بنویسم؛ خواهم نوشت: « من را هم ببر .... »⁦ هواے شهر بدون تـو برایم نفس‌گیر شده.... 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
•••• این یادگاری راازمَن داشته باشید؛ قبل ازآنکه اقامه‌یِ نماز را بگوئید یک سلام به امام حسین♥️علیه السلام بدهید این نمازتان عالی می‌شود :) .. .. 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
یاامام رضا🌱♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🍃 شمـافِکـرکردیـدآقای‌بهجت چی‌کارکرده‌بـه‌اینجارسیـده؟! 🌱 کجای کاریم❓ 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️'🖤 '🖤 [ذکر ِ علی(ع) عبادت است] عبادت کنید!🌱
دلم آسمون میخاد🔎📷
#دلم آسمون میخواد…😭💔
🌵🍂 دلم میخواد جمع کنم برم از دنیا دنیا دیگه جای موندن نیست . . . ☁️☔️ ــــــــــــــــ🍂🍃ــــــــــــــــــ
دلم آسمون میخاد🔎📷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_ششم 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده
و هوالشهید♥️ ✍️ 💠 یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. 💠 می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. 💠 عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. 💠 دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. 💠 زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» 💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. 💠 می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. 💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. 💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. 💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. 💠 حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... ✍️نویسنده: 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
دلم آسمون میخاد🔎📷
[🖤]_ زبان حالِ خانم زینب ؛ بابا من یادگرفتم که زخمی که شد عمیق مداوا نمیشود . . .😭💔 ـــــــــــــــــــــــــ.•° 🦋🌿
★|• خدایا تورا بحق سرشکاف خورده مولا علی"علیه السلام"فرج مولا را برسان . .
. 💙🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{♥️} اگه تونستی از سیم خاردار نفست بگذری،شهـ🕊ـیدۍ... پر میکشی به آسمون☁️🌈🍃 😍🌸 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁